بابا ای لعنت به شامیا، وای
صد رحمت به کربلا، وای
از این نا مسلمونا، وای
اینقدر آزار ندیده بودم
بین انزار نرفته بودم
من تا حالا به عمرم بابا
کوچه بازار نرفته بودم
کوچه های یهود عمومون نبود
بین آتیش و دود عمومون نبود
صورتا شد کبود عممون نبود
بابا از چشم ترم بگم یا
از درد سرم بگم یا
از حال حرم بگم بابا
دیگه طاقت ندارم بابا
خواب راحت ندارم بابا
من به جایی جز آغوش تو
اصلا عادت ندارم بابا
خولی و شمر و زجر
با هم یار شدند
سخته دست اینا گرفتار شدند
همه از دخترت طلبکار شدند
بابا این قصه به سر رسید، وای
بعد مجلس یزید، وای
شد موهام همه سپید، وای
خیزرون تا بالا می برد
عمه رو هی صدا می کردم
زیر لب تا میخوندی قرآن
واسه لب هات دعا می کردم
به لبات چوب میزد سر بی بدن
چقدر داد زدم بابامو نزن
ولی افتاد زمین بابا حرف من
هی زد تو رو هی زد تو رو
بین انزار نرفته بودم
من تا حالا نو عمرم بابا
کوچه بازار نرفته بودم