چهره ماه کوفه در خسوف خون
آسمان و زمین و قدسیان گریون
زانوی غم گرفته در بغل زینب
کوچه های خموش کوفه شد محزون
نشسته مولا به سجده ی خون
نه زینب عالم شده پریشون
شد شکسته سبوی ساقی کوثر
میرسد آخر رنج و غم حیدر
پهلوونی که تکیه گاه عالم بود
بی رمق غرق خون افتاده در بستر
یتیما گریون و بی قرارن
از امشب دگر غذا ندارند
نشسته مولا به سجده ی خون
نه زینب عالم شده پریشون
از نگاه حسن مدینه می باره
خیره چشمای بابا سوی دیواره
آن سکوتی که در رخساره ی باباست
از غم کوچه و سیلی خبر داره
به سوی زهرا کشیده ای پر
سلام ما را رسان به مادر
زینبم گریه کم کن غصه ها داری
کربلا لشکر بی رحم و خون خواری
می بُرند رأس هجده نازنینت را
می کنی بعد عباسم علمداری
عزیزم تو هستی نور عینم
پس از من جان تو و حسینم
ذکر تو قوت بازوی هر مرده
یا علی عالم و کن فیکون کرده
آسمون با تمام وصف و زیباییش
دور چشمان زیبای تو می گرده
وکیل خدا روی زمینی
فقط تو امیرالمومنینی
من جنون تو بر فرزانه نفروشم
امر و نهی کن گدای حلقه بر گوشم
مثل آن تشنه ای که در پی آبه
من گداتم ببین محتاج شش گوشم
الهی براتمو بگیرم
کنار ایوون طلا بمیرم