loading...

آئین مستان

مهدی میرداماد

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2148 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 680 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 588 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6688 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2828 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3751 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3228 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4127 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3657 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7234 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4939 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5879 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5525 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4169 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 259 زمان : نظرات (0)

*درسته روز رحلت پیامبرِ، اما مطمئنم امروزپیامبرم میگه: جانم حسن...اون روز وقتی داشتن تو خونه باهم کشتی میگرفتن با ابا عبدالله، مادرشنید همه میگن حسین، فقط پیامبر میگه حسن، بعضی وقتا با دستش کمکش میکرد، یا رسول الله! بچه ی کوچکتر رو تشویق میکنن؟صدا زد: فاطمه جان! حق داری گلایه کنی اما نگاه کردم دیدم مُلک و مَلَکوت همه میگن: حسین... کسی نبود حسنم رو صدا کنه....* هرگز یتیم های مدینه ندیده اند از ذکر مهربان حسن چاره سازتر صلح تو شد دلیل سرافرازی حسین ای از تمام اهل جهان سرفرازتر حتی شریک زندگیت دشمن تو بود مولا کدام داغ از این جانگدازتر   از برادرشم مظلومتر بود.ابی عبدالله یه همسر داشت به نام رباب، اومد پیش زین العابدین کاروان می خواست از کربلا اربعین برگرده، با ادب کنار آقاش زانو زد،  آقاجان اجازه میدید من کربلا بمونم؟ صدا زد: رباب! ما همه داریم بر می گردیم چرا نمیخوای با ما مدینه برگردی؟ گفت: من که دیگه مدینه کسی را ندارم همه هستیم زیر خاکِ...امام سجاد به نقل معروف این خانم را به طایفه ی بنی اسد سپرد،  فرمود: این عروس ماست مواظبش باشید، نذارید اذیت بشه... میومد کنار قبر ابی عبدالله چون امام سجاد بهش گفته بود این هم قبر حسینِ، هم قبر بچه ات علی اصغرِ، دنبال بچه ات نگردی،  بچه ات رو، رویِ سینه ی بابام گذاشتم ...میومدن میگفتن: خانم جان! بذار برات یه سایبون درست کنیم، میگفت زیر سایه نمیرم...چرا؟ خودم دیدم بدن اقام برهنه و عریان ...

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1552 زمان : نظرات (0)

 

نیزه  میرفت و برمیگشت ..

کاشکی داد بزنی خیلی این کلمه هارو نشنویم بهتره ..

نیزه  میرفت و برمیگشت ..

چشماش  باز و بسته میشد

هرکس  تو مقتل می اومد

اونقدر  میزد خسته میشد ..

خداکنه متوجه نشی من چی گفتم .. یه چیزی بگم سر بسته؛ خبر داری کشتنِ ارباب ما سه ساعت طول کشید؟.. چرا؟

زود راحتش کنید

رو تنش پا نذارید کمتر اذیتش کنید ..

پیراهنش رو نه

میدونید کیه میخواید هتک حرمتش کنید؟!! ..

آی نا مسلمونا

باید اول بکشید بعداً غارتش کنید ..

آدم زنده رو غارت نمیکنن .. حسین ...

لب هاش  مثلِ چوبه خشکه

تشنه ست  دائم از حال میره

خواهر  رویِ تل ایستاده

مادر  تویِ گودال میره ..

آتیش به ما نزن

اینقدر پنجه رو خاکِ کربلا نزن

رو سینه اومدن

زیر دستُ پاهاشون اینقدر دستُ پا نزن

دق میکنم حسین

دست و پا هم میزنی زهرا رو صدا نزن

آه .. یه تیکۀ مقتل رو میگم که بیچارم کرده .. وقتی افتاد از اسب ، وقتی تیرُ از کمر کشید دسته دسته میریختن حسینُ بکشن.. ، منصرف میشدن برمیگشتن .. دسته دسته میومدن تو گودال شمشیر بکشن ، چهره‌ی حسینُ میدیدن میگفتن ما پسر پیغمبر و نمیکشیم .. مینداختن شمشیر هارو میرفتن حتى جاءه رجل من كندة .. یه بی حیا اومد .. يقال له مالك بن النسر .. اسم نحسش مالک ابن یسره .. مال همین یکی دو ساعت دیگه س .. یه نگاه به حسین کرد فشتم الحسين .. شروع کرد به حسین ناسزا گفتن .. فحش میداد .. ناسزا میگفت .. ابی‌عبدالله چشماشُ

ُ بست .. آه .. یه سیلی تو صورت آقای ما زد .. وضربه على رأسه الشريف بالسيف .. این مال الانِ  لال بشه کسی غیر عاشورا این حرفُ بزنه ..

خنجر نمیبره ..

