loading...

آئین مستان

مهدی میرداماد

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2145 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1698 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1243 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 678 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 619 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 585 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3478 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6676 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2826 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3739 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3225 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3535 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3647 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7225 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4936 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5876 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4354 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5522 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4165 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 307 زمان : نظرات (0)

 

یه سال و منتظر موندم تو روضه هات گریه کنم
با بیت بیت محتشم کتیبه هات گریه کنم
آقا جان ممنونتم اجازه دادی برات پیرهن سیاه بپوشم
اجازه دادی باز بشینه شال عزای تو رو دوشم
دو ماه واسه ی پیراهنت گریه میکنم
دو ماه برای زخم تنت گریه میکنم
دو ماه واسه بی سر شدنت گریه میکنم
دو ماه واسه ی پیراهنت گریه میکنم

خداروشکر اجازه دادی دوباره چشمام بباره
با رخصت از مادر تو محرمی شدم دوباره
آقا جان هرجا برات گریه کنم فاطمه اشکمو میگیره
محرم و صفر دل من تو موج پرچمات اسیره
دو ماه کنار سینه زنات مشکی میپوشم
دو ماه با غم کرب و بلا مشکی میپوشم
واسه امام تشنه لبا مشکی میپوشم
دو ماه واسه ی پیراهنت گریه میکنم
دو ماه برای زخم تنت گریه میکنم
دو ماه واسه بی سر شدنت گریه میکنم

محرم با سینه زدن فاصله ها رو کم میکنم

از فاطمه مدد میگیرم سیاهی تو اعلم میکنم

آقاجان، از روضه های خونگی باز دوباره بو نذری میاد

میاد تو هیئتت میشنه هر کی دلش حرم رو میخواد

دو ماه با نوحه مادرت سینه میزنم

دو ماه واسه عزای سرت سینه میزنم

دو ماه واسه غم خواهرت سینه میزنم
دو ماه واسه ی پیراهنت گریه میکنم
دو ماه برای زخم تنت گریه میکنم
دو ماه واسه بی سر شدنت گریه میکنم

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 437 زمان : نظرات (0)

 

اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَةَ الَّتی جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلی قَتْلِهِ اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعاً

*شب اول ماه محرمِ ،الان وقتشه دست به سینه بذاری؛ هر که دارد به سرش شور و نوا بسم الله ..*

اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

ای اهلِ آسمان و زمین غم شروع شد

شبِ اول محرم دور هم جمع شدیم ، شروع شد دوباره محرم .. همین الان اگه سجدۀ شکر به جا بیاریم (کیا پارسال بودن الان زیر خاکن؟! کیا دلشون می خواست باشن یه محرم دیگه یک ماه عزای دیگه) الحمدلله که هستیم یه محرم دیگه دور هم ..*

ای اهل آسمان و زمین غم شروع شد

ماه عزای عالم و آدم شروع شد

حور و ملک ، پری و بشر زار میزنند

هنگامۀ مصیبت اعظم شروع شد

*نه مصیبتی که مثل مصیبت های دیگه س . مُصیبَةً ما اَعْظَمَها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها ..*

بازین چه شورش است که بر سینه میزنم

بازین چه نوحه ای ست که اشکم شروع شد

*الحمدلله بازم یه محرم دیگه ، بازم قطره های اشک ، بازم حال روضه ، شب اول بود و از چه روضه ای شروع میشه مجلس ما ؛ الحمدلله بازم اول محرم با روضه‌ی مادر .. همین که برا مادرش اول گریه کنی یعنی راهُ بهت نشون دادن یعنی مَحرمی .. یعنی نگاهت کردن ..*

نوحوا علی الحسین امام زمان گریست

اشک و عزای فاطمه نم نم شروع شد

*فقط کافیه یه بار مادرش بزنه به سینه بگه بُنَیَّ .. ها دیدی؟دیدی با یه بُنَیَّ چجوری گر میگیره آدم؟

بُنَیَّ بُنَیَّ ... از همون مدینه هی میگفت بُنَیَّ ..

