کاش تا خیمه سبزت برسد فریادم
من از آن روز که در بند توام آزادم
عاشقم دست خودم نیست بگو تا چه کنم
دل به یک یوسف گم گشته زیبا دادم
باز من ماندم و پرونده امضا نشده
کاش با یک نظر لطف کنی دلشادم
شدم آن تیر که در چله ای از وسوسه هاست
شده ام صید و گناهان جهان صیادم
عافیت در دل من راه بصیرت بسته
شد هوس جای تو موعود من و میعادم
در دلم ذوق گناه و به لبم نام شماست
بنده ای بی صفت و هر چه که بادابادم
ترسم این چشم به دیدار تو عادت نکند
بسکه بر جلوه صد رنگ گنه معتادم
تشنه روی توام رفع عطش می خواهم