loading...

آئین مستان

متن روضه شام غریبان,روضه شام غریبان,شام غریبان,متن مداحی شام غریبان,مداحی شام غریبان,متن روضه یازدهم محرم,روضه یازدهم محرم,یازدهم محرم,متن روضه شهادت امام حسین,روضه شهادت امام حسین,شهادت امام حسین,اما

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3747 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2249 زمان : نظرات (0)

 

به هیات رسیدم که حاجت بگیرم

حسینی بمانم ، حسینی بمیرم

تو خیر کثیری آقا ، تو نعم الامیری آقا

ای  دنیای من ، ای  عقبی من

سرشتم حسینُ بهشتم حسین است

به لطفِ خدا سرنوشتم حسین است

«اباعبدالله ... اباعبدالله ...»

دل و دین ، سر و جان ، به قربانِ زینب

که گشته دلِ من ، مسلمانِ زینب

نوایِ دلم یا زینب ، حسینی شدم با زینب

او  دخت مولاست ، او  جان زهراست

بخوان از نوایش غم نینوا را

به دستش ببین پرچم کربلا را

«اباعبدالله ... اباعبدالله ...»

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1517 زمان : نظرات (0)

 

من کجا در بین خون و خاک دنبالت بگردم
آمدم تا دور جسمِ بی پر و بالت بگردم
پا به پای من آمدند
می آمدم و میزدند
آواره شدم وای حسین
ای شاه کفنت کو
عقیق یمنت کو
بگو پیروهنت کو
تنت کو
تا که لب را میگذارم روی رگ های بریده
می زند فواره ی خون زخم اعضای بریده
تو که دست و پا میزدی
وقتی زیر و رو می شُدی
صیحه زد تمام فلک
وای حسین وای حسین
ای شاه قمرت کو
کنارت پسرت کو
ردا و سپرت کو
سرت کو
آمدم اما به سختی این نفس بالا می آید
من که رفتم از کنارت مادرم زهرا می آید
پاشیده ز هم پیکرت
از هم می ربایند سرت
سینه می زند مادرت
وای حسین وای حسین
ای پیکر عریان
در این شام غریبان
ببین ناله ی طفلان
حسین جان
ای شاه کفنت کو
عقیق یمنت کو
بگو پیروهنت کو
تنت کو


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2549 زمان : نظرات (0)

 

واویلا علی الحرم.........

سر حسین به نیزه ها، واویلا علی الحرم

آتیش زدن به خیمه ها، واویلا علی الحرم

گلها کنار یک دگر ، واویلا علی الحرم

گرد عزیز فاطمه، واویلا علی الحرم

اما اباالفضلم چرا ، واویلا علی الحرم

مانده جدا در علقمه، واویلا علی الحرم

به زخم دل نمک زدن، واویلا علی الحرم

دخترات و کتک زدن، واویلا علی الحرم

واویلا علی الحرم........

چو دید زینب حزین، واویلا علی الحرم

 سنگ جفا و شاه دین، واویلا علی الحرم

حسینش افتاده زمین، واویلا علی الحرم

 کشید ناله ای خدا، واویلا علی الحرم

چند نفربه یک نفر، واویلا علی الحرم

غریب گیر آوردنت، واویلا علی الحرم

 به قتلگاه کشوندت، واویلا علی الحرم

دست یکی به موی او

 سنگ یکی به روی او

دست یکی به پیروهن

به روی سینه جای پا

چند نفر به یک نفر

غریب گیر آوردنت

واویلا علی الحرم.........

به روی خاک ها پرش

شمر به دست خنجرش

یکی پی عمامه اش

یکی به دنبال عبا

پیش نگاه مادرش

جدا شد از بدن سرش

اهل حرم به سر زنان

صدا زدند بچه ها

چند نفر به یک نفر

غریب گیر آوردنت

واویلا علی الحرم.........