امشب روضمون هم مدینه داره هم کربلا .. آخ بمیرم برات مادر .. بین در و دیوار صدا زد بُنَیَّ، تو کوچه های مدینه صدا زد بُنَیَّ، دم جون دادت صدازد بُنَیَّ، هنوز به دنیا نیومده میگفت بُنَیَّ، هیچکس تو عالم مثل مادرش براش گریه نکرده .. اگه من و تو صد سال محرم بیایم و بریم برابر یه دقیقه گریه های مادرش نیست .. مادرشم نوحه میخوند هی میزد به سینه ش ..*

نوحوا علی الحسین امام زمان گریست

اشک و عزای فاطمه نم نم شروع شد

*همه رو خوندم که برسم به این یه بیت که منو وصل کنه به مدینه این حرف مالِ امشب به بعده : *

از عرش بویِ پیراهن خونی حسین

آورده جبرئیل محرم شروع شد

*همۀ حرفا همۀ روضه ها سر این پیرُهنِ کامل الزیارات میگه امام صادق فرمود روز اول محرم ، ملائکه میرن این پیراهنُ از امام زمان میگیرن با احترام میبرن بر ساقِ عرش ، این پیراهن میشه پرچم عزای خدا .. یعنی همه بدونن محرم شروع شد .. حی علی العزا توی عرش خدا بلند میشه با یه پیرهن .. امشب اجازه بدید میخوام روضۀ پیرهن بخونم یک سال و یک شب اول محرم شاید پیش بیاد این پیراهن چی بود که اینهمه سالِ هنوز این پیراهن پرچم عزاست چند تا پرده برات بگم تا به روضۀ جناب مسلم هم برسیم اما از مدینه شروع میکنم شعر بمونه

پردۀ اول این پیراهن اینه صدا زد اسما بگو زینبم بیاد ، همه از حجره برن بیرون ..

زینب نشست ، یه دختر سه چهار ساله هی نگاه میکنه مادر چیکار داره ! صدا زد اون بقچه رو بیار دخترم .. بقچه رو باز کرد ؛ سه تا کفن در آورد ..

کفن اولُ داد این مالِ منه میدی بابات علی منو کفن کنه .. مات نگاه میکرد زینب ، چی میگه مادر؟ کفن دومُ داد این مالِ بابات علیِ یه شب داداش حسنت این کفنُ از تو طلب میکنه .. کفن سومُ داد اینم مالِ برادرت مجتبی ست .. الله اکبر تو روخدا دقت کن ، یه نگاه کرد دید بقچه دیگه کفن نداره .. (من میگم خوشحال شد) شاید تو دلش گفت خب خدا رو شکر من زودتر از حسین میمیرم .. من داغ حسین به دلم نمیمونه .. من نیستم ببینم حسینمُ کفن میکنن ..

صدا زد بگید اون پیراهنُ بیارن پیراهنُ داد به زینب .. دخترم این پیراهن دست بافت خودمه یه روزی میاد حسینتُ میخوان ازت جدا کنن .. یه جایی میاد به اسم کربلا ...

بریم پردۀ دوم ببرمت از مدینه کربلا .. پردۀ دوم کجاست! صدا زد خواهرم زینبم بیار پیراهن مادرمُ .. مَقتَل میگه تا ابی عبدالله گفت پیراهنُ بیار زینب فَسَقَطَ عَلى وَجهِ .. (هنوز عاشورا نیومده هنوز گودالی ندیده) تا گفت پیراهنُ بیار ، خانم از هوش رفت .. فهمید دیگه اینجا خونه‌ی آخرِ .. پیراهنُ گرفت بوسید .. سادات ببخشن ، یه کاری کرده ابی عبدالله شاید عاشورا نشه بگیم الان نفس داریم .. جلو چشای خواهر دیدن پیراهنُ داره با خنجری پاره پاره میکنه ..

داداش چرا دست بافت مادرمُ پاره میکنی؟ (چی گفت به خواهر..)

خواهرم من اینارو میشناسم .. اینا به این پیراهنم رحم ندارن .. نمیخوام این پیراهنُ از تنم در بیارن .. حسین ..