هیچکسی قربونی رو تشنه سر نمیبره

هی ضربه میزنه ..

هیچکسی اینجوری سر از پیکر نمیبره

انصافتون کجاست ..

هیچکسی انگشتُ واسه انگشتر نمیبره

حسین ... میخوای مثل مادرش بگی؟ بُنَّی .. حسین ...

عریان  روی خاک اُفتادی

زهرا  چادر روت میندازه

مرهم  رو زخمات میذارن

اما  با نعلای تازه ..

ای شاه کم سپاه ..

پناه عالمیان  زینب مونده بی پناه

از روی نی ببین ..

که دارن حرومیا میرن سمت خیمه گاه

گوشواره میکشن

به کجا فرار کنن دخترهای بی پناه

به سمت گودال از خیمه دویدم من

شمر جلوتر بود دیر رسیدم من

سر تو دعوا بود ناله کشیدم من

سر تورو بردن دیر رسیدن من ..

وای .. حسین ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 704 زمان : نظرات (0)

 

نمیشه باورم که وقت رفتنه

تموم این سفر بارش رو شونۀ منه

امشب دسته جمعی باید روضه بخونیم .. باورت میشه دهه‌ی محرم تموم شد؟ باورت میشه فردا سر اربابِ ما مثل این ساعت تو تنور خولیِ ؟! حالا بمیریم هم کمه ..

نمیشه باورم که وقت رفتنه

تموم این سفر بارش رو شونه‌ی منه

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

باید جوابتُ ، با نفسم بدم

بدون من نرو ، تورو به کی قسم بدم؟!

قرارمون چیشد! که بی قرار هم باشیم

حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

من رویِ خاکُ تو ، سوار مرکبی

من توی قلبِ تو ، اما تو چشم زینبی

آهسته تر برو ، بذار منم باهات بیام

حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی

شب حرف زدن نیست فقط شب زمزمه است شب زبان حال و ناله است

یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی

کاشکی پشتِ خیمه شیرخوار نداشتی

من بمیرم که علمدار نداشتی

یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی

جز حرم غصه ای انگار نداشتی

من بمیرم که علمدار نداشتی

کار از کار گذشت ؛

مرکب از تنِ تو هربار گذشت ..

یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی

حتی با زخم تنت کار نداشتی

پیرُهن نداشتی دستار نداشتی

یار نداشتی ولی این غصه رواین بار نداشتی

یارِ بین در و دیوار نداشتی

تیر و نیزه بودُ مسمار نداشتی

کار از کار گذشت

قصه بین در و دیوار گذشت

روضه با داغیِ مسمار گذشت ..

فردا وقتی تیر و تو قلبش زدن ، هر کاری کرد تیرُ از رو به رو در بیاره نشد .. اربابِ ما رو اسب خم شد .. تیر و از کمر در آورد .. از سینه مثل ناودون خون میریخت .. دو دستی خون هارو به محاسنش میمالید .. چی زیر لب میگفت ، میگفت منو امروز نکشتن .. من کشتۀ روز دوشنبه ام .. (کدوم دوشنبه؟) منو اون روزی کشتن ، که مادرم باردار رفت پشت در .. یکی نگفت این دختر رسول خدا هست ..

سر نداشتی تشنه بودیُ برادر نداشتی

جایِ سالمی تو پیکر نداشتی

من بمیرم که تو مادر نداشتی

سر نداشتی بینِ لشکر بودی لشکر نداشتی

بال و پر زدی ولی پر نداشتی

کاشکی تو خرابه دختر نداشتی

دیگه از فردا روضه ها تمومه از فردا این روضه ها شروع میشه خودتونُ آماده کنید ..

کار از کار گذشت

زینب از میون انظار گذشت

از سر کوچه و بازار گذشت

چی برات روضه بخونم شب عاشورا ..از وداع بگم؟! امشب از اون شباست که به هر چشمی اشک نمیدن شاید شبای دیگه اشک داشته باشی اما شب عاشورا شب سنگینیِ اگه اشکم نداری یه آه بکش .. دستتُ بذار روسرت به یاد اون ساعتی که زینب دستشُ رو سرش گذاشت ..

با خواهر وداع کرد ،‌با پسر وداع کرد ،‌با زن ها وداع کرد ، با شهدا وداع کرد با اصحاب وداع کرد حالا میخواد بره میدان؛ یک مرتبه دید ذوالجناح حرکت نمیکنه .. آخرین باری که ذوالجناح حرکت نکرده بود برا هفت هشت روز قبل بود روز دوم وقتی قافله رسید کربلا دید ذوالجناح حرکت نمیکنه ، وقتی سوال کرد اسبُ عوض کرد فهمید اینجا همون کربلا ست .. باید همینجا بمونیم ..

