مرا کن در حرم مهمان ابالفضل
به درد من تویی درمان اباالفضل
به قول شاعری که آذری گفت
دیر زینب سنه قربان ابالفضل
شدم عباس من بی تو مردد
که بعد از تو سر خیمه چه آید
نمی دانم چه شد در راه برگشت
خداوندا علمدارم نیامد
تو پناه خیمه هستی عباس
پس چرا دو دیده بستی عباس
تا ببینی حال روز من را
کمرم را تو شکستی عباس
بردار علم ساقی حرم
گرفته علقمه عطری سراسر
زعطر یاسهستی پیامبر
رسیده مادری پهلو شکسته
کنار علقمه غوغاس مادر
همیشه غبطه میخوردم به حالت
الی مادر به فربان جمالت
حسین من چه راضی شد از تو
علمداری تو گشته مدالت
تویی صاحب مدارج عباس
لطف و مهرت شده رایج عباس
کار من خورده به دستت گره
الدخیل باب الحوائج عباس