پرده‌ی سومُ بگم معطلت نکنم ، دیگه رفتم سراغ اصلِ مطلب . پردۀ سوم کجاست .. زینب اومد تو گودال شمشیرهارو کنار زد .. دنبال پیراهن میگرده .. (یه چیزی بخونیم باهم)

گلی گم کرده ام میجویم او را ..

به هر گل میرسم می بویم او را

گلِ من یک نشانی در بدن داشت

یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت

هرچی گشت دید اثری از پیراهن نیست .. خدایا چه کنه زینب .. یه مرتبه از حلقوم بریده میگه اُخَیَّ الی ... ای حسین .. ده شب میخوای ناله بزنی جانم باریک الله ..

حالا ببرمت کوفه ، یه بدنُ بخوان بشناسن یا از سر میشناسن یا از پیراهن میشناسن ..

وقتی بدن مسلمُ از بالای دارالعماره انداختن .. بدن بی سر رو خاک کوفه ..

طوعه اومد بدنُ از پیراهن شناخت .. آخ بمیرم برات حسین جان ، (هی دارم با خودم کلنجار میرم گریز روضه مُ بگم یا نه ..) الحمدلله مسلم پیراهن داشت به بدن .. پیراهنُ از تنش در نیاوردن .. آخ کربلا ..

کاشکی فقط پیراهنُ در میاوردن ، نانجیب اومد تو گودال دید هرکی یه چیزی برده دستش خالی مونده .. یه نگاه کرد به انگشتر حضرت ..

برادر جان سلیمانِ زمانی ..

 

ای حسین .. جانم شب اولِ صداتو رها کن برسه کربلا .. وقتی خبر شهادت مسلمُ دادن ، حضرت دختر جناب مسلمُ بغل کرد ، مَحرم بود ، همسر مسلم بن عقیل خواهر ابی عبدالله ست (باریک الله که از من جلوتر بعضیا رفتن ..) اونایی که دختر دارن میدونن ، اگه یه دختر دیگه رو جلو دخترات بغل کنی دخترا حساس میشن ..

وقتی دختر مسلمُ نوازش میکرد رقیه هی نگاه میکرد .. چیشده؟! لذا لحظۀ آخر .. نشست تو بغل باباش ، بابا یادته دختر مسلمُ بغل کردی؟.. میخوای منو به کی بسپاری بابا ؟!.. کی بعد از تو منو بغل میکنه؟!.. بغلش نکردن ..

داد بزن شب اول یه جمله به جای اینکه بغلش کنن ریختن رو سرش فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى‏ جَرُّوها عَنْهُ .. بازم بگو حسین ...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 3225 زمان : نظرات (0)

"اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الصِّدّیقَةُ الشَّهیدَه،اَلسَّلامُ‏ عَلَیکِ اَیتُهَا الْحَوْرآءُ الْأِنْسِیه،اَلسَّلامُ عَلَیکِ اَیتُهَا الْفاضِلَةُ الزَّکیه..."

تو زهرایی، تو زهرایِ پیمبر پروری، زهرا

رسول الله را هم  مادری، هم دختری،زهرا 

نبی را پاره ی تن، روحِ مابینِ دو پهلویی 

امیرالمومنین را، رُکن و کُفو و همسری،زهرا 

گهی گویم امیرالمؤمنین برتر بود از تو 

گهی بینم تو از او در جلالت برتری،زهرا

تو والفجری،تو والشمسی، تو والعصری، تو واللیلی،

تو نوری، هل اتایی،و الضحایی، کوثری،زهرا

کجایِ قرآن رو نگاه کنیم اسمی از تو نباشه...حالا می فهمی چه کسی رو از علی گرفتن؟ که چند روز دیگه وقتی سنگِ لحد رو گذاشت،دستاش رو زد به هم،یعنی علی همه دار و ندارت زیرِ خاک رفت...چه کسی رو از علی جدا کردن؟...

تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از سارا 

نه، تو از انبیا، جز احمدِ مُرسل سَری،زهرا 
امیدِ رحمة للعالمین، محبوبه ی داور

 پناه انبیا در گیر و دارِ محشری، زهرا 

روز قیامت رو یه پرده رو کنار بزنم،بی بی واردِ محشر میشه،الله اکبر،قیامتِ اصلی وقتی است که فاطمه وارد میشه،وقتی منادی میگه: "غُضُّوا اَبْصَارَکُمْ "  سرهارو بندازید پایین،چشم ها رو ببندید،چه خبره؟ میگن: زهرا میخواد رد بشه...

این ندا می رسد از جانبِ ذاتِ الله

فاطمه حاجت خود را ز خداوند بخواه

منادی ندا میده:فاطمه! حرف و حاجت و خواسته ات رو مطرح کن، خدا میخواد کاری کنه همه ی قیامت قدرِ تو رو بفهمند،مقامِ تو رو ببینند،الان حاجتت رو بخواه...

من خدایم، ولی امروز خدایی با توست

حُکمِ آغاز ز تو، حُکمِ نهایی با توست

تو بگو تا همگان را به حُسِینت‌ بخشم

تو بخواه تا همه را بر حَسَنینت بخشم

در کنارِ پدر و شوهر و مام و پسرت

تو روی سوی جنان،خلق به دنبال سرت

همه در وحشت میزانند و حسابند و کتاب

همه گویند که یا فاطمه ما را دریاب

بس که از چادر خاکیت کَرَم می بارد

قاتلت هم به تو امید شفاعت دارد

به شرارِ جگر و ناله و سوزت سوگند

به مناجاتِ شب و گریه ی روزت سوگند

که به آن جانیِّ قَدار، محبت نکنی

قاتلت را به صفِ حشر شفاعت نکنی

ظلم و جور و ستمِ بی عددش یادت هست

جایِ دست و ضرباتِ لگدش یادت هست

یاد داری که چگونه پسرت می لرزید

نَفَسِ شوهر خونین جگرت می لرزید

خاطرت هست که سوزاند دلِ مولا را

خاطرت هست که می گفت بزن زهرا را

مدینه کار گره خورد،ورق داشت بر میگشت،همه چی داشت عوض میشد،یه مرتبه نانجیب دید اینجوریِ،سریع گفت: بزن قنفذ...بزن زهرا رو...کربلا هم یه جایی دیدن کار گره خورد...جنگ داره عوض میشه،شمشیرهارو انداختن،ورق داره بر میگرده،نانجیب گفت: بزن حرمله...مدینه با غلاف زدن...کربلا با سه شعبه زدن...ای خدا! به اون لحظه ای که...امام باقر فرمود: ضربه های غلاف، مادرِ ما فاطمه رو به شهادت رسوند...به اون لحظه...خدایا! فرجِ امام زمانِ ما برسان...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1037 زمان : نظرات (0)