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1589 زمان : نظرات (0)

 

چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریزی
بچه ها رو تنت افتادن شبیه برگای پاییزی
فریاد زدم تا که رو سینه نشست داد زدم
نگو برو، برمیگردونه چرا تن تو رو
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی
چه غروب غم انگیزی می دونی تو بدترین حالم
عین تیر و نیزه و شمشیر دنبال تنت تو گودالم
با قلب خون دیدم انگشت رو برید ساربون
انگشترت بود تو دستش سیلی زد به دخترت
رها شده روی حرمله به روم وا شده
چه غروب غم انگیزی نداره زخم دلم مرحم
روم نمیشه که بگم داداش بسته دستامو یه نامحرم
خیمه ات حسین خیمه ات حسین
سوخته با موی رقیه ات حسین
هی اومدن منو قربه الی اللهی زدن
با کعبه نی میبرن ناموستو بزم می
چه غروب غم انگیزی روی نیزه اشک میریزی
بچه ها رو تنت افتادن شبیه برگای پاییزی
فریاد زدم تا که رو سینه نشست داد زدم
نگو برو برمیگردونه چرا تن تو رو
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی
پر پر زدی نفس آخر و بی سر زدی


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1211 زمان : نظرات (0)

 

درمانده ام چیزی ندارم غیر آهم

این قحطیِ اشکِ دو چشمانم گواهم

اصلاً حواسم به تو و تنهاییت نیست

شرمنده آقایِ غریبم رو سیاهم

هنگام معصیت به یاد تو نبودم

تو گریه کردی جایِ من بر اشتباهم

میترسم آخرسر زِ چشمانت بیفتم

بر این گدایت رحم کن ای تکیه گاهم

اصلاً مرا چه به وصال و شکوه از هجر

وقتی که انقدر از شما دور است راهم

با این همه وضع بدم مثل تو آقا

گریان شاه بی کفن هر صبحگاهم

*از اینجا دلتو ببرم سر سفرۀ روضۀ امشب ، اما این روضۀ امشب انقدر زیاده که آدم نمیدونه کجا اصلاٌ میتونه این روضه رو بخونه ..*

جان ها فدای خواهری که ناله میزد

ای کشته افتاده در قتلگاهم

آخر تو را با قتلِ صبر از من گرفتن

حالا ببین بی یاور و پشت و  پناهم

کل حرم غارت شده چشم تو روشن

همراه دخترهات در بند سپاهم

بیش از ستاره زخم و فلک در نظاره بود

دامانِ آسمان زِ غمش پر ستاره بود

لازم نبود آتش سوزان به خیمه ها

دشتی زِ سوزِ سینۀ زینب شراره بود

میخواست تا ببوسد و برگیردش زِ خاک

قرآنِ او ورق ورقُ و پاره پاره بود

یک خیمه نیم سوخته شد جایِ صد اسیر

چیزی که ره نداشت در آن خیمه چاره بود

در زیرِ پایِ اسب دو کودک زِ دست رفت

*یک به یک بچه ها رو شمرد دید دو تا از بچه ها کم هستند .. اومدن تو این بیابون یه وقت دیدن این دو تا بچه دست به گردنِ هم انداختن زیرِ دستُ پای اسب ها جون دادن .. یه بچه رو زینب رو دست گرفت ، یه بچه رو ام کلثوم ..*

در زیرِ پایِ اسب دو کودک زِ دست رفت

چون کودکان پیاده و دشمن سواره بود

آزاد گشت آب ، ولیکن هزار حیف !

شد شیردار مادر و ، بی شیرخواره بود

چشمی برآنچه رفت به غارت،نداشت کس

اما دل رباب ، پی گاهواره بود

یک طفل با فرات  کمی حرف زد ولی

نشنید کس  که حرف زدن با اشاره بود

یک رخ نمانده بود که سیلی نخورده بود

در پشت ابر ، چهره ی هر ماهپاره بود

از دست ها مپرس که با گوش ها چه کرد

از مشت ها بپرس که با گوشواره بود

*وقتی امروز ریختن سمت خیمه ها،وقتی خیمه ها رو آتیش زدن،دیدن همه دارن فرار می کنند، آخه زین العابدین فرموده بودن: "علیکنّ بالفرار " دستورِ امامِ همه دارن فرار میکنن،اما دیدن یه خانومی هی میزنه به دلِ آتیش،گفتن: چرا این زن داره میره تو دلِ آتیشا؟گفتن: این خانوم زینبِ...آخه تو این خیمه عزیز برادرش تب داره...

از این بچه هایی که دامنشون آتیش گرفته بود،میگه: دیدم یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته،پای برهنه رو خارها داره میدوه،دشمن میگه دلم براش سوخت،گفتم: برم دامنش رو خاموش کنم...همچین که نزدیکش شدم دیدم دستش رو روی سرش گذاشت...گفت: ای مرد! بخدا من بابا ندارم،من یتیم شدم..گفتم کاریت ندارم،اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم...میگه:تا آتیشش رو خاموش کردم...دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه روش نمیشه...از چهره اش خوندم گفتم چی میخوای بگو؟گفت: یه مقدار آب داری به من بدی..میگه: رفتم یه مقدار آب آوردم به دستش دادم دیدم نمیخوره...گفتم:مگه آب نمیخواستی،چرا نمی خوری؟گفت: به من بگو راه علقمه از کجاست؟ میخوام برم به عموم بگم:دیگه خجالت نکشه...

