خاک محراب شده سرخ ز خون سر تو
لاله گون گشت به محراب دعا بستر تو
مصحف غربت تو باز شد از زخم سرت
که فرود آمده شمشیر به زخم سر تو
تا که فریاد زدی فزت و رب الکعبه
مژده ارجعی آمد به تو از داور تو
لرزه افتاد به ارکان هدایت ز غمت
سوخت جان همه از غربت غم پرور تو
مسجد و منبر و محراب عزادار شدند
تا که دیدند به خون شسته شده پیکر تو
که به فریاد دل زینب کبری برسد
گر که بر زخم تو افتد نگه دختر تو
ای شهید شرف و عدل، خدا می داند
که پُر از ناله و افغان شده دور و برتو
عطر توحید پراکند به گلزار جهان
نفس اول تو تا نفس آخر تو
باز در خانه بی فاطمه غوغا بشود
گر که بسته بشود دیده روشنگر تو
سر سجاده اشک است «وفائی» و سرود
کاش می شد که شوم خاک ره قنبر تو