فردا هم ذوالجناح حرکت نکرد .. یک نگاه کرد دید با همه خداحافظی کرده الا دختر .. بیا پایین بابا .. کارت دارم بابا .. بی خداحافظی میخوای بری .. یه عمو بی خداحافظی رفت ما بیچاره شدیم تو دیگه بی خداحافظی نرو بیا پایین .. اومد پایین از اسب نشست رو زمین دخترُ بغل کرد آروم در گوشش گفت بابا یه دست رو سرم میکشی ..! بابا یه بار منو میبوسی ..! آروم دست کشید روی سر سکینه .. انگشتر بابا رو حس کرد این بمونه تو ذهنت کار دارم.

اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد

بزرگی کن ببوس این دخترِ کوچکتر خود را

به دنبال مسافر آب میریزند معذورم

کنون ریزم به پایت آبِ چشمان خود را

بابا از اسب آوردمت پایین یه سوال دارم این دختر چقدر سوال داره الله اکبر یه سوال از بابا پرسید صدای گریه‌ی بابا بلند شد صدا زد بابا من بدرقه زیاد دیدم، خداحافظی زیاد دیدم، معمولا تو بدرقه و وداع پیشانی رو میبوسن ، صورتُ میبوسن ، شونه هارو میبوسن .. بابا من یه صحنه دیدم :

زِ دورادور میدیدم گلویت عمه میبوسد

مگر آماده کردی بهر خنجر حنجرت را

بغلش کرد ، لاتحرقی قلبی بدمعک حسرت .. دخترم اینجوری با قلب بابات بازی نکن بغلش کرد آرومش کرد نوازشش کرد .. این دختر سه تا سوال دیگه هم پرسیده روضه‌ی من همین سه تا سواله ...

یه سوالش این بود بابا چرا عمه زیر گلوتُ بوسید ؟! یه سوالم از بابا پرسیده صدا زد بابا این عمی العباس؟!.. بابا عموم کجاس؟!.. دیگه روضه معلومه جوابش معلومه من میگذرم .. یه سوال دیگه از ذوالجناح پرسید فردا ، سوال از ذوالجناحش کِی بود؟" وقتی اسب بی صاحب اومد جلو درِ خیمه ، اومد سر اسبُ بغل کرد یه سوال کرد، ذوالجناح بابام که میرفت لباش ترک ترک داشت .. بابام که میرفت تشنه بود .. جگرش آتش گرفته بود .. یه سوال دارم کسی بابامُ سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه ؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید!

اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد ، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل کرده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه ؟!.. عمش بدون درنگ ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن ... حسین ...

دختری که بهانه بگیره ، دختری که بابا از دست بده ، دختری که داغ ببینه ، چجوری آرومش میکنن ؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا ، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت .. اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه ، دیگه فارسیشُ نگم :

«إجتمعت عدة من العراب فجروها عن جسد ابیها» .. حسین ...

دستتُ بیار بالا ، شب احیاست ، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یا حسین ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2373 زمان : نظرات (0)

 

تا روی خاک پا کشیدی برادر

ان شاءالله هیچوقت برادرت جلوت جون نده ها

تا روی خاک پا کشیدی برادر

تنهایی منو دیدی برادر

با این خجالتی که تو چشاتِ

داری خجالتم میدی برادر

دیدن هی پاهاشُ جمع میکنه   هی خودشئ جمع میکنه

دارم تمنا میکنم ، اباالفضل

چشامُ دریا میکنم ، اباالفضل

خودم میرم از زیر پایِ لشکر

دستاتُ پیدا میکنم اباالفضل

 چرا دستاتُ پیدا میکنم؟! آخه این دستا قیامت سبب شفاعت امت مادرمه مادرم با این دستا کار داره ..

رسید بالاسرش ، شاید درست نباشه این لفظ شاید به دور از شان امام باشه اما ببخشید دیگه واژه ای نبود این داغ انقدر سنگینِ نوشتن ابی عبدالله گریه زیاد کرد کربلا ..

کنار بدن قاسم جوری گریه کرد از حال رفت بالاسر علی اکبر بلند گریه میکرد وَ رَفَعَ الْحُسَينُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء اما بالاسر عباس دیگه گریه نمیکرد داد میزد .. صرخ الحسین .. چی میگفت؟!..

رسیده مادرم ، تورو خدا پاشو بریم حرم

بخاطر رباب ، بخاطر اشکای دخترم

این دوتارو من کاری ندارم ، این دوتا خیلی اذیت نمیکنه گرچه روضه ست ، اما بعدیش جا داره آدم داد بزنه بعدیشو غیرتی گوش میده

رسیده مادرم ، تورو خدا پاشو بریم حرم

بخاطر رباب ، بخاطر اشکای دخترم

پاشو یه کاری کن ببین محاصره ست حرم

ببین همه دور حسین حلقه زدن .. ببین دارن به خیمه ها نگاه بد میکنن ..

