کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا
در خاک و خون فتاده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او فاش می گریست
خون می گذشت از سر ایوان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب ومی مکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
این کشته فتاده به هامون حسین توست
اینصید دست و پا زده در خون حسین توست
نه ذولجناح دگر تاب استقامت داشت
نه سید الشهدا بر جدال طاقت داشت
هوا ز باد مخالف چو قیر گون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
بلند مرتبه شاهی ز صدر زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
توکه رفتی همۀ خیمه به هم ریخت حسین
دیدم از دور پرت ریخت پرم ریخت حسین
تو نگاهت به حرم بود و سنان خیره به تو
از نگاهش به تو بد جور دلم ریخت حسین
شمر هم آمد و دیدم به دوچشم تر خود
کار گشت تمام و اثرم ریخت حسین
نفسم حبس شد و بین حرم سرگردان
دشمن ازراه رسید و به سرم ریخت حسین