loading...

آئین مستان

منصور ارضی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2145 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1707 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1243 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 678 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 620 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 585 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6679 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3743 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3225 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3548 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3651 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7231 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5877 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5523 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4166 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 737 زمان : نظرات (0)

 

اللهم صل علی محمد و عجل فرجهم

«لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا ابِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ

أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ الرَّحْمانُ الرَّحِيمُ ذوالجلال و الاکرام بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ.

اَعُوذُ بِاللَّهِ السَّمیعِ الْعَلیمِ مِنْ هَمَزاتِ الشَّیاطینِ وَ اَعُوذُ باللَّهِ اَنْ یَحْضُرُونِ اِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي رَقَبَتِي اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

ای دل بگو که بر سر پیمان کیستی

ای سر نگاه کن که به دامان کیستی

از پینه‌ی میان دو ابروی خود مپرس

از دل سوال کن که مسلمان کیستی

کسی که مسلمون و بچه شیعه س دعا کنه از امام زمان بخواد .. اگه تو خونه گیر داره ، اگه حجابش خانواده مشکل داره ، اگر معاملاتش مشکل داره .. بین روضه با آقا حرف بزن .. آشیخ مهدی سراج میگفت این روضه های صبح خیلی بهتر از شبِ ؛ گفتیم آقا چرا ؟! گفت یه چند ساعتی میخوابن همه یه چند ساعتی گناه نمیکنه بهتر میفهمه دینُ ..

دل خانه‌ی علیست مده خانه را به غیر

سلمان از آن اوست تو سلمان کیستی؟!

دنیا مصاف روزُ شب و حقُ باطل است

در این میانه گوش به فرمان کیستی

یا صاحب الزمان زِکه پرسم نشانه ات

یوسف ، اسیر غربت زندان کسیتی؟!

باز این چه شورش ست که از داغِ جد توست

در سیل اشک سر به گریبان کیستی

ای میزبان مجلس سوگِ محرمش

در بزم روضه هاش تو مهمان کیستی

میپرسم از زیارت ناحیه روز و شب

گریان چیستی و پریشان کیستی

از آب هم مضایغه کردند کوفیان

آه ای فرات تا ابد عطشان کیستی

زینب رسیده بود به گودال قتلگاه

در خون و خاک پیکر عریان کیستی

قبل از فرود آمدن ای چوب خیزران

از خود بپرس بر لبُ دندان کیستی

یا به جایی خبر مرگِ پسر را نبرید

یا که بردید به تشییع پدر را نبرید

آخه امام صادق فرمود به زبون خودتون روضه بخونید

پدری داغ جوان دید ملامت نکنید

رویِ زانو اگر افتاد شکایت نکنید

رمقی نیست تکانی بدهید پایش را

پس بگیرید همه زیر بغل هایش را

نکند ناله که زد تن برایش بزنید

جلوی چشم همه زشت صدایش بزنید

آی مردم جگرِ سینه زنان غم دارد

غم سنگین شبِ هشت محرم دارد

غم آن لحظه که ارباب به شهزاده رسید

ولدی گفت نشستُ ز جگر ناله کشید

تو مقتل ابن مقرم نقل کرده اونجا میگه ابی‌عبدالله وقتی رسید بالاسرِ علی اکبر فزع کرد .. یعنی هی داد میزد ولدی ..

ای جوان مرگ که مشغولِ عبادات خودی

پیش پای پدر خویش چرا پا نشدی؟!

دید یه تقلایی داره میکنه داره تقلا میکنه که انگار نفسش بالا نمیاد حضرت بغلش کرد با انگشت انداخت تو دهنش لخته‌ی خونُ که در آوورد روایت میگه یه شیهه ای کشید .. راحت شد .. سرشُ گذاشت رو سینه ش یه وقت دید یکی میگه پاشو ، پاشو همه‌ی لشکر دارن هلهله میکنن .. دارن همه میخندن .. دید اصلا ابی‌عبدالله انگار توی این عالم نیست گفت پاشو وگرنه موهامُ سر برهنه میکنم .. نمیدونم چیشد یهو ابی‌عبدالله پاشد حرف ورقش برگشت ، صدا زد جوانان بنی هاشم بیایید ..

