loading...

آئین مستان

اومدند تو بقیع، ایستادند، دور و بریای خودشونم جمع کردند، گفتند: چرا بی اجازه ما زهرا رو دفن کردند، الله اکبر از این خباثت، این جوری نمی شه، ما باید زهرا رو از قبر بیرون بیاریم، خودمون بر بدنش نماز ب

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 13417 زمان : نظرات (0)

اومدند تو بقیع، ایستادند، دور و بریای خودشونم جمع کردند، گفتند: چرا بی اجازه ما زهرا رو دفن کردند، الله اکبر از این خباثت، این جوری نمی شه، ما باید زهرا رو از قبر بیرون بیاریم، خودمون بر بدنش نماز بخونیم، اما علی دیشب چهل تا صورت قبر درست کرده، چکار کنیم، خبر رسید به گوش مولا، همچین که خبر دادند، همه تو بقیع ریختند، می خواند نبش قبر کنند.

نام زهرا شنید و طوفان شد

رگ پیشانیش نمایان شد

بلند شد، همه دیدند، لباس رزم تنش کرد، یه دستمال معروف داره علی،  دستمال زردشو به پیشانی بست، معروف بود هر وقت دستمال می بست، دشمنا همه راه فرار پیدا می کردند، چی شده، این علی، علی دیروزه، نه.

نام زهرا شنید و طوفان شد

رگ پیشانیش نمایان شد

این که دستار حیدری بسته است

ذوالفقار دلاوری بسته است

به چه کار آمده چه سر دارد

این که شمشیر بر کمر دارد

کس جلودار او نمی گردد

هیچ کس روبرو نمی گردد

سلمان گفت: برید کنار این علی با علی دیروز فرق داره

غرش حیدر است طوفان نیست

عرق غیرت است باران نیست

در ظهور آمده وفقار علی

قد علم کرده ذوالفقار علی

از ردیف عجایب است این مرد

اسدالله غالب است این مرد

همه  در اضطراب و سردرگم

اومد از خونه بیرون، همه دور علی جمع شدند

شیر شوریده بود بر مردم

بیشه درمانده از هیاهویش

فاتح خیبر است و بازویش

نفس از سینه ها نمی آمد

غیر ضجه صدا نمی آمد

داد می زد سر تمامی شهر

برسربغض بی مرامی شهر

دیدند علی داره راه می ره، مدینه زیر قدماش می لرزه، رسید جلو بقیع، یه نگاه کرد، بعضی ها نوشتند، اولین نفر اون ملعون دومی اومد جلو، تا علی رو دید، اَمد به علی بگه چرا زهرا رو دیشب دفن کردی، می گن مولا چنان یقه اش و گرفت، محکم کوبیدش به زمین، نشست رو سینش، صدا زد،

خاک اینجا است قبله گاه خدا

کعبه مخفی من است این جا

به خداوند بی مثال و احد

آهنی گر به این زمین برسد

لب تیغ من و دمار شما

وای بر حال و روزگار شما

حضرت فرمود: نیش کلنگی به زمین بخوره، همتونو می زنم، کاری می کنم جوی خون تو مدینه راه بیفته، پیغمبر یه روز بهم گفت: جلو چشمت زهرا رو می زنند، باید هیچی نگی، پیغمبر بهم گفت: علی جلو چشمت زهرا بین درو دیوار له می شه ، باید ببینی زهرات رو خاک اُفتاده هیچی نگی، علی چهل نفر تو کوچه می ریزن سرش هی می زنن، باید هیچی نگی علی، اما بهم نگفت: بدنشو از زیر خاک بیرون می کشن، وای، رگ غیرت علی به جوش اومد،

لب تیغ من و دمار شما

وای بر حال و روزگار شما

آنقدر می کشم در اینجا

تاخون بگیرد تمام صحرا را

حالا روضه من از اینجا به بعده،  هرچی گریه کردی بذار یه طرف، حالا می خوام گریه کنی همه رفتند، همه فرار کردند، همه از بقیع رفتند بیرون، نشست رو زمین

از من خون جگر چه می خواهید

داغ از این بیشتر چه می خواهید

تازه دردو دل علی شروع شد،

یار نه ساله ی مرا کشتید

حضرت لاله ی مرا کشتید

فاطمه از شما که خیر ندید

نود و پنچ روز درد کشید

نود و پنج روز در بستر

ناله می زد برای درد کمر

حالا که تنور سینه ات داغه بذار دلت و ببرم، آره،  امروز می خواستند، خاک بقیع و بشکافند، امروز می خواستند به بدن حضرت زهرا جسارت کنند، امروز شیعه باید بمیره،  اما کربلا چکار کردند، کربلا نگذاشتن بدنا رو خاک کنند، هنوز بدن و دفن نکرده،  اسباشونو نعل تازه زدند، حسین....  ای وای ،  مدینه یه عده اومدند خون به دل امام کنند، اما کربلا یه عده اومدند کمک امام کنند، بنی اسد دیدند امام سجاد هی کنار یه بدن می شینه، هی می گه این داداشمه، این پسر عمومه، ای وای ای وای این پسر عمه ی منه، این کیه، این کیه، همه رو دفن کرد، یه مرتبه بهش گفتند آقا جان، همه رو دفن کردی، اما یه بدن کنار علقمه افتاده.....

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 218
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 2,069
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 2,069
  • بازدید ماه : 104,612
  • بازدید سال : 1,146,753
  • بازدید کلی : 19,652,581