loading...

آئین مستان

متن روضه هفتم محرم,روضه هفتم محرم,متن مداحی هفتم محرم,مداحی هفتم محرم,متن روضه علی اصغر,روضه علی اصغر,علی اصغر,,متن مداحی علی اصغر,مداحی علی اصغر,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1750 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3822 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 389 زمان : نظرات (0)

این که گلوی بچم شده نشونه

 به حرف آسونه

حال منو مادر رو خدا میدونه

 به حرف آسونه

حس منو آه من نمیرسونه

 به حرف آسونه

داغ منو محال کسی بتونه

 به حرف آسونه

وقت پر زدنش بود، وقت مرد شدنش بود

قبرش قد قدش بود، قنداقش کفنش بود

پیش آقام رو سفیدم که حالا ام شهیدم

ولی بمیرم از این که گریه مَردمو دیدم

این که سر هه نوزاد بره یه نوزاد

 به حرف آسونه

هی رو زمین میوفه سر رو نیزه

 به حرف آسونه

ازسر نیزه کوچیک تره رو نیزه

 به حرف آسونه

سنگ بخوره گل پرپر رو نیزه

به حرف آسونه

هم آغوش بابا رفت، تا آغوش خدا رفت

هیشکی نیست بگه حالا اون گهواره کجا رفت

نیزۀ خونیشو دیدم، خون پیشونیشو دیدم

ولی مُردم برا باباش که پریشونیشو دیدم

این که تنش کجا موند ندونه مادر

 به حرف آسونه

زخم لبای خشکش آخر نشد تر

 به حرف آسونه

جایزه بگیر قاتل برای این سر

به حرف آسونه

دعوا بشه کی کشتش میونه لشکر

به حرف آسونه

داغش آب سوزونده، مرگ ما رو رسونده

از بچم به جز این سر چیزی باقی نمونده

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 495 زمان : نظرات (0)

مولانا علی اصغر......

تو مهر سرخ طومار حسینی

تو با خون گلو یار حسینی

مدال شانۀ فرزند زهرا

علم در بین انصار حسینی

دو عالم به قربانت، دخیلم به دستانت

فدای غلامانت، فدای شهیدانت

چه آقایی، چه مولایی

 چه دلداری، چه سرداری

مولانا علی اصغر......

تو مهر عهد و پیمان حسینی

تو روی دست قرآن حسینی

تلزی نه تبسم کن ببینم

که تو فتح نمایان حسینی

به روحم شرف دادی، به جانم هدف دادی

به قلبم شعف دادی، برات نجف دادی

چه طوفانی، چه بارانی

چه دستانی، چه دامانی

مولانا علی اصغر.......

سلام الله بر خون گلویت

که خون را آبرو دادی ز رویت

عروجت از شهادت تا خدا بود

رسیدی عاقبت بر آرزویت

من از درک مقام تو ناتوانم

مقامات بلندت را نمیدانم

به قربان جلال تو عزیزانم

به عشق تو به دنبال شهیدانم

من از خیل مریدانم

شده وقت سر و جانم

مولانا علی اصغر........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1142 زمان : نظرات (0)

سر روی نی میرفت و در صحرا بدن جا ماند

شاید که غغارت شد قمات و بی کفن جا ماند

گهواره در بازار کوفه چوب قیمت خورد

جسم لطیف صاحبش دور از وطن جا ماند

نوزاد مظلومی که نبش قبر شد آخر

حتی به دور از جسم هفتاد و دو تن جا ماند

میگشت زین العابدین در خاک ها میگفت

ای وای علی اصغر من جان من جا ماند

پیدا شد و قبر شریفش سر اسراء شد

تا روز محشر خواب در آغوش بابا شد

از بین دار الحرب راس اکبر آوردند

بعد از سر اکبر رئوس دیگر آوردند

بر نیزه سر ها شمردند و یکی کم بود

گشتند و از سر همان سر ، سر درآوردند

بر پشت خیمه نیزه ها در خاک رفت، آنگاه

از زیر تل خاک جسم اصغر آوردند

سر را به خنجر نه که با ضربه جدا کردند

آنگاه با نیزه به پیش مادر آوردند

سر را به نی بستند و مادر را به پشت سر

 بردند و مادر هی صدا میزد علی اصغر

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 2289 زمان : نظرات (0)

خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی

خیلی سخته ، جوون جون بده پیش بابا علی

خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی

اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم

تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

هم تابم رو گرفتن ، هم جونم رو گرفتن

وقتی با نیزه هاشون ، جوونم رو گرفتن

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سنگ علی

خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی

خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی

دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست

پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست

هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ

پاشو ببین که عمه ، پیش چشم سپاهِ

بابا بابا علی جان .. بابا بابا علی جان ..