خنده ها بیشتر و جسم تو کمتر شده است

نیستی و همه دشت پیمبر شده است

زرهت حرز علی داشت دریدند چرا

گرگ ها چنگ به رویِ تو کشیدند چرا

داغ سنگین تو را شانه به تاب نداشت

تشنه بودی پدرِ تشنه‌ی تو آب نداشت

سنگ پرتاب شده سمت تو خورده به سرم

پهلویت را که دریدند در آمد پدرم

نیزه نگذاشت که آه تو پایان برسد

جان به لب های تو ای محتضر آسان برسد

مانده ام با تو و اینگونه گرفتار شدن

رشته رشته شده ای مثل عبای تن من

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 909 زمان : نظرات (0)

 

اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ عَنْ جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا وَ بَرِّهَا وَ بَحْرِهَا وَ سَهْلِهَا وَ جَبَلِهَا حَيِّهِمْ وَ مَيِّتِهِمْ وَ عَنْ وَالِدَيَّ وَ وُلْدِي وَ عَنِّي مِنَ الصَّلَوَاتِ وَ التَّحِيَّاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ عَدَدَ مَا أَحْصَاهُ كِتَابُهُ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ اللَّهُمَّ إِنِّي‏ أُجَدِّدُ لَهُ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَيْعَةً فِي رَقَبَتِي اللَّهُمَّ كَمَا شَرَّفْتَنِي بِهَذَا التَّشْرِيفِ وَ فَضَّلْتَنِي بِهَذِهِ الْفَضِيلَةِ وَ خَصَصْتَنِي بِهَذِهِ النِّعْمَةِ فَصَلِّ عَلَى مَوْلَايَ وَ سَيِّدِي صَاحِبِ الزَّمَانِ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ فِي الصَّفِّ الَّذِي نَعَتَّ أَهْلَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ صَفًّا كَأَنَّهُمْ بُنْيانٌ مَرْصُوصٌ عَلَى طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ وَ آلِهِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ اللَّهُمَّ هَذِهِ بَيْعَةٌ لَهُ فِي عُنُقِي إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

شرمنده ایم کار برایت نمی کنیم

جز وقت احتیاج صدایت نمی کنیم

جا میزنیم وقت عمل تا که میرسد

ترکِ گناه محض رضایت نمی کنیم

در باتلاقِ نفس گرفتار تر شدیم

تنها برایِ اینکه دعایت نمی کنیم

با اینکه دست توست شفا لکل داع

در اوجِ درد میل شفایت نمی کنیم

تنگیِ دست ما اثر کاهلی ماست

این دست را دخیلِ عبایت نمی کنیم

تو روز و شب حمایتِ ما میکنی ولی

ما از توی غریب حمایت نمی کنیم

بد کرده ایم با تو دلت را شکسته ایم

باز اعتنا به این گله هایت نمی کنیم

حتی اگر ندیده حرم جان دهیم ما

تصمیم با شماست شکایت نمی کنیم

اما چه بهتر است که ما را طلا کنی

این روزها مسافر کرببلا کنی ..

از کربلا رنگ خوشی دیدم ندیدم

بی شیر ماندم بین هر خیمه دویدم

دیشب فقط تا صبح طفلم داد میزد

خیلی خجالت از بنی هاشم کشیدم

ای بی بی جان یا رباب چرا خجالت کشیدی؟!.. خدایا یه حالی به ما بده بتونیم گریه کنیم .. واقعا احساس مادری به همین شیر دادنه مادرِ .. وقتی نتونه شیر بده ها اصلا میریزه بهم ..