پاشو بریم حرم،  عمویِ خیمه

نذار بریزه آبرویِ خیمه

بعد زمین خوردنِ تو یه لشکر

نگاهشون رفته به سوی خیمه

بالاسرت خیلی خرابه حالم

دارن میخندن عزیزم به نالم

داری منو تنها میذاری اما

دلت میاد اسیر بشه سه سالم!

ببین قیامتِ ، حرم مهیای اسارتِ

تنها چیکار کنم ، حرمله اینجا فکر غارتِ

دارن میرن حرم ، ببین قیامتِ

یه ساله یه عده منتظرِ امشبن .. یه عده منتظرن شب تاسوعا برسه .. بذار راحت بگم حتی یه عده فردا شب خیلی حال گریه ندارن ، میره تا ظهر عاشورا فردا شب سنگینیِ شب دعا و شب مناجاتُ شب قرآنُ شب احیاس .. اما امشب شب گریه ست ..

سقایِ دشت کربلا اباالفضل

دستش شده از تن جدا اباالفضل

حیفم اومد ؛ شب تاسوعا شب ساعتُ زمانُ خستگی نیست . حرم اباالفضل میری نگاه به ساعت میکنی مگه !! اصلا زمانُ نمیفهمی ..

رسید کنار شریعه ، دست برد زیر آب (خیلی این چند بیت بهت میچسبه تورو خدا دل بده) حیفه شب تاسوعا از دستت بره ..

دریا کشید نعره ، صدا زد مرا بنوش

عباس به آب رو نزد آب رو زد به عباس .. آب التماس میکرد یه ذره لباتُ تر کن

دریا کشید نعره صدا زد مرا بنوش

غیرت نهیب زد که به دریا بگو خموش

وقتی که آب را به رویِ آب ریختی

آمد چو موج در جگرِ بحر خون به جوش

عبارت میگه ورمل الماء علی الماء .. سوال دارم ، چرا نفرموده چرا نمیگه ابی عبدالله آبُ ریخت رو آب؟! ورمل الماء علی الماء یعنی آبُ آوورد بالا محکم زد رو آب به قول یه اهل دلی میگفت انگار میخواست به آب یه سیلی بزنه

وقتی که آب را به رویِ آب ریختی

آمد چو موج در جگرِ بحر خون به جوش

گفتی به آب ، آب چه بی غیرتی برو

بی آبرو ، به ریختن آبرو مکوش

آوردمت به نزدِ دهان تا بگویمت

بشنو که العطش رسداز خیمه ها به گوش

تو موج میزنیُ علی اصغر از عطش

گاهی به هوش می آید گاهی رود زِهوش

در آب پا نهادمُ بر خود زدم نهیب

گفتم بسوز از عطشُ آب را منوش

باالله بود زِ رشته‌ی عمرم عزیزتر

این بند مشک را که گرفتم به روی دوش

یکی از القاب اباالفضل ،اَبَاالقِربَه ست ..  چرا به عباس میگن اَبَاالقِربَه ، یعنی پدر مشک چرا به عباس میگن پدر مشک ؟! چون وقتی دستاشُ زدن مثه پدری که بچشُ بغل میکنه مشکُ داد تو شکمش خودشُ انداخت رو مشک همه‌ی حواسش به مشکِ مبادا این مشک پاره بشه ..

نوشتن چهار هزار تیر انداز نه تیرانداز معمولی نه سرباز معمولی .. موکلین شریعه چهارهزار تیرانداز آموزش دیده بودن .. رو کنده ی زانو همه یه هدف داشتن .. الله اکبر ..

اون شمر ملعونُ اون شبث ملعون گفتن نباید این آب به خیمه ها برسه .. هرکی هر کاری میتونه بکنه .. کار به جایی رسید من این یه جمله‌ی مقتل بیچارم میکنه یه مرتبه دیدن فَوَقف العَباس مُتَحیِرا .. دیدن عباس متحیر ایستاد .. چرا متحیر؟! یک نگاه کرد دید مشک آبُ زدن .. آب داره رو خاک میریزه .. دیگه جلوتر نرفت نمیتونه برگرده دست نداره مشک نداره نمیتونه جلو بره چه کنه متحیر شد ..

این یک تیکه‌ی مقتلُ کار دارم ، توروخدا نگاه به صدای من و سینه‌ی خسته‌ی من هرکی هرجوری میتونه من هیچی نگه نمیدارم برای فردا شب همین امشب شب عاشورایِ ما است جوری برای عباس بمیریم که هیچکس نمرده ..

