علی اکبر من
یه کاری کن دل آروم بگیره
ببین عمه دم خیمه داره از غم میمیره
علی اکبر من
داری میری نگاه کن پشت سرت
یه کم آروم قدم بردار جلو چشم پدرت
یادت باشه، اینا دشمنای بابای منن
میترسم که آخر چشمت بزنن
پسرم
عمر بابا ببین پیرمرداشونم اومدن
همونایی که مادرم رو زدن
پسرم
آه مادرم مادرم مادرم
سوخت جگرم پسرم پسرم
علی اکبر من
پاشو بابا ببین دارم میمیرم
دیگه تابی ندار من که دستاتو بگیرم
پاشو قلب حرم
ببین عمه رسیده بالا سرت
شدی درهم جوون من چی آوردن به سرت
اربا اربا شده پیکرت ریخت روی زمین
پاشو بی کسی باباتو ببین
پسرم
عمر بابا ببین از غمت خم شده کمرم
چجوری تو رو خیمه ببرم
پسرم