ای کاش این داغی که دیدم خواب باشد

طفلم سلامت محضرِ ارباب باشد

گفتم حسینم حاضرم در بین این دشت

تشنه بمیرم اصغرم سیراب باشد

مولایِ من حیران و سر افکنده آمد

 رو زد سویِ دشمن ولی شرمنده آمد

 وقتی که برمیگشت با چشم پر از آب

 از لشکرِ دشمن صدای خنده آمد

تیری در این لشکر نبود الا سه شعبه

چیدن آخر غنچه ام را با سه شعبه

ای حرمله انصاف داری بی مروت

اصغر سه شعبه حضرتِ سقا سه شعبه!

مانده حسینُ کل آغوشش پر از خون

صورت پر از خون بر رویِ دوشش پر از خون

چشمم پر از خون شد که شد از ضرب آن تیر

شش ماهه ام از گوش تا گوشش پر از خون

باور کنم شش ماهه‌ی من اصغرم رفت

از نعره‌ی تکبیر این لشکر سرم رفت

خیلی مرا سوزانده این غصه که طفلم

با حالت قهر آخرین بار از برم رفت

به قول مرحوم آرام ، میگفت وقتی رسید تو بغل باباش حرف که نمیزد پنجه هاشُ نشون داد یعنی ببین مادرم شیر نداشت اینقدر پنجه به سینه ش کشیدم این خونِ مادرمه ..

نشنیدم آخر صحبت نشنیده اش را

بستن بر نی حنجرِ پاشیده اش را

خیلی خجالت میکشم آبی بنوشم

بر نیزه اش دیدم لب خشکیده اش را

مردم من محزون غم دیده ربابم

هم قافیه نه همنشینِ آفتابم

تا آب میبینم سرم پایین می افتد

هم قافیه نه داغدار مشک آبم

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 303 زمان : نظرات (0)

 

السلام علیکم یا اهل بیت النبوه

السَّلَامُ‏ عَلَى‏ مَحَالِ‏ مَعْرِفَةِ اللَّهِ وَ مَسَاكِنِ بَرَكَةِ اللَّهِ وَ مَعَادِنِ حِكْمَةِ اللَّهِ

می نشینیم سر کوی اباعبدالله

به امیدِ رخ نیکوی اباعبدالله

از کریمیِ خودش بوده که ما هم شده ایم

همۀ عمر ثناگویِ اباعبدالله

صحنِ پیشانی ما بویِ حسینیه گرفت

از گِل تربتِ خوشبوی اباعبدالله

اهلِ معراج نشد هیچ رسولی الا ..

با توسل به سرِ موی اباعبدالله

"وقتی جبرییل برا موسی ماجرای کربلا رو گفت ، موسی گریه کرد گفت منم میشه جزو این عاشورایی ها باشم؟!.. همه ی انبیاء آرزو داشتن ..

نزد پیغمبر ما خوب تر از هر عملی است

زدنِ بوسه به بازوی اباعبدالله

دستگیر است اگر از همه ی خلق حسین

بوده چون فاطمه الگوی اباعبدالله

رحمت واسعه اش، جلوه و یاد حسن است

رفته بر خوی حسن ، خوی اباعبدالله

نیست انصاف نگوییم از ایمانِ رباب

ذوبِ مولا شده بانوی اباعبدالله

فاطمه در صف محشر به سویش خواهد رفت

هرکه رفته قدمی سوی اباعبدالله

مُحرمِ کعبۀ بی دلبر زینب نشویم

قبلۀ ماست فقط روی اباعبدالله

زودتر خورد زمین خواهر مظلوم حسین

دید تا خم شده زانوی اباعبدالله

نوبتِ عشق است ، عشقم باحسن

سفره را وا کرده این شب ها حسن

صبر او رزم است گرچه بی صداست

صلحِ او روحِ قیام کربلاست

ساختن با سوختن یک جوهر است

خونِ این دل مثلِ خون حنجر است

هر که مجنون حسین و کربلاست

مطمئن زیر دین مجتبی است

با اجازه از علی آن صف شکن

مینویسم لا فتی الا حسن

غربت او سری از اسرار اوست

این شلوغیِ حرم ها کار اوست

نامه داد و شاه را امداد کرد

مذهب ما را حسن ، آباد کرد

امشب اما تا مدینه راهی ام

الله الله امشب عبداللهی ام

کیست عبدالله عشقِ پنج تن؟!

