loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت زهرا,روضه شهادت حضرت زهرا,روضه حضرت زهرا,متن روضه همراه با صوت ,متن مداحی همراه با صوت ,متن روضه همراه با سبک,دانلود مداحی شهادت حضرت زهرا,روضه,متن روضه فاطمیه,فاطمیه,روضه فاطمیه

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2145 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1707 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1243 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 678 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 620 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 585 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6679 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3743 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3225 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3548 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3651 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7231 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5877 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5523 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4166 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2849 زمان : نظرات (0)

کمک کن امشب ای اسماء دلِ دریایی ام درده

ببین خیبر شکن امشب چه زانویی بغل کرده

تو سینه م کوهِ فریاده ولی به صبر مامورم

نمیشه باورم دارم تن زهرامُ میشورم

دارم دق میکنم از غم نبین اینقدر آرومم

ببین اسماء چقدر سرده تنِ زخمیِ خانومم

تن زخمیِ خانومم چه خاکی بر سرم کرده

بریز آب روان آروم به بازوی ورم‌کرده

بریز آب روان اسماء علی دلتنگ و بیتابه

تو هرچی آب میریزی ازش میریزه خونابه

خدایا کاش میمیردم علی چی داره میبینه

حالا باید بفهمم که چه زخمی داشت رو سینه

دیدی واسه چی بود وقتی میشد بعضی شبا بیهوش

چجوری زندگی کرده با این زخمِ روی پهلوش

سه ماه از من چه پنهون کرد همه آزردگی هاشُ

نگاه‌کن زیر چشمش رو ببین خون مردگی هاشُ

برای من سپر کرده چطور کل وجودش رو

بذار بیشتر ببینم من یکم رویِ کبودش رو

داره میره ولی خونش هنوزم روی دیواره

داره میره نگفت آخر کجا افتاد گوشواره

همین که دست من خوردش به زخم بازو اُفتادم

منی که گریه ام آروم بود دراومد دیگه فریادم

حسن جانم ، حسین جانم بیایید مادر داره میره

به داد من برس زهرا که زینب داره میمیره

دوباره فاطمه جانم ،خودت مشکل رو حل کردی

برای آخرین دفعه یتیماتُ بغل کردی ..

خدا نیاره به آدم بگن بیا برا آخرین بار با مادرت وداع کن .. امشب شبیِ که دادِ علی بلند شد .. بچه ها نتونست گریه کنن آستین به دهان گرفته بودن .. خدا نیاره آدم ببینه چطور مادرشُ کفن میکنن .. علی بدنِ زهرا رو غسل داد تا دستش رسید به بازو دادش بلند شد .. شروع کرد بند کفنُ  بستن سادات نوکرا من معذرت می خوام .. شروع کرد علی بدنِ زهرا رو کفن کردن ...

 اول گره رو بست ، تا اومد گره بالاسرو بزنه صورت زهرا رو آروم تو کفن گذاشت یه وقت نگاه کرد دید بچه ها دارن نگاه میکنن .. یا مرتبه رها کرد ، گفت بچه ها بیاید با مادرتون وداع کنید .. همه از هم سبقت میگرفتن بزار زبانِ حال بگم .. یکی میگفت مادر من حسنم .. من همون کسی ام که تو کوچه خاکایِ چادرتو تکوندم .. یکی میگه مادر من زینبم .. یکی میگه مادر من کلثومم .. اما یه آقایی یه جور دیگه صدا زد هی میگفت مادر تو مادری نبودی که وقتی حسین صدات بزنه جواب ندی .. میدونی چی شد ؟ شیخ عباس قمی میگه یه وقت دیدن بند کفن آروم آروم باز شد دست شکستۀ زهرا بالا اومد بچه هارو بغل گرفت .. منادی بین زمین و آسمان صدا زد علی ، بچه هارو از فاطمه جدا کن .. این منظره رو ملائکه طاقت ندارن .. عرش ولوله شده وقتی حسن و حسین گریه میکنن .. وقتی زینب گریه میکنه .. الهی برای غربتت بمیرم هی حسنُ بلند میکرد بابا خدا صبرت بده حسین جان خدا صبرت بده .. زینب جان از این به بعد تو خانوم خونه ای .. با احترام بچه هارو جدا کرد یعنی آی اهل عالم یاد بگیرید هر وقت دیدید بچه ای خودشو رو بدن عزیزش انداخته با احترام ، با ناز و نوازش جداش کنید ..