یک نگاه کرد دید دیگه راه به جایی نداره نه شمشیری نه نیزه ای نه مشکی نه آبی نه دستی ، شمر ملعون گفت آب تموم شد قصه ش ، دستم که نداره .. برید کار عباس رو تموم کنید .. اینو مقتلُ العباس مینویسه .. میگه میرفتن عده عده میرفتن دور عباس بدون شمشیر بود اما فرار میکردن .. شمر یقه‌ی یکی رو گرفت گفت مگه نمیگید دست نداره مگه نمیگید مشک آبشُ زدن مگه نمیگید بدن پر از تیره پس چرا کارشو تموم نمیکنید ؟! از اسب نمیندازیدش پایین .. از مادرش عذر میخوام یه نانجیب گفت شمر دست نداره شمشیر نداره اما دوتا چشم داره .. یه جوری نگاه میکنه زهرت آب میشه .. هیچکس جرات نداره جلو بره تا این چشما هست تا شنید چشماش هست ، صدا زد حرمله بیا .. یه کاری میکنم دیگه جایی رو نبینه .. تیرُ زد .. سر عباس رفت عقب .. یه جمله بگم روضه رو خوندن به جایی رسوندن که کلاه خود افتاد سر برهنه شد یه جمله میخوام بگمُ باهم داد بزنیم لا اله الا الله

عبارت مقتل اینو میگه ففلق حامته .. یه جوری عمودُ زد تا ابرو متلاشی شد .. از بالای اسب ...

یه سول دارم وقتی با صورت خورد زمین ، تیر کجا رفت .. سر عباسُ متلاشی کرد .. حسین ...

وقتی ابی‌عبدالله رسید یک دقیقه منو نگاه کنی من حرفمو زدم هر شهیدی که میومد بالاسرش با یک دست سر رو از روی خاک برمیداشت اما رسید کنار عباس آروم شمشیرشُ گذاشت زمین سرُ گذاشت رویِ زانوهاش .. یک نگاه کرد دید یک چشم با تیر از بین رفته .. تیر رو آروم از چشم زخمی در آوورد .. با گوشه‌ی آستین خون هارو پاک کرد .. دید چشم سالم داره گریه میکنه صدا زد تو چرا گریه میکنی من بی برادر شدم ؟! (من باید گریه کنم تو چرا گریه میکنی)

یه جمله گفته منو بیچاره کرده گفت حسین دارم برای شما گریه میکنم چرا برای من ؟! آخه الان شما سر منو از روی خاک برداشتی .. اما یک ساعت دیگه .. هیچکس نیست سر شما رو برداره ....حسین ...

عباس جان حق داشتی گریه کنی آقا حق داشتی گریه کنی هیچکس نبود سر حسینتُ برداره .. یه خواهر داشت زینب اومد برسه سر رو برداره ، اما دیر رسید به گودال .. وقتی رسید که

سری به نیزه بلند است در مقابل زینب

هر کی گره به کار داره .. شبِ باب الحوائجِ .. بیار دستتُ بالا .. فرمود هرجا روضه ی عموجانم عباس رو بخونن میام .. بیار دستتُ بالا :

یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان ..

 

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 778 زمان : نظرات (0)

 

يا ربَّ الحُسَين بِحَقِّ الحُسَين اِشفِ صَدرِ الحُسَين بِظُهورِ الحُجَّة یا ربَّ الحُجَّة بِحَقِّ الحُجَّة اِشفِ الحُجَّة بِظُهورِ الحُجَّة

شب علی اکبرِ دست به سینه ادب کن دو زانو فکر کن الان پایین پایی

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ

وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ

وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای سراپا پیمبر ، علی جان

 همه‌ی این شمشیرها که بر بدنش فرود می آمد ، فقط بغض علی بود و علی بود و علی بود ..

 یه نفر داد زد گفت اسمش علیِ بزنید .. منو تو باید امشب با همه‌ وجودمون نام امیرالمومنین رو ببریم ..

مدد ز غیر تو ننگ است یا علی

دلم برای تو تنگ است یا علی

ای سرا پا پیمبر ، علی جان

حیدرِ آلِ حیدر ، علی جان

تو حسینی حسینی حسینی

یا اباالفضلِ دیگر ، علی جان

جان فدایت که هستی پدر را

هم پسر ، هم برادر ، علی جان

منطق و خلق و خویِ نکویت

با محمد برابر ، علی جان

رخ بر افروز و روشن گری کن

دل ببر از پیمبر ، علی جان

الحمدلله از اول جلسه حال اشک و ناله و نوا و شور داری ؛ شب علی اکبرِ شب جووناست .. یه جوری باید گریه کنی ، یه جوری باید علی علی بگی امشب؛ دل ابی‌عبدالله یه ذره آروم بشه..