بی بی زینب سلام الله علیها اومدن همه رو سرشماری کردن،خیلی کار زینب امشب مشکلِ...همه رو که آروم کرد،دید از یه گوشه یه صدا ناله بلندشد،دید پشت خیمه ها یه صدایِ ناله میاد،اومد دید رباب رو خاکا نشسته...عزیزِ دلم اینجوری گریه نکن،میکُشی زینب رو...

امروز همه اومدن با ابی عبدالله وداع کردن،اما رباب از دور نگاه میکرد،جلو نیومد،حیا کرد...اما تو مجلس یزید وقتی نانجیب با چوب خیزران بر لب و دندان میزد،یه وقت دیدن حضرت رباب دوید سر رو بغل کرد،هی آروم داره نوازش میکنه...وقتی برگشتن خرابه...حضرت زینب سئوال کرد، رباب ندیده بودم هیچ وقت اینقدر بیقرار بشی؟ گفت: خانم معذرت میخوام ازت...دست خودم نبود... آخه اون لحظه‌ی آخر که داشت وداع میکرد خیلی دوست داشتم بیام، دستای حسین رو ببوسم ...باهاش خداحافظی کنم... بی بی جان از شما حیا کردم، دیدم الان داره با چوب خیزان میزنه...

پشت خیمه ها هم گفت: خانم جان! ببخشید دست خودم نیست قربونت برم یه جرعه آب بهم دادن حواسم نبود این آب رو خوردم ،تاحالا وقتی بچم تو بغلم بود، هی ناخن بهم میزد"اگر مادر شیر نداشته باشه به بچه بده... هی بچه ناخن میزنه" هنوز جای ناخناش هست ،یه جرعه آب خوردم حالا شیر دارم، اما علی ندارم.. گفت:*

بس کن رباب حرمله بیدار میشود

*امروز وقتی اون نانجیب گفت حسین هنوز زنده ای؟ ببین دارن میرن سمت خیمه ها... تکیه به نیزه شکسته داد بلند شد.. گفت: اگر دین ندارید حدالاقل آزاد مرد باشید... اول بیاید کار حسین رو تموم کنید، "گریه کنا هیچ موقع دشمن تو این چند روز حرف ابی‌عبدالله رو گوش نداد... هر وقت میومد حرف بزنه هلهله میکردن کسی نشنَوه..." تا گفت بیایید کار حسین رو تموم کنید، شمر گفت: راست میگه برگردید ،همه اومدن تو گودال، همه اومدن تو گودال، یکی با نیزه میزنه، اینا که حریص بودن زودتر برن سمت خیمه ها زودتر کارو تموم کنن.... یکی با شمشیر میزنه...*

میسوزم ..

مثه زخمایِ سرخ رو پیکرِ تو

مثه شعلۀ دامنه دخترِ تو

مثه ناله هایِ دلِ مادر تو

میسوزم ..

مثه چشمایی که میشه پر ستاره

مثه پایه طفلی که زخمیِ خاره

مثه گوشِ اون طفلی که میشه پاره

میسوزم حسین جان ، که آبت ندادن

کمک خواستی اما جوابت ندادن

میسوزم برادر ، که خاکت نکردن

هنوز دارن این ها تو گودال میگردن

حسین جان  .. حسین جان ..

من دیدم ..

یکی اومد و با لگد بی هوا زد

یکی با یه نیزه برایِ خدا زد

اوند پیرمردی تو رو با عصا زد

من دیدم ..