اما علی جان نبودی ... یه دختری اومد تو گودال خودشُ انداخت رو بدن بی سر .. اینقده گفت بابا عوض اینکه ناز و نوازشش کنن ، بگن این دختر یتیم شده ؛ هم داداشاشُ کشتن ، هم عموهاشو کشتن ، میدونی چطور جداش کردن ؟.. ریختن تو گودال اینقدر با تازیانه ... ای حسین ..

با اجازۀ امام رضا امشب نگم کی بگم ، ما فکر میکنیم فقط عباسِ که رو زینب غیرت داره ، فقط حسینِ ، فقط مردای هاشمین که رو زینب غیرت دارن نه ولله .. بچه رو بزنن میگه بابا بدنم درد گرفت بابا ببین منو دارن آزار میدن اما تو گودال عکس همۀ اینا شد این دخترُ زدن اما از خودش حرفی نزد یا امام رضا معذرت میخوام یه مرتبه بلند شد گفت بابا بلند شو ببین نامحرما عمه رو دارن میزنن ..

شبی در عمق تاریکی نشسته

زمین و آسمان غمگین و خسته

روان در کوچه ها تابوت غربت

در آن تابوت یاقوتی شکسته

سلمان میگه یه جوری به در میزدن نمازمُ زود سلام دادم درُ باز کردم دیدم آقازادۀ امیرالمومنین امام مجتبی ست فرمود سلمان بیا ، بابام غریب شده .. بابام تنها شده .. بیا کمکش کن میترسم بابام دق کنه .. فرمود علی جان منو شب غسل بده ، شب کفن کن ، شب به خاک بسپار فرمود علی جان وقتی منو تو خاک گذاشتی زود رهام نکن یه خورده بشین بالا قبرم برام قرآن بخوان .. همچین که اومد بدن بی بی رو روانۀ قبر کنه یه وقت امیرالمومنین دید دوتا دست شبیه دستایِ پیغمبر نمایان شد .. اینقدر خجالت کشید علی .. بدن زهرا رو تو خاک گذاشت خدا جواب پیغمبرُ چی بدم اون روزی که امانتیتُ گرفتم سالم بود .. حالا هم پهلوش شکسته .. هم صورت سیلی خورده .. هم بازو ورم کرده ...

 همچین که بدن زهرا رو تو خاک گذاشت چقدر سخت بود برای علی حالا آروم آروم میخواد خاک بریزه رو بدن زهرا .. خانوم جوونشُ تو خاک گذاشت .. این صحنه تو ذهن زینب موند ، میدونی کجا یادش امد؟ پشت خیمه دیدن حسین اومد یه قنداقی رو گذاشت رو زمین یه قبر کوچیکی رو با دستاش شروع کرد کندن .. علی رو روی خاک گذاشت یه وقت شنید یکی میگه مهلاً مهلا یا ابن الزهرا .. آقا اجازه بده یه بار دیگه بچه مُ ببینم ..

 ای حسین.....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3225 زمان : نظرات (0)

"اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..."

تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا

رسول الله را هم  مادری، هم دختری،زهرا 

نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی 

امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا 

گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو 

گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا

تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی،

تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا

کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟...

تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا 

نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا 
امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور

 پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا 

روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ "  سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه...

این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله

فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه

منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه...

من خدایم، ولی امروز خدایی با توست

حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست

تو بگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم

تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم

در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت

تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت

همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب

همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب

بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد

قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد

به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند

به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند

که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی

قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی

ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست

جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست

یاد داری که چگونه پسرت می لرزید

نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید

خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را

خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را

مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1837 زمان : نظرات (0)

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"

مادر مادر...