ای كه میگی به روضه خون

روضه ات رو اینجوری نخون

منم میگم با دلِ خون

خدا كنه دروغ باشه

میگن كه گوشواره شكست

میگن روی زمین نشست

مونده هنوز جایِ یه دست

خدا كنه دروغ باشه

به زخم تو نمک زدن

به خاطر فدک زدن

مادرمُ کتک زدن

خدا كنه دروغ باشه

دنیا به ما وفا نکرد

دردامونُ دوا نکرد

قنفذ چرا حیا نکرد

خدا كنه دروغ باشه

جاریِ اشکش مثه رود

بینِ در و آتیش و دود

گناهِ محسنش چی بود

خدا كنه دروغ باشه

تو کوچه هایِ بی سپر

تنها میونِ رهگذر

چهل نفر به یک نفر

خدا كنه دروغ باشه

از اینجا وصل شیم علقمه، از اونجا روضه بخونم،علقمه هم همین اتفاق افتاد،چهل نفر نه،چهار هزار نفر به یک نفر،اما اون یک نفر عباس بود،اون یک نفر پسرِ امیرالمؤمنین بود،چهارهزار نفر رو کنده ی زانو همه هدف گرفتن عباس رو،الله اکبر،اول دست هارو قطع کردن،وقتی بازوش رو زدن،ابی عبدالله داشت رجز میخوند،تا این اتفاق افتاد،ابی عبدالله،از اون ورِ میدان صدا زد: " اَنَا بنُ فاطِمه" یعنی عباس یادت نره،بازوی مادرِ من رو هم تو کوچه ها زدن...تو مَردی،تو پهلوانی،تو عباسی،اما مادرِ من یک زنِ هجده ساله...مگه دستش چقدر توان داشت،چهل نفر دورش حلقه بزنن....امام باقر فرمود: سبب شهادت مادرِ ما همون ضربه های غلاف بود...یه جوری زد...

علی بهانه شد و ضربه خورد بازویت

دری شکست در آن دَم، فتاد بر رویت

شرار آتش ظلم زمان زبانه کشید

رسید آتشِ نمرودیان به گیسویت

جراحتی است به روی پرت از آن ایام

نشانه ای ز ملاقات میخ و پهلویت

هوا ز جور مخاف چو قیرگون گردید

نشست سایه ی دستی سیاه بر رویت

مدینه با غلاف زدن،کربلا هر کی هرچی داشت دور حسینش حلقه زد،" فرقةٌ بالسیوفِ وفرقةٌ بالرماحِ وفرقةٌ بالحجارةِ"  امام باقر فرمود:جدِّ مارو به پنج وسیله کشتن،یه عده شمشیر زدن،یه عده تیرزدن،یه عده نیزه زدن،یه عده سنگ زدن....{ اما این آخری رو تا قیامت نمیشه باورش کرد...خیلی باورش سخته} امام باقر می فرمایند:" وفرقةٌ بالخَشَبِ والعصا؛" پیرمردها با چوب و عصا میزدن...بگو:حسین....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 999 زمان : نظرات (0)

"اَلسَّلامُ عَلَیْكَ یا اَبا مُحَمَّدٍ یا حَسَنَ بْنَ عَلِی اَیُّهَا الزَّكِىُّ الْعَسْكَرِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللّهِ یا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ اِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا..."گداهایِ سامرا معروفن،ما هم امشب گدای سامرا باشیم،گدا نباید دستش پایین باشه..." یا وَجیهاً عِنْدَاللّهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَاللّهِ..."

ای جلوۀ خداییِ بی انتها حسن

خورشیدِ روشنِ سحرِ سامرا، حسن

بی تو عبودیت به خدا بت پرستی است

نور خدا، مُکَمِّلِ توحیدِ ما، حسن

امشب عروجِ زخمیِ بالِ مرا ببر

تا سامرا ، مدینه ، نجف ، کربلا ؛ حسن

در بینِ خانوادۀِ زهرایِ مرضیه

باید شوند تمامِ علی زاده ها حسن

دوتا حسن دارن این خاندان،هر دو هم فرزند علی هستند،جانم فدایِ هر دوشون،اما این کجا و اون حسن کجا،این حسنی که میخوای براش گریه کنی،حرم داره،یه ضریح خوشکل داره،امشب دورش شلوغِ،حرمش پر از زائرِ...بمیرم برا اون حسن...

بسته میشه پروندۀ دو ماهۀ اشک و عزا

با گریه بر روضه هایِ غریبِ شهرِ سامرا

دو ماهه آزگار شده،دلها همه غرقِ محن

گریۀ غربتِ شماست که آبرو داده به من

آقا یه امشبُ بیا به مجلس ما سر بزن

 مگه شبِ عزایِ پدرت نیست؟یاصاحب الزمان! مگه نمیگن:صاحب عزا دَمِ در ایستاده؟اصلاً من چرا میگم به ما سر بزن،تو قبل از ما اومدی،ما همه اومدیم بگیم:سرت سلامت،"آجرک الله"...