کمک خواستنت رو همه میشنیدن

تو رو سمت مقتل چطور میکشیدن

سرت رو سر حوصله بریدن

تو دعوایِ سرها دلم چی کشیده

سرِ تو حسین جان به خولی رسیده

از امشب عزیزم دیگه از ما دوری

یه شب تویِ دِیرُ یه شب تو تنوری

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 609 زمان : نظرات (0)

 

سری به روی نیزه ها بلنده

کاشکی رقیه چشمِ شو ببنده

اینجوری که سر رو زدن به نیزه

افتادنِش فقط به مویی بنده

مرکبای تازه نفس آوردن

یکی یکی نعلای تازه خوردن

چیزی که از تن حسین نمونده

همونیم که مونده بود رو بردن

دیگه تموم کار میبینه زینب وسط غبار

به روی پیکرش تو قتلگاه میدوه ده سوار

شلوغ قتلگاه دیگه تمومه کار

از خیمه زینب خودِشُ رسونده

درستش اینه خودشُ کِشونده

رسید به قتلگاه حسینُ نشناخت

آخه نِشونی از تنش نمونده

نیزه و سنگ و تیرارُ که برداشت

دید که نه جسمی داره و نه سر داشت

داداش تو زیر و رو شدی برا چی

خنجر از اون بوسه مگه خبر داشت

ای سرِ روی نی این بلا اومده سر تو کی

میخوان که زینبُ جدا کنن از تو با کعبِ نی

میبینی وضعمُ ای سر روی نی

امشب ناموس حسین تکُ تنهاست .. ان شاءالله با ناموسِت آواره نشی .. چهار ساله بود روشنایی ها رو کم میکرد باباش علی .. میگفت نمیخوام چشمی قد و بالایِ زینبُ ببینه ..کجا بودی یا امیرالمومنین امروز .. گفت وقتی حمله کردن سمت خیمه ها دیدن زینب جلو خیمه ایستاده بود نمیزاشت میگفت اینا بچه هستن اینا میترسن.. اینقدر با تازیانه زینبُ جلو خیمه زدن .. حسین ...

بچه ها امشب تو بیابون داد میزدن.. یکی میگفت عمه گوشم درد میکنه.. یکی میگفت عمه استخوان هام درد میکنه .. یکی میگفت عمه بابام کجاست میخواست برام آب بیارِ .. وقتی اومدن خیمه ها رو آتش زدن زینب کبری زودی اومد مقابل زین العابدینِ عرض کرد عزیز برادرم چی دستور میدی؟.. گفت عمه جان بگو همه فرار کنن.. والا این زن و بچه ها تو خیمه میسوزن اینا رحم ندارن .. هرکی به یه سمتی میدوید .. میگه یه مرتبه دیدم زینب جلوی خیمه داره بال بال میزنه .. گفتن همه فرار کردن تو چرا اینجا ایستادی .. فرمود من تو این خیمه یه بیمار دارم .. همه توی این بیابونا هی میگفتن وا حسینا .. وا حسینا ..

همه جویای حسین بودن تا عاقبت همه اومدن تو گودال زینب اومد تو گودال .. کاری کردن دختر اومد باباشو دید نشناخت .. هی میگفت عمه بلند شو بریم سراغ بابام .. عمه این کیه ؟.. این رگای بریده برا چیه؟.. گفت عزیزم این باباتِ .. آی حسین ..

دونه دونه بچه ها رو شروع کرد جمع کردن .. همه رو دونه دونه شمرد .. دید یدونه شون کمه .. یکی از نازدانه ها نیست .. اومد اطراف خیمه رو گشت دید پشت یه بوته ای دو تا پایِ کوچولو .. همچین که بوته رو کنار زد ، دید دخترِ مسلم زیر دست و پا جون داده ..

شام غریبونه پَرا میسوزه

دامن کل دخترا میسوزه

این بوی سوختگی خیمه ها نیست

موی سرا با معجرا میسوزه

خولی و شمر موندن و خنده هاشون

به خیمه ها وا شده دیگه پاشون

من نمیگم سر گوشا چی اومد

پر شده از گوشواره کیسه هاشون

همچین دید زمین کربلا میلرزه آسمان رنگ خون به خودش گرفته زینب اومد خدمت زین العابدین، عزیز برادرم چرا آسمون این جوری شده زمین میلرزه گفت عمه جان الان ساعتیِ که کارِ بابامُ یه سره کردن .. هرکی میخواد غنیمت خودش رو ببره میخوان سر ببرن جایزه بگیرن .. هرکی میره بالاسرِ یه عزیزی سرش رو ببره .. یه وقت دیدن یه نانجیبی پشت خیمه ها میگرده .. یه نیزه ای رو هی تو زمین فرو میکنه عاقبت دید یه بدنه شیرخواره ..حسین....

 

 

تعداد صفحات : 34

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 116
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 882
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 882
  • بازدید ماه : 103,425
  • بازدید سال : 1,145,566
  • بازدید کلی : 19,651,394