طاقت ندارمُ
جز بوسه بر گلوی تو حاجت ندارمُ
می بوسمت ولی
هدیه به غیر گریه برایت ندارمُ
من دختر توأم
اما به دختر تو شباهت ندارمُ
دیگر نشانه ای
جز پنج خط سرخ به صورت ندارمُ
هی میخورم زمین
مثل گذشته آن همه قدرت ندارمُ
چو مثل فاطمه است
از این قد خمیده شکایت ندارمُ
دشنام می دهند
با دختران شام رفاقت ندارمُ
از شمر و حرمله
از زجر انتظار محبت ندارمُ
از معجرم مپرس
رغبت به صحبت از شب غارت ندارمُ
تو رفتی از برم
از آن به بعد یک شب راحت ندارمُ