من کیستم؟ فرشتۀ عرشآشیانهام
دردا که گشته قعر سیهچال، لانهام
از حلقههای سلسله باشد نشانهها
بر دست و پا و گردن و بر پشت و شانهام
مخفی است زخمها به درون دلم، ولی
پیداست بر بدن، اثرِ تازیانهام
من در کنار قبر نبی خانه داشتم
کردند بیگناه به زندان روانهام
گر شیعهای به شهر مدینه کند عبور
جرأت نمیکند که زند سر به خانهام
هر شب بوَد چهار ملاقاتیام به حبس
زنجیر و کند و قاتل و اشک شبانهام
از بس که تیرگی نگهم را گرفته است
روز و شبم یکی شده در آشیانهام
دیدم بسی شکنجه و خواهند اگر شهود
این زخمهای سلسله باشد نشانهام
نشنیده ماند نالۀ شبهای تار من
خاموش در میان قفس شد ترانهام
«میثم» ز سوز سینه سرودی برای ما
سوز دلت قبولِ خدای یگانهام