می دونی چند ساله که گریه همش میده عذابم
یاد خاطراتی که حتی نمیزاره بخوابم
دختر کوچیک دیدم تا خود شب چشام میبارید
بچه شیرخواره میبینم یاد شیرخوار ربابم
غمم اینجاست که هر روزم مثل روز عاشوراست
تن بابا لگد کوب زیر سم مرکب هاست
هنوز انگار جلو چشمام سر عمو عباس
بازم یاده همین غم خیزت امام سجاده
به یاد اون تن بی سر که رو خاک ها افتاده
خودم دیدم سر بابام تو دست جلاده
((آه، ابا مظلوم، ابا عطشان
ابا عبدالله الحسین))
نمیشه وقتی بهش فکر میکنم دلم میگیره
خاطرات تلخ مجلس یزید یادم نمیره
بعد من خدا نیاره واسه هیچ مردی ایشاالله
ببینه ناموسشو رو دست نامحرم اسیره
دلم خونه دیدم چشم عمه ام و که گریونه
یکی داره سر بابام و نی میچرخونه
رباب واسه سر بچه اش هی لالایی میخونه
اهانت شد زمانی که صحبت اسارت شد
چقدر راحت توی شام و کوفه هتک حرمت شد
تو اون مجلس جلو من به خواهرم جسارت شد
((آه، ابا مظلوم، ابا عطشان
ابا عبدالله الحسین))
غصه های قصۀزندگیمون چه بی امون بود
خواهر سه سالۀ من تو خرابه نیمه جون بود
یادمه وقتی می خواست صدام کنه روزای آخر
غمی که میداد عذابش همه لکنت زبون بود
غریبونه خودم بردم جسمش روی شونه
که اهل شام میگفتن جسمش اینجا نمی مونه
که قبرستون فقط واسه میت مسلمونه
فقط ای کاش یه خورده بیشتر صدام میزد داداش
دلم تنگ برای لحن شیرین زبونیاش
میگفت از زجر می ترسم عمه مراقب من باش
((آه، ابا مظلوم، ابا عطشان
ابا عبدالله الحسین))