 با حال و روزِ حیدرت اینگونه تا مكن

این خانه را به حالِ خودش تو رها مكن

حرفت درونِ سینه یِ تو گیر میكند

این دنده ات شكسته، كسی را صدا مكن

زحمت مكش، كه فضه كمك حالِ زینب است

دستت شكسته است به زور آسیا مكن

 پیچیده بین كوچه، كه حالِ شما بد است

اما شما به حرف زنان اعتنا مكن

داری دوباره در بَرِ من كار میكنی؟

حیدر نمرده فاطمه، كاری شما مكن

 این خانه ام كه بی تو به دردی نمیخورد

اینگونه در برم كفنت را سوا مكن

زهرا نفس نفس زدنت می کُشد مرا

این رازداریِ حسنت می کُشد مرا

زهرا خودت بگو چه کنم با نبود تو

حیدر فدایِ چهره ی زرد و کبود تو

چشم و چراغ خانه ی کم سوی من ! مرو

از من گذشته...محض رضایِ حسن مرو

جای غلاف مانده سَرِ بازویت ولی

فریاد می زدی که فدایِ سر علی

ای کشتیِ نجاتِ علی، رو گرفته ای؟

من مُرده ام مگر، که تو پهلو گرفته ای

ای سربلند ها، همه پیش تو سر به زیر

پیش حسین دست به پهلوی خود مگیر

مویت در این سه ماه، حسابی سپید شد

محسن میانِ شعله ی آتش شهید شد

این روزها بی بی می خواست موهای زینبش رو شانه کنه نمی تونست...دیگه دستش یاری نمی کرد...

شانه ی ضرب دیده اش نگذاشت

موی او را دوباره شانه کند

باید انگار جای بازوی خود

مادرش شانه را بهانه کند

زینب از دست های لرزانش

خوب فهمید هُرم آتش را

مادرش زیر لب چنین می گفت

با تو هم اینچنین زمانه کند

اشک ها شان برای هم زیباست

کربلا و مدینه ای بر پاست

زینب افتاده است یاد غلاف

مادرش یاد تازیانه کند

آن زمانی که دید آتش را

آستین در دهان گذاشت ولی

خوب فهمید روز عاشورا

خیمه ها را عدو نشانه کند

دربِ آتش گرفته سویی بود

روی دیوار جای خون مانده

با وجود هجوم خاکستر

خانه را او چگونه خانه کند

می زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت

زن را کسی مقابلِ شوهر نمی زند

هر نفسی که بی بی می کشید، از سینه اش خون جاری میشد،.....

توکه رفتی همه ی خیمه به هم ریخت حسین

  دیدم از دور پرت ریخت، پرم ریخت حسین

تو نگاهت به حرم بود و سنان خیره به تو

از نگاهش به تو بد جور دلم ریخت حسین

شمر هم آمد و دیدم به دوچشم تر خود

کار گشت تمام و اثرم ریخت حسین

نفسم حبس شد و بین حرم سرگردان

دشمن از  راه رسید و به سرم ریخت

 وصیت هاشو کرد به علی، علی جان! شب ها بالا سر حسینم،ظرفِ آب بذار...گفت:فاطمه جان! خیلی زود داری از کنار من میری،اینجوری نبود قرارِ من و تو...راوی میگه: آخرین سنگِ لحد رو که علی میخواست بذاره،..گفت:  زهرا! یه قراری با هم گذاشتیم...چه زمانی...

خوشی ز عُمر ندیده خدا نگهدارت

صنوبری که خمیده خدا نگهدارت

قرار بعدی ما ظهر روز عاشورا

کنار رأس بریده خدا نگهدارت

چه زمانی؟ "الشمر جالسٌ علی صدره..."

