لالا سر بریده از قفا، بخواب روی پاهام بابا
هیچی نگو آخه هنوز درد میکنه لبت بابا
رقیه قربون رگای نامرتبت بابا
چرا نمیگی راز مگو تو ماجرای خنجر و گلوتو
بشکنه اون دستی توی آتیش
شبه موهات سوزنده موتو
سرت که بردن به نیزه سپرده بابا حسین
بمیرم که لبات هنوز آب نخوردن بابا حسین
غریب گیر آوردن بابا حسین
حالا بابا بزار که از خودم بگم
برای چی پیر شدم بگم
توی راه شام یه شب که از قافله جا موندم باباجون
زجر اومد دیگه خودم فاتحه مو خودنم باباجون
یادم نمیره کابوس اون شب
منو کشیدش به پشت مرکب
یادم نمیره بخاطر من زد
تازیونه به عمه زینب
با قد خمیدم رو خارا دویدم بابا حسین
چقدر حرف بد از حرمله شنیدم بابا حسین