یه جوری باید بلند گریه کنی (چرا میگم بلند بلند) آخه ابی‌عبدالله کنار بدن علی اکبر هرچی رفع صوتها بالبکاء هرچی صدای گریه ش بلندتر میشد دشمن بیشتر هلهله میکرد .. یه نانجیب گفت کف بزنید صدای حسین نیاد ..

حیدر فاطمه حیدری کن

بین دریایِ لشکر ، علی جان

بر سر دست هایِ حسینی

آیت الله اکبر ، علی جان

حلق خشکِ تو دریایِ رحمت

لعلِ لب هات کوثر ، علی جان

آفتابِ بلند بر سر نی

ماه در خون شناور علی جان

روح بین دو پهلویِ بابا

بعد زهرایِ اطهر ، علی جان

از تو آید در انبوه لشکر

یک تنه فتح خیبر علی جان

چه مقامی داره این آقازاده ، من امشب روضمُ از زبان یک علی میخونم .. الحمدلله چقدر علی داشت این لشکر .. بمیرم برات آقاجان، از زبان یک علی دیگه از دید و تصویر و زاویه‌ی دیدار یک علی دیگه روضه بخونم برات ..

تو خیمه داشت توی تب میسوخت زین العابدین میگه یه مرتبه حس کردم پام گرم شد سرمُ بالا آوردم دیدم برادر بزرگم صورت کف پام گذاشته خجالت کشیدم پامو کشیدم عقب ، گفتم علی جان چرا این کارو میکنی برادر ! دیدم لباس رزم پوشیده جوشن پیغمبرُ به تن کرده الله اکبر کلاه خود به سرشِ یه جوری منو بغل کرد گفتم علی جان چه خبر؟! دارم میبینم آماده‌ی جنگی مگه کسی نیست تو خیمه ها ! امام سجاد نقل میکنه میگه بهم گفت برادر همه‌ی اصحاب رفتن فقط بنی هاشم تو خیمه ها موندن من اولین نفر از بنی هاشمم میخوام برم ..

میخواستم برم اصحاب نمیذاشتن حبیب نمیذاشت ، بریر نمیذاشت ، زهیر نمیذاشت ، میگفت تا ما هستیم علی جان شماها چرا برید .. حالا که همۀ اصحاب رفتن من میخوام نفر اول باشم خودمُ فدای بابام کنم بغلم کرد گفت یه عصا به من بده منم بلندشم یه شمشیر بده زین العابدین میگه بغلم کرد گفت نه داداش تو بمون تو خیمه ..

زین العابدین میگه از وقتی رفت دلشوره اومد سراغم هی منتظر بودم علویه هارو صدا میزدم ، مخدراتُ صدا میزدم ، عمه هامو صدا میزدم ، خواهرارو صدا میزدم هی میگفتم از علی اکبر چه خبر ؟! کسی جواب نمیداد .. تا یهو دیدم خیمه ها ریخت به هم (آماده ای یا نه شب علی اکبر کم نذاریا ..)

دو جا تو دوتا شهادت تو دوتا خبر نوشته مقتل ، همۀ اهل خیمه ریختن بیرون .. دوبار این اتفاق افتاد .

دوبار خیمه ها ریخت به هم ، ولوله و ضجه و ناله .. (فقط ولوله و ضجه نبود) ریختن همه بیرون .. زن و بچه ای که پرده نشین بودن و خیمه نشین بودن ریختن بیرون ..

اولین بار همین لحظه بود زین العابدین میگه دیدم زن و بچه دارن با ولوله و ناله میریزن بیرون میگه پردۀ خیمه رو بالا زدم دیدم عمه م زیر بغلای بابامُ گرفته .. خوب نگاه کردم چرا زیر بغلای بابامُ گرفته ؟!

یه سوال میکنم ، غیرتیا .. پیش خودم گفتم عمه وسط میدون چیکار میکنه ؟!.. چیشده عمه م رفته وسط میدون .. خوب نگاه کردم دیدم جوونا یه عبا رو گرفتن .. یه بدن قطعه قطعه .. جانم به این ناله ها .. (کار دارم باهات شب علی اکبر ..)

 

گفتم دوبار زن و بچه ریختن بیرون از خیمه ؛ بار دوم کجا بود ریختن بیرون؟! یه بار سر علی اکبر همه از خیمه ریختن بیرون یه بار دیگه

هم همه از خیمه ها بیرون دویدن

ولی سالار زینب را ندیدن ...

