loading...

آئین مستان

متن مداحی امام حسین,مداحی امام حسین,متن روضه شب عاشورا,روضه شب عاشورا,شب عاشورا,عاشورا,متن مداحی شب عاشورا,مداحی شب عاشورا,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2145 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1707 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1243 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 678 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 620 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 585 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6679 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3743 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3225 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3548 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4124 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3651 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7231 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5877 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5523 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4166 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 511 زمان : نظرات (0)

 

گودال کجا بوده؛ خیمه‌ها کجا بود؟!

انقد بلند بلند ابی‌عبدالله ناله میزد میگفت:« جگرم» که همه صداشو شنیدن .. برا همینم غروب فردا همچین که آب آزاد شد دیدن دخترش یه ظرف آبی برداشته گفتن:« کجا میری»؟!

_گفت:« مگه نشنیدید بابام داد میزد میگفت:«جگرم»..

همچین که این کاروان برگشت مدینه امام سجاد قبل مدینه خیمه زد، همه می‌اومدن تسلیت میگفتن سوال میکردن:« آقاجان! چه‌جوری باباتون رو کُشتن»؟!

فقط یه جواب میدادن:«میگفتن آی مردم حتی حیوونا هم کربلا آب خوردن؛ اما بابای منو یه قطره آب بهش ندادن»..

بودن دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحت آب سلیمان کربلا

آقاجان! بی‌ادبی کردم شما رو ندیدم؛ جای شما صدر جلسه ست چرا دم در؟!

آقا فرمودن:« زشته جای ما دم در روضۀ حسینه»...

_چرا؟!

_فرمود:« آخه روضه ای که مادر ما وارد میشه زشته؛ ما دم در دست به سینه نایستیم، خوش آمدی به مادرمون نگیم» .. از همون دم در که میاد هی به سینه میزنه میگه: «بُنَیَّ قَتَلوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوکَ»

آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد

حالا زینبی که پنجاه سال با این برادر بزرگ شده، من باورم نمیشه توو گودال گفته باشه '' اَ اَنتَ اَخی '' آیا تو برادر منی؟ شیخ جعفر شوشتری میگه:« کاری با این بدن کردن، دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده»..

"آنجا که در تشخیص او، زینب به مشکل خورد

تاثیر سم‌ها روی تن را، تازه میفهمی

یک مشت نامحرم، که وقتی که دوره‌ات کردن

آنگاه حال چند زن را، تازه میفهمی"

همچین که ابی‌عبدالله مثل امشبی راه افتاد تو این صحرا تنهایی، نافع ابن هلال میگه پشت  سر ابی‌عبدالله راه افتادم، ترسیدم کسی تو این دل شب جسارتی کنه از پشت آروم آروم سر راه افتادم  . دیدم ابی عبدالله هی خم‌ میشه، یه چیزی از روزمین برمیداره!

_چه خبره؟!

اومدم جلوتر ببینم حسین فاطمه چه میکنه؛

یهو ابی‌عبدالله برگشت گفت:« نافع برو خیمه‌ها».

روایت میگه همچین که ابی‌عبدالله سر و برگردوند یه جمله به نافع ابن حلال فرمود؛

_فرمود:« نافع برو میخوام تنها باشم، نافع خیلی دلم گرفته، برو منو تنها بذار»...

_آقا میترسم آخه شما...

_گفت:« نه میخوام تنها باشم»

میدونی یاد کجا افتادم؟! همچین که امیرالمومنین هم داشت این بدن و غسل میداد، دید از پشت در خونه صدا میاد؛

_حسن جان اینا کی‌اند؟!

_گفت:« بابا جان سلمانِ، مقدادِ، ابوذره، عماره»

_گفت:« بگو برن میخوام تنها باشم»..

امام حسن اومد در و بازکرد بابام میگه:« میخوام تنها باشم»..

روایت میگه رفتن، فقط یکیشون پشت در موند؛ قید نکردن کی اما فکرکنم ‌سلمان بود.