آقا یه امشبُ بیا به مجلس ما سر بزن

الهی سایه ات کم نشه،ازسر ما آقایِ من

نامِ حسن یه عمریۀ به دلِ ما جلا میده

مادرش امضاء میکنه،خودش یه کربلا میده

نام حسن رو می برم،یه آهِ حسرت میکِشم

مدینه جلوه گر میشه،با روضه هاش جلو چِشَم

موندم به تو بگم غریب،یا به غریبِ مدینه

خوب شد مدینه نبودی،چشمت روز بد نبینه

بچه باشی نتونی که مادرت رو یاری کنی

مادر کمک بخواد ازت،نشه براش کاری کنی

خوب شد میون کوچه ها،مثلِ امامِ مجتبی

ندیدی مادر رو زدن،یه عده بی شرم و حیا

خوب شد مدینه نبودی،جلویِ چشمایِ ترت

یه ضربه با غلاف،یهو بشکنه دستِ مادرت

وای مادرم....

خوب شد مدینه نبودی،ببینی بینِ کوچه ها

مادرِ هجده ساله ات رو،افتاده زیرِ دست و پا

زهر دو تا کار با بدن میکنه،اول اینکه آدم رو تشنه میکنه،عطش غالب میشه به بدن...وقتی اسمِ عطش میاد...بمیرم برای اربابمون امام حسین که لب هاش مثل دو تا چوب خشک بهم می خورد...اسم زهر که میاد...ای خدا! مگه بچۀ شیر خواره،مگه علی اصغر چقدر آب می خواست که تیری که  به گلوش زدن هم مسموم بود و هم سه شعبه بود...فقط همین رو بگم:یه کاری کردن،یه بلایی سَرِ حسین آوردن،که از آسمان پیامِ تسلیت رسید،برای هیچ شهیدی،اما تا تیر رو زدن به گلو،ندارسید: "صَبرَاً لَکَ یا حسین!..." خدا ندا میده:صبر داشته باش حسین...

دومین اثرِ زهر بهم خوردنِ تعادلِ،امام رضا هم تعادلش بهم خورد،چی میخوام بگم؟ میخوام بگم:مَرد اگر تعادلش بهم بخوره عیبی نداره،مَردِ...اما وای به روزی که یک زن تعادلش بهم بخوره.... چرا مادرِ ما تو کوچه ها تعادلش بهم خورد؟ مادرِ مارو زهر دادن؟ نه...چرا مادرِ ما تو کوچه ها هی به دیوار می خورد؟ یه جور دیگه هم میشه تعادلِ کسی رو بهم بزنی...چه جوری؟ چند نفری به یک نفر حمله کنن...کمربندِ علی رو گرفت،دیدن حریفِ فاطمه نمیشن...یه نفری داره علی رو میبَره...یه کاری کنید دستِ فاطمه جدا بشه...ریختن دورِ مادرِ ما...

من ایستاده بودم،دیدم که مادرم را

دشمن گهی به کوچه،گاهی به خانه می زد

گردیه بود قنفذ،هم دست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد

حرف من رو نشنیده بگیر .. یه جوری زدن،دیگه مادرِ ما تا آخرِ عمرش درست راه نمی رفت..." مُنَهَّدَةَ الرُّكن"....امان از بی کسی،ای دادِ بیداد...

امان از کوچه هایِ بی مُروَّت

امان از مردمِ بشکسته بیعت

ببرمت امشبی کربلا،روضه بدونِ کربلا انگار یه چیزی کم داره...یک امام رو با زهر کاری کردن که تعادلش بهم بخوره،مادرِ مارو با غلاف شمشیر...با تازیانه...یه آقایی هم سراغ دارم کربلا...سوارِ ذوالجناح...عطش غالب شده بود بر حسین....زخم ها،تیرها،شمشیرها...دیدن هر کاری کنن حسین از ذوالجناح نمی اُفته...چه کردن؟یه نانجیبی با نیزه به پهلوش زد...تعادلش رویِ ذوالجناح بهم خورد،" فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ، عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ..." از بالایِ ذوالجناح با صورت...ای حسین...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 747 زمان : نظرات (0)

بی تو دلم، بِسمِلِ بی‌بال بود

تازه بعد از چهل روز،حرف دلِ زینب شروع شده،بسمل یعنی: مرغی که دَمِ جون دادنِ...حسین جان! چهل روز زینب این جوری بود...یه نگاه می کرد بالا نی سر تو رو می دید،میخواست جون بده...