مرحوم سید بن طاووس ، مرحوم شیخ حر عاملی دوتا از مقتل نویسانی که سندشون معتبره و محکم میگن ، میگن وقتی رسید کنارِ بدن علی اکبر ، همتون دیگه دو سه کلمه رو بلدید لااقل عربی هیچ مقتلی خصوصاً این دو مقتل ننوشتن "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس" اگه میخواست بگه کنار بدن از اسب پایین اومد این عبارتُ میگفت ؛ من آروم بگم شما داد بزنید .. نوشتن تا نگاهش به علی اکبر افتاد "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس" با صورت افتاد رو خاک .. همه شهدا و پدرای شهدا فیض ببرن .. نامشون شب هشتم زنده بشه .. از این پدرای شهدا اگه سوال کنی تا خبر شهادت بچه تون رو آوردن اول عکس العملت چی بود؟

همشون بدون استثنا میگن تا بچمونُ خبر دادن به شهادت رسیده دیگه زانوهامون رمق نداشت نشستیم رو زمین ..

ابی عبدالله هی میخواست بلند بشه هی میخورد زمین .. آخ این صحنه میکشه .. یه وقت دیدن یه پیرمرد رو زانوهاش داره راه میره ..

بابا ، کنار تو یه دنیا دردم

با دستایِ لرزون و سردم

رو خاکا دنبالت میگردم ..

پاشو ، تنهایی مو مگه ندیدی

چه آسون از من دل بریدی

باور نمیکنم خوابیدی ..

ابی‌عبدالله کنار هر شهیدی رفت برید مقتلُ ببینید کنار هر بدنی رفت شده دو جمله با اون شهید حرف زده ، اون شهیدم با ابی‌عبدالله حرف زده ..

کنار بدنِ حُر ، کنار بدن حبیب ، کنار بدن سعید ، کنار بدن غلام ، کنار بدن قاسم ، کنار بدن اباالفضل ، کنار هر شهیدی رفت اندازه دو جمله با حسین حرف زدن .. تنها شهیدی که هی میگفت یه بابا بگو .. لباتُ رو هم بذار بگو ابا یه بار دیگه صداتو بشنوم .. هرکاری کرد علی حرف نمیزد کار تموم شده بود ..

مرحوم مغرم میگه ابی عبدالله نگاه کرد دید انگار یه چیزی تو گلوِ ، گلوشُ گرفته نگاه کرد دید یه لخته خون تو دهان علیِ با انگشت سبابه خونُ در آورد علی دست و پا زد ..

بابا ، تو ابر خون عزیزم

ماهِ تو ناپدید شد

از خیمه تا به اینجا

همه موهام سفید شد

از دست جدت آخر

دیدم که جام گرفتی

ببین چطور رمق رو

از زانوهام گرفتی ..

سیر نشدی ؟!سیرم نمیشی از گریه ؟! باشه حالا که ناله داری این یکی رو گوش بده ..

بابا ، تو قفس نیزه و خنجر

پر پر زدی میون لشکر

زمین زدی باباتُ آخر

بابا ، نمیدونم خوابم یا بیدار

چی میبینم با چشمایِ تار

از بدنت کم شده انگار

گل بهار عمرم ، تورو زِ ریشه کندن

پاشو ببین باباتُ نشون میدن میخندن

بذار به یاد قدیمیا روضه بخونم .. هر کاری کرد آروم بشه نشد سر و بغل کرد آروم نشد ، سرُ به سینه چسباند آروم نشد .. سینه رو به سینه چسبوند آروم نشد ، "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ" صورت رو صورت گذاشت آروم نشد همه‌ی بدنُ جمع کرد .. خودشُ انداخت رو بدنِ ارباً ارباً ...

حسین ....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 799 زمان : نظرات (0)

 

 

خانمایِ حرم بچه م نمیره

داره از تشنگی آتیش میگیره

کسی اینجا یه ذره آب نداره ؟

روی دستم داره از هوش میره

 بالام لای لای .. گُلوم لای لای .. علی م لای لای .. من هیچی نمیخونم روضه هیچی متن روضه نمیخونم دیگه اهل روضه بودی و هستی و حق روضه رو هم ادا کردی فقط زبان حال مادر میخونم

میترسم از غم فردات مادر

بمیرم خشکِ دست و پات مادر

ندارم مرهمی تو خیمه حالا

براِ زخم روی لب هات مادر

قرار شد با رباب آروم بریم جلو

ما گریه کردیمُ دشمن چه شاده

چه کاری تشنگی دستِ تو داده

بمیره مادرت دارم میبینم

ترک رویِ لبات خیلی زیاده

چرا این غصه ها آخر نمیشه

روزایِ بی کسی مون سر نمیشه

بیا زینب ببین هر کاری کردم

چرا حال علی بهتر نمیشه

شب هفتمِ به خدا دلم نمیاد بچه رو بغل کنم .. آروم تو بغل فقط میخوام تصور کنی ..