سرشو به این در گذاشت شروع کرد داد بزنه...

امیرالمومنین دوباره فرمود:« حسن جان مگه نگفتم برو بهشون بگو برن».

_گفت:« آری گفتم اما سلمان نمیره میگه کجا برم»..

آخه ابی‌عبدالله اومد تو خیمه با زینب (س) دوتایی باهم‌ خلوت کردن، خاطرات مدینه رو هی براهم تعریف میکردن، هی گریه میکردن..

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّلْمِ دَمُهُ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدیا خراب کن

اصلا همین شبی بزن به مِیدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

چادرم و دور کمر میبندم

خودم دفاع از حرم میکنم

غصه نخور هرکی بیاد این طرف

با ذوالفقار پاش و قلم میکنم

نمیدونم چرا دلم ‌گرفته

بیا باهم یه ذره صحبت کنیم

به یاد روزای خوبِ مدینه

با همدیگه امشب و خلوت کنیم

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدی ها خراب کن

اصلا همین شبی بزن به میدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

یادمه شرط ازدواجم بودی

گفتم محاله از حسین جداشم

حتی اگه یه روز بیاد که با اون

مجبور بشم راهی کربلا شم

قرار نبود که تنهایی جایی بری

قرار نبود که من تنها بمونم

تو روی نیزه‌ها سفر کنی و

منم با این نامحرما بمونم

اینقده حرف گودال و پیش نکش

اینقده روضه توی گوشم نخون

یه دل سیر میخوام تو رو ببینم

یه شب دیگه کنار زینب بمون

میدونم امشب اسیرِ ، غم و دوری مگه نه

قولمونو که فراموشش ، که نکردی مگه ته

عمریه سایه‌ی تو ، بوده روی سرم ولی

انگاری فردا میری ، که بر نگردی مگه نه

جای ما نیست که توی این همه جنجال بخدا

حرف دوری و نزن که میرم از حال بخدا

نمیشه تو جای من ، پیش رقیه بمونی

من خودم بجای تو ، میرم تو گودال بخدا

دیگه داره میرسه ، روز غم خواهر تو

خیلی داداش نگرانم ، واسه مو و سر تو

فدای صدای قرآن ، خوندنت بشم حسین

بذار تا ببوسم ‌امشب به زیر حنجر تو

خنجر رسید از راه، حنجر را ببرد

در پیش چشم فاطمه سر را ببرد

خنجر ولی، کار بریدن را رها کرد

از بوسه گاه مادرش، زهرا حیا کرد

تا منصرف، آن خنجر از زیر گلو شد

با یک لگد، سالار زینب پشت و رو شد

با ضربۀ اول ، شبیه محتضر شد

در زیر چکمه تشنگی‌اش بیشتر شد

با ضربۀ دوم دوباره دست و پا زد

خیلی به زحمت مادر خود را صدا زد

با ضرب سوم که قصد حنجرش کرد

بالای سر زهرای هجده ساله غش کرد

با ضربۀ چهارم محاسن غرق خون شد

فرزند زهرا حآ و سین و یاء و نون شد

با ضربۀ پنجم به جانش رعشه افتاد

روی زمین پا میکشید ای داد بی داد

مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست

شش ضربۀ محکم زدی ای شمر بس نیست

با ضربۀ هفتم، آمد صدای شیر خواره

آمد صدای خس خس ...

مونده روی زمین پیکر تو رها

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى

خواهرت اگه نیست رفته شام بلا

ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا

همه منتظرن مادرش برسه

کاش صدای برادر به خواهرش برسه

 

 

مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 24
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 644
  • آی پی دیروز : 567
  • بازدید امروز : 4,683
  • باردید دیروز : 4,883
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 48
  • بازدید هفته : 27,370
  • بازدید ماه : 90,472
  • بازدید سال : 1,132,613
  • بازدید کلی : 19,638,441