loading...

آئین مستان

متن روضه ورود کاروان به کربلا,متن روضه,ورود کاروان به کربلا,کربلا,متن روضه ورود به کربلا,ورود به کربلا,متن روضه شب دوم محرم,شب دوم محرم,مداحی شب دوم محرم,مداحی ورود کاروان به کربلا,متن روضه همراه با صوت,متن روضه همراه با سبک,متن مداحی همراه سبک,آموزش مداحی,کتاب مداحی,آئین مستان,آیین مستان,دانلود مداحی,مرجع اشعار و ادعیه مذهبی,مرجع اشعار مذهبی,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2145 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1707 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1243 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 678 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 620 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 585 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3478 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6678 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2826 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3741 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3225 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3548 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3649 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7231 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4937 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5876 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4354 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5522 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4166 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 396 زمان : نظرات (0)

 

با این همه گناه زِ کویت نراندیام

امسال هم به ماه محرم رساندیام

"فرمود هر کسی هر جایی بگه حسین حرمشِ .. فلذا الان تو حرمش نشستی میگی حسین ...

محرم کربلا باشه زیر قبه باشه بگه حسین ... بعضی ها یه جوری گریه میکنن انگارآخرین فرصتیه که تو عمرشون بهشون دادن گفتن بگو حسین آخه فرمود نماز میخونی فکر کن آخرین نماز عمرته .. گریه هم که میکنی فکر کن آخرین مهلتیِ که میگی حسین ...

امروز قافله رسیدکربلا .. این بچه تو بغلِ ربابه .. همچین که رسیدن عرضه داشت آقا جان اینجا آب پیدا میشه یا نه .. این بچه اگه تشنه ش بشه بی تابی میکنه .. گفت آری اصلا یه جایی رو انتخاب کردن بین دو نهر آب ...

عباسم برو آب بیار ..."

چون طفل گم شده بغلم کردی ای حسین

پیش خودت نشانده و قدری تکاندی‌ام

منت سرم گذاشتی و از میان عرش

با نام مادر و پدرم باز خواندی‌ام

میخواهی‌ام ‌هنوز وگرنه چو دیگران

با پول و شهرت از حرمت می پراندی‌ام

از کودکی برای شما خیمه می‌زدم

دنبال خویش کوچه به کوچه دواندی‌ام

یک روز بی تو زنده نمی مانم ای حسین

با آب و نان خواهر خود پروراندی‌ام

فلذا اون مرد ثروتمند نوشتند تو مدینه همچین که دید ابی عبدالله این زنگهایِ اشترها رو بست که صدا نکنه آخه شبانه میخوان بی سرو صدا برن .. از تجار مدینه ست ، داشت برمیگشت از تجارتش ؛ برخورد به کاروان ، گفت اقا کجا میری؟ حضرت فرمود دارم از شهر بیرون میزنم هیچی نگفت کجا چرا ، گفت میشه منم همراهت بشم گفت اگر میخوای میتونی بیای .. ثروتش زن و بچش همه رو رها کرد ..

میخواهی ام هنوز وگرنه چو دیگران

با پول و شهرت از حرمت میپراندی ام

از کودکی برای شما خیمه میزدم

دنبال خویش کوچه به کوچه دواندی ام

یک روز بی تو زنده نمیمانم ای حسین

با آب و نان خواهر خود پروراندی ام

آید به گوش نالهی «هَل مِن مُعین» تو

در زیر دست و پا ته گودال خواندیام

دیدم همچین که داره دست و پا میزنه داره برای شیعه هاش دعا میکنه مادرش هم همینجور بود .. تو اوج درد تو اوج بستر نشینی بچه هارو صدا زد بچه ها بیاین میخوام دعا کنم .. همۀ بچه ها رفتن وضو گرفتن اماده شدن سجاده رو پهن کردن آخه همیشه میفرمود الجار ثم الدار .. اول بقیه بعد خودمون .. نشستن کنار مادر شروع کرد دعا کردن : اللهم عجل وفاتی سریعا ..

دستای مادرمون بالا نمی اومد .. حسن زیر این بغل هارو گرفته بود دستها بالا بیاد ..

