تمام دشت، شیون بود و فریاد
عطش در خیمه ها میکرد بیداد
ز خیمه کودکان بیرون دویدند
سکینه مشک را دست عمو داد
گره در کار ثارالله افتاد
نگاهش باز سوی ماه افتاد
دلم یکباره شور افتاد وقتی
برادر سمت میدان راه افتاد
امام حسین چی کشید تا اباالفضل راه بیوفته سمت فرات
به سوی دشت عباسم روان شد
برای او حسینم روضه خوان شد
زمانی که به خاک افتاد عباس
حسینم ناگهان قدش کمان شد
وقتی برادر روی زمین افتاد،بانَ الانکسارُ فِی وجهِ الحُسین علیه السلام ،آثار شکستگی در چهره ی امام حسین علیه السلام نمایان شد.
به خاک افتاد هر دو دست ساقی
از قدیم اینجور می خوندند ،میگن امام حسین خم شد،یه چیزی رو بالا آورد هی می بوسید و هی می بویید،هی به صورت می گذاشت،لشکر فکر کردند امام حسین علیه السلام قرآن پیدا کرده. ای فدای دستای قلم شده ات برم برادر.
به خاک افتاد هر دو دست ساقی
سه شعبه بود و چشم مست ساقی
عمود آهنین بر فرق او خورد
رها شد مشک، یعنی هست ساقی
آی مردم وقتی تیر به مشکش زدند،قبلش هنوز امید داشت،وقتی دست راست رو زدند مشک رو به دست چپ گرفت، فحمل القربة بأسنانه وقتی دو دستش رو زدند مشک رو به دندان گرفت،هنوز امید داشت،من وعده ی آب به علی اصغر دادم،اما یه وقت عمود آهن به سرش زدند،چی شد که عباس دیگه نا امید شد، وقتی تیر به مشک اصابت کرد، فَوَقَفَ الْعَبّاس مُتَحَیراً همون جایی که بود ایستاد، نمی دونست باید چه کنه،یه وقت با صورت رو زمین افتاد،شنیدید می دونید،اهل روضه اید،تو همه ی مجلس ها این حرف رو می زنند،وقتی یکی از بالای بلندی روی زمین می افته، اولین کاری که میکنه دستاش رو سپر میکنه،اگه تیر سه شعبه به چشماش باشه،اگه تیر به قلبش فرو رفته باشه،اگه عمود آهن به سرش بزنند،دست در بدن نداشته باشه،با صورت به زمین بیوفته چی میشه؟
عمود آهنین بر فرق او خورد
رها شد مشک، یعنی هست ساقی
صدا زد: رفت بر باد آرزویم
به خاک افتاد مشکم، آبرویم
سکینه با خجالت گفت اما
بگو بابا که برگردد عمویم
طفلان حرم بعد تو ماتم زده بودند
خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند
با حال پریشان و دل شعله ور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند
در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود
عمو بود عمو بود، ولی دیگه نیست
در خیمه فقط حرف عمو بود عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند
عباس من،علمدار سپاه کربلایم:
بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند
آن روز غم انگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غم زده بودند
نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند
انگار علی بود نه انگار تو بودی
سقای حرم میر و علمدار تو بودی