حضرت بابُ الحسین بابُ الحسن

یازده ساله ولی شیرِ نر است

این نواده مثلِ جدش حیدر است

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ هایِ عمه زینب است

"دور خانم میگشت کسی جرات نکنه سمت بی بی بیاد فرمود زینب جان خیلی مواظب یاذگارِ برادرم باش ، حضرت با طناب دستِ عبدالله رو بست به دست خودش .. گریه میکرد میگفت همه رفتن من موندم ، عمه رو کشید تا بلندی یا به قولی آورد بالای تل زینبیه گفت عمه ببین ریختن سر عمو ..  عمه جان ببین .. دید عمه خوب حالش بهم ریخت سریع دستشو باز کرد والله لا افارغ عمی ... عمه تو بدون من یه لحظه هم از عمو فارغ نمیشم "..

عابد شب زنده دار هر شب است

از محافظ هایِ عمه زینب است

نوجوانیِ ابالفضل است این

یا به بدر آمد امیرالمومنین

در رگش خون حسن جاری شده

جان به قربانش چه کراری شده

هست این شاخه نبات پنج تن

نذر عاشورایی بابا حسن

ظهر شد دلهای عالم در تب است

دست عبدالله دستِ زینب است

یارب عاشوراست یا که محشر است

یا حسن دستش به دستِ مادر است

اجازه بدبد اینطور بگم .. حتما عبدالله میدونه دستش تو دست زینب بود زینب گریه میکرد عبدالله یه روز دست مادرم تو دست بابات بود ولی طوری زدن دست جدا شد ... حالا این بچه اومده انتقام مادرش و بگیره ،وقتی دستشو جدا کردن صدا زد والله لا افارغ عمی ...

دو نفر بالایِ تل با حال زار

بی کسی تشنه میانِ کارزار

ریختند سر عمو یهو داد زد یابن خبیثه .. عموی منو میخوای بکشی؟.. تا من زنده ام نمیزارم ..

دید از بالا که بلوا ساختند

با سر آقا را زمین انداختند

گرگ ها خونِ عمو را میخورند

نیزه ها دائم به یک جا میخورند

نیزه بر کتفِ عمو میخورد و بعد

زخم هایِ تو به تو میخورد و بعد

آیه میخوانند و سنگش میزنند

به دلش با خنده آتش میزنند

دیگه جون نداشت به خدا هر کی می آمد از این ور به اون ور میبردنش ،غریب گیر اوردنت  با نیزه ها میزدنت جلوی چشم خواهرت ،حسین .....تو به خیالت یهودی ها ریختن تو مقتل مگه ندیدی داشت میخوند همه مسلمان بودن ...."

آیه میخوانند و سنگش میزنند

به دلش با خنده آتش میزنند

 

هر چه را دارند به یغما میبرند

دزدها پیراهنش را میبرند

من ابن الکریمم حافظ حریمم

بابایم حسین است پس کجا یتیمم

خون حسن در من شده جاری

دیگر نمانده در حرم یاری

بهر عمو باید کنم کاری

عموی خوبم ای حسین جانم

از عشق تو مستم قربان تو هستم

میدوم به سویت تا بگیری دستم

صورت کشیدم بر روی خاکت

سرم شده نذر سر پاکت

تنم فدای جسم صد چاکت

عموی خوبم ای حسین جانم

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 293 زمان : نظرات (0)

 

