روزی که هست یوم یفر و من الاخیه
بیچاره می شدیم چو مادر نداشتیم
لذا امام باقر علیه السلام فرمودند: مادر ما وقتی میاد، با اون، عظمت وارد محشر می شه، خطالب می رسه غَضَّ أَبْصارَهُمْ، همه چشمها خود به خود بسته می شه، مادر ما با هفتاد هزار، حله بهشتی، در بدنش اُفتاده، می آد و با آن حشم و ملائکه از چپ و راست، بالا سر و کنار، وارد می خواد بشه، ناله می زنه، آخرش می فرماید، مادر ما مثل مرغی که دانه از لابه لای سنگ ها پیدا می کنه، دونه دونه محبین شو ، خودش دست می گیره، وارد بهشت می کنه، گفت: آقا یعنی محبین و!؟، همچین که یارو تعجب کرد، این طوری با امام باقر علیه السلام صحبت کرد، فرمود: محب محبش، یعنی یه نفر تو رو دوست داره، می خواد ارمنی باشه، یهودی باشه، به هر بهونه ای محب ِمحب، مادر با همون دستاش ، می آد یک یک مارو، ... آخ مادر،
بابا ببین فدا شدنم را به پشت در
روی زمین رها شدنم را به پشت در
باور کن این جماعت نامرد آمدند
پایان دهند پا شدنم را زپشت در
اما من از ولای علی دل نمی کنم
ثابت کنم فداشدنم را به پشت در
بی اذن آمدند و مرا بی هوا زدند
دیدند حق ادا شدنم را به پشت در
آتش بیار معرکه کارش گرفته بود
فهمید برملا شدنم را به پشت در
گفتند صدای دختر پیغمبره، گفت: بزنید، اول کسی جرأت نکرد، اول خودش زد، وای وای
حتی نفس نفس زدنم را شنیده است
دانست مبتلا شدنم را به پشت در
یادش بخیر بوسه گه ات بود قامتم
حالا ببین تا شدنم را به پشت در
گل بودم و به غیر خدا هیچ کس ندید
از غنچه ام سوا شدنم را به پشت در