آسمان است و زمین دور سرش می گردد
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
این قد و قامتِ افتاده درخت طوبی است
این محاسن بخدا آبروی دین خداست
این حرم خانه ی زهراست مسوزانیدش
این حسینیه ی دنیاست مسوزانیدش
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
می بریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلًا این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد؟
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی مادر مادر بکند
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد
شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد
شاید این کوچه همان جاست که زهرا اُفتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند
سه بار شمشیر کشید به روی صادق آل محمد هر بار شمشیر غلاف کرد وقتی سوال کردن علت غلاف شمشیر چیست؟ گفت: هر بار که اومد شمشیر بزنم پیغمبر دیدم با روی خشمگین به صورت من نگاه می کرد؛ اما کربلایی ها، یا رسول الله کجا بودی کربلا کار از شمشیر کشیدن هم گذشت،نا نجیب رو سینه حسین نشست.....
ای زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست
این خار خاشاک زمین منزل مأوای تو نیست