از همه بچه سیدا معذرت می خوام، اما چه کار کنم، باید بگم تا بدونی این حرومزاده تو کوچه چیکار کرد، این فاطمه همون فاطمه ای است، که از مرد نابینا رو میگیره، چهل تا نامرد تو کوچه ایستادند،
در بر دیده ی یک شهر زمین می خوردم
هیچ گه فاطمه اینگونه برانداز نشد
من نمی گم یکی بیاد، دست بابام و وا کنه
یکی بیاد مغیره رو از مادرم جدا کنه
آی همسایه ها مادرم حامله است، مغیره با لگداش داره مادرمو می کشه. بعضی ها فکر می کنند، با یک لگد در باز شد، نه این جوری فکر نکنی ها، بی بی همسر علی است، علی واره، وقتی بی بی اُمد دم در، با خودش گفت: اگه اینا بفهمند من دختر پیغمبرم، می رند، کاری به کار علیم ندارن، بار شیشه داره، امشب وقتی آقا داره بدن و غسل می ده، دید کف دست زهرا سلام الله علیها رد بریدگیه، مونده این رد خنجر چیه، ام الکلثوم اُمد، بابا من می دونم، آخه اون روز قبل از فضه اُم الکلثوم رسید دم در، گفت: بابا وقتی نامرد در و هل می داد، مادر دو تا دستاش و به در گرفته بود، این در به محسن نخوره، وقتی دید زورش نمی رسه، یه وقت دیدم از لای در خنجر فرستاد، مادر خنجرو گرفته، در باز شد یه وقت صدای مادر بلند شد، فضه به دادم برس، محسنم و کشتند، هر جا نشستی ناله بزن یا زهرا.