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1523 زمان : نظرات (0)

کفنم ‌را ببر ولی طفلِ

بی کفن را بیاور‌ ای فضه

از میان امانتی هایم

پیرهن را بیاور ای فضه

روز آخر کنار بستر خود

میزنم بوسه نور عینم را

با همین بازویِ ورم کرده

بغلش میکنم حسینم را

گفتم امروز نان درست کنم

آمدم خسته باز پای تنور

ناگهان تا تنور روشن شد

یادم افتاد روضه هایِ تنور

یادم افتاد خانه خولی

حق بده سینه ام‌کباب شود

خانه او ‌کجا حسین کجا

کاشکی خانه اش خراب شود

به علی گفته ام برای حسین

سایه در آفتاب بگذارد

نیمه شبها کنار بالینِ

پسرم ظرف آب بگذارد

پسرم تشنه آمده دنیا

پسرم تشنگی ش آبم کرد

شیر من خشک شد دلم‌خون شد

اناالعطشان او‌کبابم‌کرد

داده ام دست دخترم زینب

نذر اصغر ، لباس محسن را

برسانید بعد من به رباب

گاهوار و اثاث محسن را

از خدا خواستم هزاران بار

پیکرم زیر دست و‌پا برود

که مبادا حسین بی کفنم

سینه اش زیر چکمه ها برود

رنج بسیار برده را آنکه

غم بسیار خورده میفهمد

درد سرنیزه خورده را تنها

زخم‌مسمار خورده می فهمد

فضه به زینبم عروس‌که شد

جای من گوشواره هدیه بده

سینه ریز عروسی من را

به عزیز دلم‌رقیه بده

بخدا بی وضو در این مدت

نزدم شانه ای به گیسوی او

آه باور نمیکنم روزی

برسد دست شمر بر موی او

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1387 زمان : نظرات (0)

دوباره در دلم آشوبِ عالم آمده است

قیامت آمده یا که مُحَرَّم آمده است

عزای کیست که حتی خودِ مُحَرَّم هم

به سر زنان و پریشان و درهم آمده است

عزایِ اشرفِ اولادِ آدم است،آری

عزایِ بِنتِ نبیِ مُکَرم آمده است

تمامِ خلق دُچارِ مُحَرَّم اند،ولی

برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

اصلا نترس،هرکی میاد تو مجلس حضرت زهرا راحت بگه:آی مادر!...اگه مَحرَم نبودی اینجا راهت نمیدادن... آی مادر

برای فاطمه دلهایِ مَحرَم آمده است

دوباره فاطمیه آمد و یقین دارم

در این حسینیه، صاحب عزا هم آمده است

وضویِ گریه بگیر و بیا که در روضه

عزیزِ فاطمه، با قامتِ خم آمده است

رواست مُردن از این غم،که پُشتِ دَربِ بهشت

برای سوختنِ گُل، جهنم آمده است

اگر یه نفر میگفت: زهرا تازه بابا از دست داده،بیاید شاخه ی گل ببرید اینقدر گل جمع نمیشد،اما تا گفتن: بیایید هیزم بیارید همه دسته دسته هیزم آوردن

بازم شالِ روضه،می شینه رو دوشم

ببین که شبیهِ،تو مشکی میپوشم

کجا روضه داری؟،کجا روضه خونی؟

کجا هی صدا میزنی مادرت رو؟

تو هم مثل مولا،شبا بین نخلا

رو شونه ی چاه، میذاری سرت رو

میگن مادرت موندنی نیست

میگن روزِ مولا سیاهِ

یکی نیست بگه مادر ما، بی گناهِ

گیرم آتش به جفا ، در که نباید می سوخت

آشیان سوخت، کبوتر که نباید می سوخت

ابراهیم سلام الله علیه،افتخار این پیامبر اینِ که یکی از شیعیانِ امیرالمؤمنینِ....،روایات اینو میگن: برایِ یکی از شیعیانِ علی، آتش گلستان شد...

