السلام یا عشق فاطمه
یک کاری بکن اشک من کمه
من با رفقام گریه میکنم
تا اینکه صدا ها گم بشه تو همهمه
السلام یا عشق با وفا
امشبُ یه بار بین ما بیا
من نوکرتم جانِ مادرت
من هیچی بخاطر دل اینا بیا
اومدم با تو امشب بشینم
تو ،تو آسمون من رو زمینم
از زخم زبون جون به لب شدم
کاشکی تو رو یه لحظه تو رویا ببینم
از حال دلت من با خبرم
اینجا هم نیام پس کجا برم
تو خسته شدی از دست کارام
ای روم سیاه خاک عالم به سرم
من قافل تو بی قافله ای
تنهایی ولی پر مشغله ای
تحویلم نگیر عیبی نداره
امشب می دونم که خیلی بی حوصله ای