مظلوم کربلا لک لبیک یا حسین

تو میکشی مرا لک لبیک یا حسین

دوباره اومدم آقا، پیش تو زانو بزنم

وقتی تورو دارم دیگه، برم به کی روبزنم؟

هرچی بدم باشم ولی، تو رو نمیفروشم حسین

از بچگی‌ها اسمتو، خوندن توی گوشم حسین

درسته پیش چشم تو، خیلی زیاده بدیام

ولی خدا سر شاهده، دیوونه‌ی کرببلام

آخه تو این دنیا بگو، جز تو کیو دارم آقا

زندگیم و جوونیم‌و، بهت بدهکارم آقا

تو خوبی و با خوبیات، بدعادتم کردی ولی

چقد بدی دیدی ازم، به روم نیاوردی ولی

گریه توی عزات برام، واجب‌تر از نون شبه

درمون زخمای دلم، روضه‌ی عمه زینبه

تورو به جون خواهرت، تورو به جون دخترت

هرکاری میکنی منو، وانکن آقا از سرت

این زمین داغ به دل می‌دهد آخر برویم

در من آشوب شده ، جانِ برادر برویم

خاک اینجا چقدَر بوی جدایی دارد

زینت دوش نبی! جان پیمبر! برویم

حنجر نازک ‌شش ماهه شبیه است به گل

می‌شود سخت درآغوش تو پرپر، برویم

کینه دارند به اسمش، به خدا می‌آید

لشکری تشنه به خون علی اکبر، برویم

کمرت می‌شکند، داغ برادر سخت است

به اباالفضل نگاهی کن و دیگر برویم

نیزه می‌بارد از این قوم به ظاهر مومن

دست‌هاشان همه آلوده به خنجر، برویم

سایه‌ی روی سرم، خیمه نزن، برگردیم

دل ندارم که نباشد به تنت سر، برویم

بر زمین میخوری و وای بمیرم نگذار...

قتلگاهت بشود قاتل خواهر، برویم

همچین که این کاروان رسید کربلا ، اباعبدالله به عباسش فرمود: عباس جان اول خیمۀ خواهرمُ بنا کن .. اول خواهرم با این زن و بچه‌ها برن تو خیمه .. فلذا اولین خیمه‌ای که زدن خیمۀ زینب بود. انقدر دل اباعبدالله نگران خواهرشِ  که فرمود اول خیمه زینب رو بزن..‌.

همچین که بی‌بی می‌خواست از ناقه پیاده بشه، خود ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد. ابی عبدالله به خواهرش فرمود: خواهر جان پیاده شو. دست خواهرو گرفت، این جوونا اومدن کوچه باز کردن

_چه خبره؟!

_عمۀ سادات میخواد از ناقه پیاده بشه.

میگم: ابی عبدالله اومد، عباس اومد، علی اکبر اومد، قاسم اومد، عبدالله اومد، عون اومد، جعفر اومد، همه اومدن، همۀ بنی هاشم؛ همۀ نامحرما رفتن عقب تر. سرشونو به یه کاری بند کردن.

چرا ؟! چون خواهر حسین می‌خواد از مرکب پیاده بشه...

همچین که پای زینب به خاک کربلا رسید نوشتن یه آهی کشید، صدازد: حسین جان چرا اینقد این خاک بوی جدایی میده؟! دلم بهم ریخته، نگرانم، مضطربم حسین جان...

ابی عبدالله جواب دادن:

خواهرم، همون سرزمینی که جدم، پدرم، مادرم، روضه‌هاشو خوندن همین جاست...

نوشتن زینب رفت تو خیمه‌ش، بعد از چند لحظه دیدن غش کرده...

این خواهرو به هوش آوردن

اما...

"شنیدن کی بُوَد مانند دیدن"

اینجا بی‌بی غش کرد بی‌بی رو به ‌هوش آوردن، اما کجا بودین عصر یازدهم؛ یه نگاه کرد سمت گودال: پاشو حسین جان خواهرتو کمک کن.

یه نگاه کرد سمت علقمه. صدازد: آی غیرت الله پاشو نگاه کن‌...

میگن اصحابُ هم صدازد؛ یه نگاهی کرد به این بدن ها: آی اصحاب برادرم حسین! پاشید به زینب کمک کنید.

نوشتن این بدن‌ها یه تکونی خورد،

کنایه از این که ما حاضریم زنده بشیم دوباره برات جون بدیم.

نوشتن همه رو سوار بر ناقه کرد، یه نگاهی به دور و برش کرد دید دیگه کسی نمونده، همه سوار بر شترها شدن،

خودش میخواد سوار بشه، تنهایی که نمیتونه. شمر از دور دید این خواهر داره اینجوره بی‌تابی می‌کنه، شمشیرشُ غلاف کرد اومد جلوتر؛ بی بی فریاد زد برو عقب ..

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 460
  • آی پی دیروز : 567
  • بازدید امروز : 3,072
  • باردید دیروز : 4,883
  • گوگل امروز : 23
  • گوگل دیروز : 48
  • بازدید هفته : 25,759
  • بازدید ماه : 88,861
  • بازدید سال : 1,131,002
  • بازدید کلی : 19,636,830