آتش این بار گلستان نشد انگار

ولی باغ و بستانِ پیمبر که نباید می سوخت

کینه دارند اگر مَردمِ شهر از بابا

وسطِ حادثه مادر که نباید می سوخت

آتش افتاد در این مزرعه، گندم ها سوخت

همه ی حاصلِ حیدر که نباید می سوخت

زیر خاکسترِ دَر، شعله گرفت آتش باز

خیمه ها سوخته، معجر که نباید می سوخت

ظهر اگر سوخت برادر وسطِ معرکه

عصر،چادرِ خاکیِ خواهر که نباید می سوخت

از تنور آمده بابا وسط تشت ولی

اینقدر هم دلِ دختر که نباید می سوخت

بازم فاطمیه،دلم بیقراره

بمیرم که مادر،ضریحی نداره

باید فاطمیه،مدینه شلوغ شه

باید مادر ما، حرم داشته باشه

چی میشه شبیه،شبای مُحَرَّم

تو کوچه خیابون، عَلَم داشته باشه

یه عمره اینه آرزومون،با این آرزو غصه خوردیم

ان شالله ببینیم تو صحنت، دسته بُردیم

ناگهان روضه خوان پایش زمانی که به منبر باز شد

گفت وای از لحظه ای که ناگهان در باز شد

خواست سربسته بخواند، آه! اما هرچه کرد

تا که حرف از آتش آمد، روضه آخر باز شد

ما  در و دیوار را تنها شنیدیم و حسن

دید در را با چه شدت سمت مادر باز شد

آتیش گُر گرفته،داره در میسوزه

ببین داره محسن،با مادر میسوزه

یه سنگی رسیدُ،شکست بارِ شیشه

یکی نیست بگه فاطمه پا به ماهِ

گمونم که روضه،تمومی نداره

آخه بین کوچه غلاف توی راهه

رو دیوار پُر از رَدِّ خونُ،رو چادر پُر از رَدِّ پا بود

تمومِ اینا اَجرِ عشقِ مرتضی بود

نانجیبِ دومی خودش نوشت،گفت: وقتی اومدم پشت در،از افتخاراتش برا معاویه می نویسه،انگار کشور فتح کرده،وقتی اومدم پشت در، صدا نفس کشیدن های فاطمه رو می شنیدم،معاویه! چنان با لگد به در زدم،صدایِ شکسته شدن استخوان های پهلویِ فاطمه رو هم شنیدم...

اما بمیرم زینب هم صدایِ شكستن استخوان های مادر رو شنید...یه بار اینجا زینب صدای شكستن استخوان هارو شنید،یه بار وقتی بالا تل زینبیه ایستاده بود،دید اسب هارو نعل تازه زدن،بر بدن داداشش حسین...آه حسین.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2287 زمان : نظرات (0)

الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجهُم

لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ

أسْتَغْفِرُ اللهَ الَّذِی لاَ إلَهَ إلاَّ هُو عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ العَزیزُ الحَکیمُ الغَفُورُ الرَّحِیمُ  ذُوالجَلالِ وَ الإِکْرامِ بَدِیعُ السَّمَوَاتِ وَالأَرْضِ مِنْ جَمِیعِ ظُلْمِی وَجُرْمِی وَ إِسْرافِی عَلَىٰ نَفْسِی وَأَتُوبُ إِلَیْهِ

السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فِی أَرْضِه ..

«اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ السّاعَةِ وَ فی کُلِّ ساعَةٍ وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

باز هم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

برا همینه اشکم کم شده .. والا چرا قدیم خوب گریه میکردیم برا بی بی .. حالا چقدر گریه هامون کم شده ، برا چشمِ ، امشب هر جور میتونی به چشمات التماس کن بگو مارو شرمندۀ علی نکن ..

دلم گرفته ..

دلِ من زِ عالمُِ و آدم گرفته ..

کدوم گناهم

منُ از تو و تو رو از من گرفته ..

گریه ام گرفته ..

مثه مادر مرده ها گریه ام گرفته ..

بده پناهم ..

نوکرت بهونۀ حرم گرفته ..

گلو بریده ..

مثه تو کشته ای غریب ، کسی ندیده

چه نامرتب ..

سرت رو روی نیزه تنت به زیر مرکب

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

باز هم معصیتم من را زِ آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوایِ روضه ها

زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

بهر دیدار جمال یار بی‌همت شدیم

یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت

وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی

با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت

راهِ ظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید

داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت

خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش

یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت

از همان روزی که آمد مادرم در روضه‌ها

با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت

پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن

آه با نام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن

آه با نام حسن جان ، گونه‌هایم نم گرفت

زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

صبحت بخیر همسرِ من ، افتخار من

یک روز دیگر است که هستی کنار من

شکر خدا گمان کنم امروز بهتری

پیراهن جدید مبارک بهار من

نان که تو میپزی چقدَر مزه میدهد

نان پخته‌ای که سر برسد انتظار من

آخه روزِ آخر هم بلند شد هم غذا درست کرد هم نون پخت هم خونه رو آب و حارو کرد .. هم موهایِ زینبُ شانه زد .. آخه این دست که بالا نمی اومد .. اما امروز هرجور بود این شانه رو برداشت موهای بچه هارو یکی یکی شونه زد .. همچین که به حسینش رسید هی دست زیرِ گلوش میزد .. آی قربونت بره مادر ..

