loading...

آئین مستان

متن روضه شب ششم محرم قاسم بن الحسن , متن روضه شب ششم محرم , قاسم بن الحسن , متن روضه قاسم بن الحسن , شب ششم محرم , روضه شب ششم محرم قاسم بن الحسن , روضه شب ششم

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1750 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3822 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 570 زمان : نظرات (0)

حاج حسین سازور

 

اینکه اینقدرتماشادارد

خداروشکر،ای قاسم جان،خدارو شکر که ما به شب ششم رسیدیم،امشب تورودیدیم حضرت قاسم ای سیزده ساله امام حسن

اینکه اینقدرتماشادارد

به رگش خون علی رادارد

مجتبی آمده تصویرشود

به حسن رفته،تماشادارد

گیسوانی که زده شانه،حسین

هرقدردل ببردجادارد

شاه آمده است بدرقه اش

تاببیندکه بابا دارد

نیست پایش به رکاب ازبسکه،

میل پرواز به بالادارد

چشم بد دور، به بازوبندش

ریشه ی چادرزهرا دارد

نوجوان است،ودعایی بر لب

پشت او زینب کبری دارد

نوجوان است،ولی وقت نبرد

پای هر ضربه اش امضا دارد

رجزی خواند همه فهمیدند

بعداز این معرکه،آقا دارد

شکل رزمش چقدرپیچیده است

شیوه حضرت سقا دارد

قبضه ی تیغ،که میچرخاند

آذرخشیست که میسوزاند

خدایا ازاین همه رگ غیرت حضرت قاسم تو جوون ماها جاری کن امشب

شور در پهنه ی صحرا انداخت

موج بر سینه دریا انداخت

یک هماورد ندارد بس که

هیبتش لرزه به صحرا انداخت

باد،تابند نقابش وا کرد

پرده از محشر کبری انداخت

عاقبت ازرق شامی آمد

روبه قاسم نظری تا انداخت

چار فرزند به میدان آورد

دو طرف رابه تقلا انداخت

همه جا بود سکوتی سهمگین

کربلا چشم به آنجا انداخت

دست پرورده ی عباس

نظرتاکه بر قامت آنها انداخت

چهار فرزند حرامی راباضربه ای

یک به یک از پا انداخت

اولین چرخش تیغش ازتن

سرشان رابه ثریا انداخت

نوبت ازرق شد و باز

وقتی اومد به میدان،یا یه خورده برگردم به عقب تر،روضمو امشب این طوری بخونم یا امام حسن توهم لذت میبری از اینکه این بچه رو این طوری پرورش دادی"شب عاشوراهمه بلند شدند جلو ابی عبدالله اظهار محبت کردند ، اظهار وفاداری کردند زهیرگفت:حسین جان هفتاد بار مرابکشند بسوزانند، خاکسترموبه باد بدند دست ازتو نمیکشم، حبیب یه جوری،بریر،مسلم بن عوسجه همه یک به یک،عباس علیه السلام همینطور،یه وقت دیدندروپاهاش بلند شد روپنجه ی پاشم بلند شد میخواست قدوقوارشو نشون عمو بده صدا زد؛عموجان منم فردا کشته میشم، منم به این فیض میرسم یانه؟!ابی عبدالله میخواد به همه اعلام کنه بچه های حسین چه جوری تربیت شدند" گفت عموجان اول به من بگوببینم مرگ درنظرتو چگونه است؟تو ذائقه ات چه جوری نشسته بلافاصله"احلی من العسل"شیرین تر ازعسل مردن برای تو"چقدر کیف داره برای امام حسین آدم بمیره،چقد لذت داره آدم برای امام حسین فدابشه،بچه ها این شب و روزا از خدابخوایین همین شعاری که اول جلسه میخونیم،نام توآرزومه حسین جان) گفت:قاسم انقدربرات بگم فردا توروبه بلای عظیمی میکشن"-هیچکی نفهمیدبلای عظیم منظور ابی عبدالله چی بوده!-صبح نبردشد اصحاب رفتند،ازبنی هاشم علی اکبررفت،دیدندتوخیمه بی قراری میکنه،اومد خدمت ابی عبدالله، گفت: عموجان صدای غربتتوشنیدم میخوام برم جون برات بدم عزیز دلم عموجانم"همه مقاتل نوشتن،خیلی مقتل قاسم گریه آوره،برا هیچ کس حسین این کارونکرده داره که ابی عبدالله بغلش کرد،انقدرحسین گریه کرد مقتل نوشته: "حتی غشی"غش کرد،روزمین افتاد ازگریه،هی قاسمو بو میکرد هی دست به گیسوانش میکشید،میگفت تو برام بوی حسن میدی نه!نه!نه!! عزیز برادرم برو"برونمیخوام داغت به دلم بمونه" اومد توخیمه دوتا زانوهاشوبغل گرفت،شروع کردگریه کردن،مادرش صدا زد قاسم گریه میکنی؟