گاه یک واژه به جای همه مطلب کافیست

گریه های سحر و نافله ی شب کافیست

امر لازم بشود تر شدن لب کافیست

جایِ عُشاق جهان یک تنه زینب کافیست

پای عشقش شده تکرار و ما ادراک

دختر حیدر کرار و ما ادراک

نرسیده است و نبوده نفسی پایۀ او

ما رایتُ اثر کوچک سرمایۀ او

عشق نازل شده در رگ به رگ مایۀ او

کربلا بر سر پا مانده به یک آیۀ او

بر سردوش یقین کن که علم را دارد

جای لب وِلولۀ تیغ دودم رادارد

عاشقی معجزه اکسیر دلیلش زینب

یک زنُ این همه تعفیر دلیلش زینب

کوه درقامت یک شیر دلیلش زینب

گریه با قدرت شمشیر دلیلش زینب

اسکوتو گفت به یک باره جدل را انداخت

بت شکن بود که از ریشه هول را انداخت

آمده باحرم گرم حرایش محمل

از سره منبر والایِ صدایش محمل

غیرت فاطمیه کرببلایش محمل

رحل آیات خداوند برایش محمل

اوبه طابوت سیاهیِ جهان میخ زده

علف هرز ستم را زده ازبیخ زده

نفسش مهبت نورانی خاکسترها

معجر سوخته اش ابروی دخترها

سربه زیرند به پای قدمش مادرها

درپی ناقه ی او مکتب پیغمبرها

شیر زهرا نمک خان علی راخورده

یک تنه باره همه کرببلا را برده

عقل سرشار و یا عشق لبالب زینب

کعبه زخمیِ دلهاست مقرب زینب

عرش مبهوت نشسته ست که یارب زینب

آتش قلب سلیم است زینب

همه مجنون شده ها ادم زینب هستند

انبیا سینه زنان غم زینب هستند

زینب ازهیچ کسی هیچ کسی بیم نداشت

ترس ازنیست نبوده است نداری نداشت

سوخت اتش شدُ اما سرِ تسلیم نداشت

عشق او روزُ شبُ هفته و تقویم نداشت

درد وقتی که حسین است غم دیگرنیس

هم نفس بانفس یارازاین بهترنیس

بچه هارا جلوانداخت که یارش نرود

عمر او آرزوی او کس و کارش نرود

رنگ پاییز شود انکه بهارش نرود

یادگار همه ی ایل و تبارش نرود

هردوتا بچه ی او رفت تا برادر باشد

یکمی هم شده در سایه ی دلبر باشد

*بچه هاشو آماده کرد فرمود برید پیشه داییتون ازش اجازه بگیرید به زبانی آبروی منو حفظ کنید ...خدمت ابی عبدالله رسیدند به دست و پای آقا افتادن ‌.. دست هاشو بوسیدن اقاجان اجازه بدید ما هم بریم جانمونُ قربونت کنیم .. حضرت فرمود اجازه نمیدم بگو مادرت بیاد .. اومدن باز خدمت مادر دایی اجازه نمیده مابریم جونمونُ قربونش کنیم حضرت فرموند من یه رمزی روبه شما میگم اگر اجازه نداد اون کلامُ ، اون رمزُ بگید

برید بگید به جان مادرت به پهلوی شکسته مادرت .. تااین جمله رو گفتن ابی عبدالله بهم ریخت .. گفت زینب:

نفس گیری گلویم را فشرده

تنهاشدی ای یار ، زینب که نمرده

طفلان من هستند مولا سر سپرده

تا بی کسی ات ابرویم را نبرده

بگذار تا میدان روند این دو برادر

قربانیِ راحت شوند این دو برادر

خواهر نباشم من اگر در مانده باشی

طفلان من باشند اشهد خوانده باشی

یادم نمی آید مرا گریانده باشی

 یاوقت حاجت خواهرت را رانده باشی

جان سه ساله دخترت بر غم رضایم

نامردم از خیمه اگر بیرون بیایم

بعدازعلی اکبر دو چشمی تار دارم

میل پریدن از قفس بسیار دارم

در سینه حب حیدر کرار دارم

یک عمر شِکوِ از نوک مسمار دارم

شمشیر خود را دیده ای مایل گرفتم

که تعلیم از رزم ابوفاضل گرفتم

هستی امیر و المیرم

ازجان خود این دو کبوتر جمله سیرند

برچادرم حساس برمویم اسیرند

بگذار باهم در بین این صحرا بمیرند

بگذار تا ناموس بی معجر نبینند

رخت اسیریِ مرا بهتر نبینند

برسجده افتادم زمین مریم زمین خورد

از غصه ام پیغمبر خاتم زمین خورد

تسبیح من پاره شدُ عونم زمین خورد

درخیمه حس کردم محمدم هم زمین خورد

گرچه زمان جنگشان بیرون نبودم

درخیمه بوی خونشان راحس نمودم

اینارفتند ابی عبدالله شهدا را خودش میاورد با عباسش کمک میکرد ولی هربارکه میومد زینب بدرقش میکرد پیشوازش میرفت استقبالش میرفت .. حالا وقتی این بچه هارو اورد هرچی معتل شد دید خواهرش نمیاد جایی نوشته حضرت سوال کرده باشه اما مدینه وقتی عبدالله اومدبه زیارت زینب سوالاشو کرد گریه ها کرد گفت خانم من یه سوالی دارم شنیدم همه شهداوقتی ابی عبدالله میاورده توخیمه دارالحرب تو میرفتی استقبالش شنیدم بچه های منو وقتی اوردن تو از خیمه بیرون نیومدی؟! فرمود دست از دلم بردار عبدلله بخدا ترسیدم داداشم خجالت بکشه ..

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 905 زمان : نظرات (0)

 

نشد که دست خودم را بیاورم بالا

مگر سپر شود و ضربه برسرم نخورد

قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم

که دست مرد غریبه به معجرم نخورد

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ رَسُولِ اللَّهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ اَميرِالْمُؤْمِنينَ و َابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيّينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَابْنَ فاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِساَّءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ثارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِكَ عَلَيْكُمْ مِنّى جَميعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ  يا اَباعَبْدِاللَّهِ ...

بزرگی کف یک دستُ صورتی کوچک

برای سیلی محکم تری بهم نخورد

مرا گرفت زِ موی سرم بلندم کرد ..

*لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصيبَةُ بِكَ عَلَيْنا وَ عَلى جَميعِ اَهْل ِالاِْسْلامِ و َجَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصيبَتُكَ فِى السَّمواتِ عَلى جَميعِ اَهْلِ السَّمواتِ فَلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ اَهْلَ الْبَيْتِ وَ لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقامِكُمْ و َاَزالَتْكُمْ عَنْ مَراتِبِكُمُ الَّتى رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فيها  و َلَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدينَ لَهُمْ بِالتَّمْكينِ مِنْ قِتالِكُمْ بَرِئْتُ اِلَى اللَّهِ وَ اِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ مِنْ اَشْياعِهِمْ وَ اَتْباعِهِمْ وَ اَوْلِياَّئِهِم يا اَباعَبْدِاللَّهِ ..

این گونه نمی شود بیایید بزند

هرکس وسط معرکه آید بزند

امروز یزید را ادب خواهم کرد

بابایِ من را کسی نباید بزند

تو فخر قبیله ای کبودی عمه

 تو قبله غم قرق سجودی عمه

ازلرزش دستان تو معلومم شد

بیش ازهمه توگرسنه بودی عمه

اجازه بدید اینجور بگم (زبانِ حال) از بس که این دست هاش اذیت شده بود تا سر رو بلند کرد از دستش افتاد .. زد تو سرش گفت وای باباجونم بابا جون میخواستم احترامت کنم سر رو تو بغلم بگیرم افتاد بابا .. دیدم از نیزه سرت افتاد از دست منم سرت افتاد .. ببخش بابا .. پاهاشو دراز کرد سرُ تو بغلش گذاشت اروم اروم شروع کرد دست کشیدن اشک میریخت خون هارو پاک میکرد ...