دلی که بی قراره

تو آسمون کربلا پر در میاره

گاهی میره تو میدون

می بینه یه بابایی پریشون

کنار گل پرپرش ، اکبرش ،

زمین گیره ، داره از غصه می میره

دیگه از زندگی سیرِ

صدا می زنه :

جوانان بنی هاشم بیایید

علی رو بر درِ خیمه رسانید

خدا داند که من طاقت ندارم

علی را بر درِ خیمه بیارم

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 725 زمان : نظرات (0)

چگونه من آب روان بنوشم

صدایِ العطش رسد بگوشم

واعطشا بکربلا ...

لالا لالا بخواب ای پر شکسته

به پلکت لخته هایِ خون نشسته

خدا راه گلویش را ببندد

بگو راه گلویت را که بسته؟

علی لالای ... علی لالای ...

دلم را از غمت آکنده کردند

تو هر چه گریه کردی خنده کردند

گفت ببینین بچمُ داره گریه میکنه ... آبش بدید ... همه خندیدن

دلم را از غمت آکنده کردند

تو هر چه گریه کردی خنده کردند

به جای آب تیر آمد به سویت

مرا پیشت علی شرمنده کردن ....

خودت دیدی که نامَردَند مادر

برایت نیزه آوردند مادر ...

الهی رنگِ شادی را نبینن

عجب آشفته ام کردند مادر

اصلا همه بدنُ ریختن بهم ... هر کسی هر کی رو کشته بود ، دنبال کشتش می گشت ... دنبال صیدش می گشت ... حرمله گفت: من یه صیدی داشتم اینو پنهانش کردن ... یه جاسوسی که از راه دور حواسش بود گفت :من دیدم ابی عبدالله رفت پشت خیمه ها ...

اومدن با نیزه بدن رو در آوردن ...

سه شعبه بسته راه چاره ات را

ببین این مادر آواره ات را

همان کس که تو را از من گرفته

زدستم می کِشَد گهواره ا ت را

دلم خوش بود با طفل خیالی ...

لذا هرچیزی که غارت کرده بودن آوردن حضرت فرمود: یه چیزی مونده اون رو هم بیارید گفت اون چیه ؟ فرمود اون گهوارۀ داداشم هست .... همون رو باید بیارید ... گفتن پولشو میدیم گفت : ای نانجیب بیشتر این لباسها و مقنعه ها وچادرها و معجرها ، همه را مادرم زهرا بافته بوده ... همین که غنائم را آورده بودن یکی گفت این انگشترِ بابامه ...

استاد مرحوم شیخ محمود نجفی اشکهاشُ می گرفت ، میگفت این اشکها قیمتیِ بگیرید بالا دعا میکرد بِدَمِ المظلوم یا الله .....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1858 زمان : نظرات (0)

گهواره بی تابی چرا؟ علی نمیخوابی چرا؟

پر شده از صدایِ تو تموم دشت کربلا ...

ترک ترک شده لبات،الهی بارون بگیره

غنچه نشکفتۀ من،دوباره باز جون بگیره

آخه راوی میگه:" اَخرَجَه اَبوه..." باباش بچه رو بیرون آورد ...(همه داشتن نگاش میکردن) "و اِنّه عَطشانٌ..." بچه تشنه بود...

علی بودن سخته برات، وقتی تو خیمه ها باشی

هِی دستُ پا میزنی تا، فداییِ بابا باشی

)با دست و پا زدن گرهی وا نمیشود

تشنه لبم،عزیز دلم، دست و پا نزن ...(

حرمله در کمینِ تِ ، حرمله نامرده علی

بچه میترسه‌.‌ ،خوف میکنه ... سر و صدا که میشه میلرزه ...

حرمله در کمینِ تِ ، حرمله نامرده علی

گمون کنم تیرُ کمون، با خودش آورده علی

کسی بهت آب نمیده، آهِ همه بی اثره

نکن تلظّی پسرم، ببین بابا تشنه تره!

تشنه لب کربلا ، وای حسینم حسین

راس تو بر نیزه ها ، وای حسینم حسین

رقیه میخونه برات "فاللهُ خیرٌ حافظا"

تو میری و پشت سرت،میشکنه قلب خیمه ها

حالا مادرت سوال داره‌‌....

گلوی نازکت مگه، سه شعبه رو تاب میاره ؟!

غصّه نخور عزیزکم، زهرا برات آب میاره

بارون خون میباره از ، زمین به سمتِ آسِمون

حجت قبول شد پسرم، آخه نشون به این نشون

کاش بدونن که گردنت، طاقت نیزه نداره

کاش بدونن تو کاروان، یه مادره یه مادره

شونه به شونه با عمو، حرومیا دور و برت

برو که مادر میخونه، "و إن یکاد" پشت سرت

خدا کنه که بعد تو، بچّۀ کوچیک نبینه

غنچه ای رو دستِ کسی،از روی شاخه نچینه

هر کجا شیرخواره ای دیدمبی قرار غم رباب شدم ...