گفت:رفتم عمو جوابم کرده من میترسم ازاین قافله عقب بیوفتم مادریه کاری کن برام آی جوونامشکلات لاینحلتون  رو دست مادرت وا کن)یه دعا برات بکنه بهتر از این که هفتادمستجاب الدعوه دعا برات بکنه،مادرتو بپا)گفت مادر یه کاری برام کن گفت:عزیزم چاره ت دست خودمه،از توی این بسته ای که داشت یه حرز درآورد یه نامه ای درآورد،گفت اینو نشون حسین بدی کاردرست میشه،چیه مادر؟نامه ی بابات حسنه"نامه رو گرفت خوشحال،خوشحال دویدتابیرون خیمه اومد.عموجان سلام"دستشوبوسید،پاشو بوسیدعموجان نگاه کن بابام نوشته"تا چشم ابی عبدلله به نامه ی امام حسن افتاد شروع کردگریه کردن"حضرت فرمود:باشه،باشه"ولی اینطوری نمیفرستمت بری،این نامردا خیره چشمن،چشاشون بده،عمامه ی قاسم رو دونیم کرد نیمشوبه سر قاسم پیچید، نیمشو به صورت قاسم پیچید بعد فرمودیه شمشیری بیارید،شمشیر مو رزمنده آماده کرده،هرچی گشتند توخیمه یه زره اندازش پیدا نکردن،عباسم کمکش کن سوار اسب بشه عباس(ع) دستشو گرفت سواراسب کردچه افتخاری کرد"آخ چقدر غرور داشت قاسم سواربرمرکب شداماپاهاش به مرکب نمی رسید طوری نیست،طوری نیست"راوی میگه ازبس شوق مردن داشت یه نعلینشم بند شو نبسته بود"عموجان اجازه؟یاعلی، به سمت میدان اومد مقابل لشکر"ان تنکرونی فانا ابن الحسن سبط النبی مصطفی الموتمن" من پسر امام حسنم حالاحماسه ی قاسم شروع شده یکی صدا زد،ازلشکرکفر،گفت:کیه بره داغ این بچه روبه دل مادرش بندازه؟!! پسرازرق شامی گفت من برم؟برو"اصلا باور نمیکرد سروبرگردوند دید سر پسرش افتاده روخاک،یه خورده متعجب شد!بچه ی به این قدوقواره...!به پسردومش گفت یا الله،برو" اون یکی و فرستاد نرسیده به درک واصل شد؛سومی به درک ،چهارمی به درک..." خود نانجیبش خود.... گفت: گناه تمام عرب به گردن من..."اگر من داغ این بچه روبه دل مادرش نگذاشتم .خیلی قدوقوارش بلند بوده حضرت، پهلوان بوده-اومد مقابل قاسم گفت: تواین بچه های منو زدی؟گفت آقا" بااین ادعایی که تو داری"بااین اسمی که دنبال خودت میکشی میگی من یل عربم،یل عربم،یل عربم"اول بند کفشتوببند بعدن حرف بزن ...-عباس کاریادش داده سرشو انداخت پایین کفششو نگاه کنه قاسم" زدتوسرش..-همه یک صدا به شجاعت قاسم... الله اکبر...!! این دستت بیا بالا..." حالاتکبیر بگو براش الله اکبر... الله اکبر!!  عمر بن سعد یه نگا ه کردبه هم قطاراش همه گیج ومتحیرمونده بودند!!گفتنداین کی بود!؟چی گفته بود!؟ "ان تنکرونی فاناابن الحسن"یهو جمل توذهنشون تداعی شد" بابا این باباش کی بود؟دیدند یه نفر مثل عقاب، مثل نیزه ای که تخته روازوسط دونیم میکنه،رفت توقلب لشکر رسید پای این مرکب،اون زن ملعونهپای اون شترزن خوابید شتر،خوابید" یه دور زد اومد تواردوگاه امیرالمومنین نقابش رو ور داشت دیدامام حسن بعد محمدحنفیه سر پایین انداخته،بچه های دیگه هم"حضرت فرمودخجالت نکشید این مادرش فاطمه است اینکه اینطوری رزم اوری میکنه مادرش زهراست،باشما فرق میکنه حالاپسرش یه همچین دلاوری نشون داد،گفتند پی کننده مرکب جمل" اینونمیشه کاریش کرد، دورش کنید، میخواستن تک به تک بیایدجلواین آقازاده دورش کردند همه ازدور اول سنگ بارونش کردند..."براهمینه  شب حضرت قاسم همه گل میارن گل میریزن..."من پسر امام حسنم.....

 روضه شب ششم محرم قاسم بن الحسن (ع) - اینکه اینقدر تماشا دارد - حاج حسین سازور

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 52
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 634
  • آی پی دیروز : 636
  • بازدید امروز : 5,264
  • باردید دیروز : 3,835
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 13,632
  • بازدید ماه : 13,632
  • بازدید سال : 1,328,665
  • بازدید کلی : 19,834,493