شروع کرد با بچه حرف زدن قبل از اینکه بخواد بدش به عمه گفت:

داری میری تو میدون زود برگرد

میشه مادر پریشون زود برگرد

به دلِ من بد افتاده عزیزم

برو اما علی جون زود برگرد

میشد ای کاش موتُ می پوشوندم

زیر خورشید روتُ می پوشوندم

یه جوری کاش میشد قبل رفتن

سفیدی گلوتُ میپوشوندم

تا بچه رو روی دست گرفت ... نانجیب تیر رو رها کرد ..

شنیدم آه مادر تیر خوردی

یه جرعه خون به جایِ شیر خوردی

گلویی رو که من دیدم گمونم

عمیقاً ضربه‌ی شمشیر خوردی

آخه گلوی شش ماهه تیر نمیخواد ..

هوا گرمه ولی دستام سرده

کمون حرمله با تو چه کرده

دعا کردم علی رو دستِ بابا

گلوت پاره نشه ، سر برنگرده

خدایا دیگه جلوتر نرم ..

غمت راه نفس میبنده مادر

لبت تو حالت لبخنده مادر

نمیتونم ببینم بند جونم

گلوی تو به مویی بنده مادر

هیچ شهیدی رو خود ابی عبدالله ننشست برای هیچ شهیدی خودش قبر نکند .. تنها شهیدی که خودش دفن کرد .. (خیلی روضه‌ی علی اصغر منحصر به فرده) تنها شهیدی که خودش دفن کرد .. تنها شهیدی که خودش خاک ریخت رو بدن .. (من دلم رفته مدینه) کجای رفته دلم ..

همه دیدن رفت پشت خیمه ها کاش مثل باباش امیرالمومنین چهل تا صورت قبر برای علی اصغر درست میکرد .. (زود میگمُ رد میشم هرکی گرفت ..) کاش مثل باباش چهل تا صورت قبر درست میکرد کسی نفهمه قبر مادرش کجاس ..

یدونه قبر درست کرد پشت خیمه وقتی لشکر حمله کرد دیدن یه عده رفتن پشت خیمه ها هی با نیزه میزنن تو زمین ..

اجازه بدید روضه م رو اینجور جلو ببرم .. مادر .. شما هم شش ماهه از دست دادید .. شما هم محسن از دست دادید .. اما محسنت به دنیا نیومده رفت (مادرا حرف منو بهتر میگیرن) مادری که بچش به دنیا نیومده سقط بشه از دنیا بره سخته ، داغ هر جوری باشه سخته . اما به دنیا نیومده بره راحت تره زود برمیگرده به زندگی زود با این غصه کنار میاد چون تصویری از بچه تو ذهنش نیست ..

اما وای به دل مادری که شش ماه بچشُ بغل کنه .. دستاشُ ببینه .. چشماشُ ببینه .. شش ماه بچه شُ شیر بده صدای گریه و خندش تو گوشش باشه .. چیکار کرد رباب ؟!! ببخشید نمیشه نگفت میتونی تصور کنی رباب تو کربلا بالا سر علی گریه نکرد؟! الله اکبر .. تو رو خدا امروز تا صبح فکر کن چرا یه مادر میتونه اینقدر محکم باشه؟! دلیلش چیه جز عشق به حسین ..! جز اینکه نمیخواست امامش اذیت بشه ..! دیدی به داغ دیده میگن گریه کنه سبک بشه آروم بشه داغ دیده گریه نکنه همه میگن نکنه یهو دق کنه ، نکنه سکته کنه .

هی زینب میگفت رباب گریه کن .. خیره خیره نگاه میکرد .. رباب گریه کن ..

بعضیا میگن شام غریبان گریه کرد . اینی که میگن شام غریبان رباب آب خورد شیر امد تو سینه ش من میگم آب نخورد بعیده از این مادر تا آب آزاد شد آب بخوره .. آخه کسی که تو سایه نرفت بعد حسین .. (چرا ؟!!)  چون دیده بود بدن حسینش زیر آفتابه ،  آب بخوره ؟! عاشورا گریه نکرد شام غریبان گریه نکرد گلوی پاره دید گریه نکرد هی ریخت تو خودش کجا گریه کرد؟ واسه کی گریه کرد؟

نگاه کرد دید یه سر بریده رو تو تشت .. عبیدالله چوب برداشت ، دیدن از تو جمعیت یه زنی خودشُ انداخت رو سر بریده .. هی سر حسینُ بغل کرد .. حالا گریه کن رباب ..

 

 

تعداد صفحات : 55

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 20
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 505
  • آی پی دیروز : 693
  • بازدید امروز : 2,504
  • باردید دیروز : 7,753
  • گوگل امروز : 12
  • گوگل دیروز : 33
  • بازدید هفته : 10,257
  • بازدید ماه : 112,800
  • بازدید سال : 1,154,941
  • بازدید کلی : 19,660,769