از آتشِ تنور کمی فاصله بگیر

آتش بد است با من و با روزگار من

مثل قدیم باز علی جان صدام کن

دستی بکش به رویِ دل بی‌قرار من

زهرا ، برات لقمه گرفتم قبول کن

روزه بس است ، آب شدی روزه‌دارِ من

اسماء برای خانه دو تابوت لازم است

مرگ من است لحظۀ مرگِ نگار من

 

من بودم و کسی به تو با تازیانه زد

تا عرش رفت آهِ دلِ ذوالفقارِ من

به دلم رنگ و روی غم خورده

روزگار علی بهم خورده

آسمان بغض کرده باریده

فاطمه ضعف کرده خوابیده

سخت صبر علی مَحک خورده

پیشِ چشمش زنش کتک خورده

نانجیبان شرر به باغ زدند

به رویِ سینه میخِ داغ زدند

رفت بالا دو دست ، وای به من

گوشواره شکست ، وای به من

کعبۀ کردگار خاکی شد

چادرِ وصله‌دار خاکی شد

از شررِ میخِ

اگه که مادر داره میمیره زیر سرِ میخِ

این سرفه‌های خونیِ شب‌ها از اثر میخِ

زیر سرِ میخِ..

بی‌صدا میسوزه

دار و ندار علی میون شعله‌ها میسوزه

فاطمه بین آتیشه اما ، مرتضی می‌سوزه

بی‌صدا می‌سوزه

بین در و دیوار

همه وجودش داره می‌سوزه از ضربۀ مسمار

اونقده قنفذ زده به دستش که افتاده از کار

بین در و دیوار . .

یکی لگد میزد

یادم نمیره وقتی مغیره حرفای بد میزد

خودم دیدم دومی با هرچی دستش اومد میزد

مغیره میخنده

با دل پر کینه داره دست بابامُ میبنده

نالۀ زهرا بلنده اما علیِ شرمنده

مغیره میخنده ..

از رو دلم رد شد

اون بی‌حیا که درو شکست از رو مادرم رد شد

یادم نمیره تو کوچه دستش از رو سرم رد شد

از رو دلم رد شد ..

بی‌حیا سیلی زد

زهرا حواسش نبود و نامرد بی‌هوا سیلی زد

بشکنه دستش اون که جلوی مجتبی سیلی زد

بی‌هوا سیلی زد ..

اینا همش درده

چشای مادر سیاهی میره، رنگ رخش زرده

اون که شکست پهلو رو غرور حسن‌و له کرده

اینا همش درده ..

مگه زدن داره؟

آخه مگه دختر پیمبر لایق آزاره؟

یه زن هیجده ساله که بچه تو شکمش داره

مگه زدن داره؟

از کوچه مون برو، برو

دیگه نبینم تورو، تورو

دستت سیاهه نزن...

حسینم ای بی‌سر ، حسین عریان‌پیکر

تو رو تشنه کشتن ، بمیرم ای مادر

دوید و دویدم ، برید و بریدم

سرت را روی نیزه دیدم

قَتَلوک بُنَیَّ ، ذَبَحوک بُنَیَّ

او می‌دوید و من می‌دویدم

او سوی مقتل من سوی قاتل

او می‌نشست و من می‌نشستم

او روی سینه من در مقابل

او می‌برید و من می‌بریدم

او از حسین سر ، من از حسین دل

 

تعداد صفحات : 19

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 24
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 666
  • آی پی دیروز : 567
  • بازدید امروز : 4,791
  • باردید دیروز : 4,883
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 48
  • بازدید هفته : 27,478
  • بازدید ماه : 90,580
  • بازدید سال : 1,132,721
  • بازدید کلی : 19,638,549