لا لا لا لا یه کم دیگه دووم بیار ...

یه کم دیگه دندون رویِ جیگر بذار ...

مَشکُ یکی برده که برمیگرده زود

وقتی میرفت همه ش به فکر خیمه بود

نده با اشک زندگیمو به باد

آب میرسه اگه خدا بخواد

عمو رسید کنار علقمه

صدای تکبیرش داره میاد ....

لالایی ... عموش رفته آب بیاره ...

لا لا لا لا مادر تو بشه فدات

خون میبارن فرشته ها با گریه هات

سوخته دلم رو نفسایِ داغ تو

آهی بکش شاید که بارون بگیره

خدا تو رو نمیبره ز یاد

خونده برات بابا وَ اِن یَکاد

الهی که سپیدیِ گلوت

به چشم حرمله نیاد ...

لالایی ... الهی بارون بباره ...

لا لا لا لا منو نکن خونه خراب

چیزی نمونده عموجون بیاره آب

بابات رفته به یاری آب آورش

داره میاد چرا خمیده کمرش ...

علی م داره میزنه دست و پا

بچه م داره می میره ای خدا

ببین هنوز به سمت علقمه ست

نگاه مضطر بابا .....

لالایی ... عموش رفته آب بیاره ...

همسر شهید مهدی نوروزی شهید مدافع حرم میگه شب هفت محرم بود.نذر کرده بودم شب هفت محرم لباس حضرت علی اصغر تن بچه م کنم.بچه رو بدم باباش ببره پیش روضه خوان،روضه بخونن بچه م بیمه بشه،لباس تن بچه کردم رفتیم جلسه.موقع روضه باباش زنگ زد،بچه رو بده.اما بچه م خوابش برده بود؛دلم نیامد بیدارش کنم.میگه چندبار آقامهدی نوروزی زنگ زد،من هربار دلم نیامد بچه رو بیدارش کنم‌.میگه برگشتیم خونه،خیلی ناراحت بودم،به همسرم گفتم دیدی لیاقت نداشتم اقا بچه مو قبول نکرد.

شهید گفت: غصه نخور! آقا یار نمایشی نمیخواد؛آقا یار واقعی میخواد ،میگه فردا یه هو زنگ زد گفت: خانم ساکِ منو جمع کن میخوام برم سوریه ،رفت و دیگه برنگشت.

آخه این مادر دلش نمیاد بچه ای که خوابه رو بیدار کنه... بذار من از یه بابایِ دیگه بگم. از یه مادر دیگه بگم. از یه نوزاد دیگه بگم‌.

سبط ابن جوزی نوشته در تذکرة الخواص:

"لَمّا رَآهُمُ الحُسَینُ علیه السلام مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ..." وقتی آقایِ ما دید اینا دست بردار نیستن ... میخوان بکشنش ..."مُصِرّینَ عَلى قَتلِهِ..." اصرار دارند به کشتنش... "أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ " آقا قرآن رو برداشت ... باز کرد ... "وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ..." مثل شب های قدر قرآن رو روی سر گذاشت مقابل لشگر تنها شده بود.دیگه کسی نمونده بود ...

صدازد: "بَینی وبَینَكُم كِتابُ اللّهِ ..." کتاب خدا بین من و شما داوری کنه "وجَدّی مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله..." به خاطر جدم، به خاطر قرآن به یک سوال من جواب بدید. "یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی ...؟! "چرا خون منو حلال میدونید؟ حالا بعضی روایات رو من دیدم اینا گفتند:

"مانَدری تَقول..." ما نمیفهمیم چی میگی! اما یه وقت صدای گریۀ علی بلند شد رباب دیگه بی قرار شده ... طاقت گریه های علی رو نداره " فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام" آقا یه وقت متوجه خیمه ها شد "فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً ..." دید بچه شیرخواره ش داره های های های گریه میکنه.

من نمیدونم رباب چه حالی داشت ولی هر مادری بود یه کم دلش آروم میشد. میگفت الان بچه رو بابا میگیره.سیراب میکنه.

شاید اینجا رباب خوشحال شد. "فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ..."بچه رو روی دست بلند کرد صدازد: "یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ" اگر به من رحم نمیکنید به این طفل رحم کنید هنوز صحبتش تمام نشده بود تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد ..." "فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ" حرمله مهلت نداد ... تیر را پرتاب کرد . "فَذَبَحَهُ...." گوش تا گوش علی را .... حالا صدا بزن:حسین ....

 

 

تعداد صفحات : 31

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 62
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 613
  • آی پی دیروز : 636
  • بازدید امروز : 4,670
  • باردید دیروز : 3,835
  • گوگل امروز : 30
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 13,038
  • بازدید ماه : 13,038
  • بازدید سال : 1,328,071
  • بازدید کلی : 19,833,899