وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...
سوزِ ناله هاش ، غوغا می کنه
دائم با خودش نجوا می کنه ...
وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...
آخ می خواد دوباره قیامت کنه
بشینه ذکر مصیبت کنه
از اون چهارتا پسرش خدا
حالا یکی ش نیست ، وصیت کنه ...
برای عباسِش تو مدینه
حلالیت می خواد ، از سکینه)
وِیلی،وِیلی،وِیلی ... عباس عباس عباس ...
کارِ ام البنین روضه خوانیِ
پایِ چارتا قبر ، زانو میزنه
تا عمه بیاد جارو میزنه ....
روضه خوون اومد ....
وِیلی،وِیلی،وِیلی ... زینب زینب زینب ...
شنیده خیلی ، جسارت شده
نصیب خانوم اسارت شدِ ...
شنیده اما ، ندیدِ دیگه
چه معجرایی که غارت شده ....
همه ابوالفضلُ قحطیِ آب
خجالتش دادن از روی رباب ...
حالا ام البنین دارِ گریه می کنه ... نوبتِ روضه خواندن زینب شد ...
پرپر شد گُلاش ... تو باغِ حسین
میسوزه ولی ، از داغِ حسین ...
حالا زینب دارِ می گه
وِیلی،وِیلی،وِیلی ... حسین حسین حسین ...
گفت خانم
میپرسه رازِ ، پیرَنِش چیه ؟؟
حصیری که شد کفنِش چیه ؟؟ ...
بگید بدونم ، سُمِ مرکبا
گذَشتن از رو ، بدنِش ......
حسین...........
گفتن ام البنین چهارتا بچه هات کربلا کشته شدن ، هر موقع میشینی رو خاک کنارِ این چهار صورتِ قبر ، هی میگی : آی غریب حسین ....فرمود دو تا دلیل داره ، اول اینکه حسینم مادر ندارِ براش گریه کنه .... یه دلیلِ دیگه شم اینه مادرِ حسین آخرین لحظه های بچۀ من براش مادری کرد ....نذاشت عباسم ، لحظۀ آخر احساس بی مادری کنه ..... آه ..... گفتمُ رفتم ... از همه التماسِ دعا ..... امشب مثه اون سائلِ که اومد درِ خونه ام البنین ناله بزن .... وقتی در زد بی بی فرمود کیه دارِ در میزنه ؟؟صدایِ این سائلُ شناخت ، سریع اومد داخل حجره ، زن ها رو جمع کرد .... فرمود این سائل رو میشناسم ... هرموقع میومد خَرجِ یه سالشُ عباسم بهش میداد ... نکنه امشب دست خالی برِ .... زن ها هرچی زیورآلات دارید جمع کنید ، میخوام همشو یه جا بهش برسونم ... همه رو آوردن . تو یه ساروق بسته ای آوردن ، تحویل خانوم دادن ، بی بی دستشو بیرون آورد فرمود سائل بگیر ، برو ....دیدن ایستادِ تکون نمی خوره ، فرمود چرا نمیری؟؟ از هر سالِتم خرجت بیشترِ ... نزاشتم دستِ خالی بری ...گفت خانوم . سائلم ، مستحقم ... اما من مستحقِ اون دستایِ زیبام ... سائلِ اون چشمایِ قشنگم ....بگو صاحب خونه خودش بیاد .... تا اون آقا نیاد من هیچ جا نمیرم ....دلم برا چشماش تنگ شده ..... دلم برا اون قدُ قامتش تنگ شده .... یه وقت دیدن صدا ام البنین بلند شد ....فرمود سائل برو .... دست از دلم بردار ... اون قامتی که میگی ، تو کربلا ، قطعه قطعه کردن ....اون چشمایی که میگی ، چشمشُ از حدقه .... دستاشو از تنش بریدن .....
آی حسین