شاید اینجور گفته باشه بابا من موندم کجای این صورتُ ببوسم میدونی روایت چی میگه ، هجده زخم عمیق به صورت حضرت فقط بوده کجا رو ببوسه گفت بهترین کار اینه من اون لبایی که صبح نانجیب بهش چوب خیزران زد اونا روببوسم ولی بابا یه چیزی میخوام بگم بی ادبی نباشه گفت بابا خوشحالم دندونام مثه دندون توشده حسین .....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 923 زمان : نظرات (0)

در این روزگاری که دل بیقرارست

گدایِ کریمه شدن افتخارست

ثوابِ زیارت برایم نوشتند

خودم نه دلم سویِ تو ره سپارست

دوباره حرم قسمتم نه نشد آه

چقدر این دلِ بی نوا بدبیارست

چنان گنبدت جلوه دارد در عالم

که صحنِ تو در آسمان ها مدارست

کسی که قدم میزند در حیاطت

رویِ فرشِ بالِ ملائک سوارست

نگاهت مرا از غریبی درآورد

ببین خنده رویِ لبم آشکارست

همین هم نشان از کرم خانه دارد

گدا زاده ای با شما هم جوارست

کریمه کرم کن گدایِ خودت را

گدایی که در ماتمت سوگوارست

چکید اشک تو بر زمین بعد از آن بود

که از ساوه تا قم درختِ انارست

دلم خون شد از این غم و ماجرایت

دلت تنگ بوده برایِ رضایت

وارد شد در این شهرِ مقدس .. تمام مردم به استقبالش اومده بودن .. همه گل دستشون بوده .. آخه برا اولین بارِ دخترِ امام داره میاد .. مرد و زن احترام گذاشتن .. بارها شنیدید .. ولی چون در ساوه به بی بی زهر داده بودن ، مریض احوال بود و خانه ای براش آماده کردن .. هفده روز در آن خانه زندگی کرد و  مهمان بود .. مردم قم حتی نزاشتن مردی واردِ محله بشه .. بمیرم برات خانم .. من از نیمۀ شعر میخونم صدا ناله ت بلند بشه ..

تفسیر کن دوریِ خواهر از برادر را

تعبیر کن خوابِ حرم بوسیِ مادر را

جاری بکن در قم کمی از حوضِ کوثر را

ماتمکده کن کشورِ موسی ابن جعفر را

ای زینبی که از حسینِ خود جدا ماندی

با ما بگو آیا به زیرِ نیزه ها ماندی؟

آیا زِ تو کس هتک حرمت کرد نه هرگز

در قم دلِ تو حسِ غربت کرد نه هرگز

کس خنده در اوجِ مصیبت کرد نه هرگز

کس غارتِ خلخالُ و زینت کرد نه هرگز

اینها که گفتم یک به یک آمد سرِ زینب

ای وای سوغاتِ سفر شد معجرِ زینب

قم با سلام و تهنیت دنبالِ تو آمد

با سر به طوفِ کعبۀ آمالِ تو آمد

با شاخه هایِ گل به استقبالِ تو آمد

دستِ محارم زود زیرِ بالِ تو آمد

زینب ولی با خیل نامحرم کجاها رفت

پیشِ دو چشمش خیزران پایین و بالا رفت

 

تعداد صفحات : 14

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 32
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 670
  • آی پی دیروز : 567
  • بازدید امروز : 4,804
  • باردید دیروز : 4,883
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 48
  • بازدید هفته : 27,491
  • بازدید ماه : 90,593
  • بازدید سال : 1,132,734
  • بازدید کلی : 19,638,562