بی تو دلم، بِسمِلِ بی‌بال بود

داغِ چهل روزه، چهل سال بود

طایر جان، دور سرت می‌پرید

مرغ دلم، گوشۀ گودال بود

سلسله، گردیده النگوی دست

خار، به پای همه خلخال بود

سینۀ ما، داغ روی داغ داشت

خال لب ما، همه تبخال بود

همره ما، تار و نی و چنگ بود

دسته گُلِ محفل ما، سنگ بود

خیز، زجا، ای پسر مادرم

من نه مگر این که تو را خواهرم

معجر نو، بر سر خود کرده ام

بس‌که به سر، ریخته خاکسترم

تو در مدینه، وسط آفتاب

عبا کشیدی به روی پیکرم

داداش یادته؟یه روز اومدی توی خونۀ من، دیدی من خوابم، از روزنۀ در دیدی آفتاب رو صورتم داره میخوره...داداش! یادته؟عبات رو برداشتی،رو صورتم کشیدی،یه مرتبه بیدار شدم...گفتم:حسینم! چی شده داداش! گفتی:خواهرم! نگران نباش،بخواب،دیدم آفتاب رو صورتت افتاده،دلم نیومد آفتاب صورتت رو اذیت کنه...داداش! یه نگاه کن زینبت چهل روزه تو آفتابِ...

در پی این قصه، گمانم نبود

از سَرِ نی، سایه کنی بر سرم

باورم نمی شد داداش،یه روز سایبان من سَرِ به نیزه رفته ی تو باشه...

من نه فقط همسفرت گشته ام

سوخته ‌ام ، دور سرت گشته ام

کرب و بلا، باغ گل ما کجاست؟

مصحف صدپاره ی زهرا کجاست؟

ای بدنت پاره تر از برگ یاس!

باغِ گُل و لاله ی لیلا کجاست؟

رباب با شاخه ی گل آمده

غنچه ی پرپر شده ی ما کجاست؟

رقیّه را، اگر نیاورده ام

سکینه ات آمده، سقّا کجاست؟

عبارت عجیبِ تو مقتل،میگه:وقتی خودشون رو از بالای محمل ها انداختن،هر کی یه صورتِ قبر رو بغل کرد،دیگه اینجا زینب عنان کار از دستش خارج شد،دیگه خیالش راحتِ،کسی کسی رو اذیت نمیکنه،دیگه خیالش راحتِ تازیانه نیست،کعب نی نیست،سیلی نیست...میدونه همه راحت گریه می کنند..

هر کی یه جایی روضه اش رو شروع کرد،اما یه مرتبه دیدن یه دختری داره میره سمتِ علقمه،چهل روزه عموش رو ندیده،چهل روزه از عموش بی خبرِ، چهل روزه عمو قول داده...دیدن یه مشک رو پُر از آب کرد،عمو چشمت روشن...عمو پاشو دوباره پات رو رکاب کن آخه دوباره زینب اومده...شاید سکینه یه جمله به عموش گفت:صدازد:عمو جان!...

تا تو بودی خیمه ها آرام بود

دشمن از بی حرمتی ناکام بود

تا تو رفتی چهره ها نیلی شدن

عمو! دست ها آماده ی سیلی شدن

عمو! هر کی رسید به ما سیلی زد...هر کی رسید به ما ناسزا گفت...هر چی رو نیزه ها نگاه کردم سرت رو پیدا نکردم...ای حسین

 

تعداد صفحات : 55

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 21
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 405
  • آی پی دیروز : 581
  • بازدید امروز : 3,316
  • باردید دیروز : 5,627
  • گوگل امروز : 10
  • گوگل دیروز : 26
  • بازدید هفته : 15,367
  • بازدید ماه : 78,469
  • بازدید سال : 1,120,610
  • بازدید کلی : 19,626,438