loading...

آئین مستان

متن سینه زنی زمینه ششم محرم,سینه زنی زمینه ششم محرم,متن مداحی ششم محرم,مداحی ششم محرم,متن سینه زنی زمینه قاسم بن حسن,سینه زنی زمینه قاسم بن حسن,قاسم بن حسن,متن

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2236 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1750 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6712 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3822 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4372 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 778 زمان : نظرات (0)

از غمت ذره ذره آب شدم

گل نبودم ولی گلاب شدم

هر زمانی که آب نوشیدم

یادت افتادم و کباب شدم

آقا از غمت سال ها گریستم

و در غم عشق تو شراب شدم

پشت پایی زدم به هرچه که هست

تا که از عشق تو خراب شدم

تا که احرام اشک را بستم

جزو زوار تو حساب شدم

پادشاهِ زمینی شدم

وقتی به غلامیت انتخاب شدم

من دعای قنوت زهرایم

آن دعایی که مستجاب شدم

هر کجا شیرخواره ای دیدم

بی قرارِ غم رباب شدم

خدا رحمت کنه مرحوم آیت الله حق شناس می فرمود: هر وقت گره به کارِتون خورد زود برید در خانه ی شیرخواره ی اباعبدالله،یه اربعین نشست روز آخر حضرت رو ملاقات کرد،عرض کرد: آقا مَردم گرفتارن...میگه: ابی عبدالله خطاب کرد: مگه این مردم علی اصغر منو ندارن اینقدر گرفتارن؟...

امشب ما اومدیم همه غم هامون رو کنار گذاشتیم،حاجت داشتیم، گفتیم: حاجت نمیخوایم،امشب اومدیم برا اون بچه ای گریه کنیم،که همه بی تابش بودن،اگه بچه گریه کنه یا باید شیرش بدن بخوابه یا باید آب بهش بدن آروم بگیره،دیدی با بچه بازی میکنی با پنجه هاش انگشتتو میگیره،اینقد دیگه این بچه ضعیف شده بود این انگشتای دستش دیگه حرکت نمیکرد...میخوام برات نقاشی بکشم،میخوام برات نشون بدم،چندتا خیمه است،این خیمه خیمه ی زینبه،این خیمه خیمه ی حسینِ،یه خیمه، خیمه ی علی اکبرِ،یه خیمه خیمه ی نجمه و قاسم،چندتا خیمه خیمه ی اصحابن،اما جلوتر از همه خیمه ها خیمه عباس،معناش و میدونی یعنی چی،یعنی هرکی میخواد سمت حسین بره باید از عباس گذر کنه،یه خیمه خیمه ی رباب،اما خودمونی بگم،هیچ کدوم زنا تو خیمه خودشون نیستن،همه جمعشون جمع تو خیمه رباب،همه اومدن علی رو آروم کنن......

تو خیمه ها غوغاییه، همه به فکر آبن

تموم زن ها اومدن، تو خیمه ی ربابن

رقیه نازش میکنه، بخواب گل بهارم

داداش کوچولو آب میخای؟ از چشام آب میارم

چقد باباهاتون رو دوست دارید؟ جوونا! اگه یه وقت بشنوی یکی حرف باباتون رو زمین انداخته چیکار میکنی؟اگه بفهمی یکی به حرف بابات خندیده چیکار میکنی،اگه ببینی بابات از یکی خواهش کرده روشو زمین انداخته چیکار میکنی؟...

بچه شیرخواره نمیتونه گردن بگیره،آی جوونا! ارباب فرمود:اگه میشه این بچه رو خودتون ببرید سیرابش کنید بیاریدش....میدونی چیکار کردن؟شروع کردن هلهله کردن،بچه ای که توان نداشته باشه، دیگه سر آویزان،همچین که سر آویزان شد،بچه رو بالا گرفت،یه وقت دیدن نانجیب صدا زد: حرمله!چه کنم امیر؟پدر رو بزنم یا پسر رو؟ گفت: اگه پسر رو بزنی پدر خودش میمیره...حسین یه لحظه دید بچه رو دستش داره بال بال میزنه...الهی برات بمیرم حسین...،همچین که حرمله تیر به این بچه زد،میخوام بهت بگم چرا حسین میرفت سمت خیمه برمیگشت،یه وقت دیدن حسین عبا رو سر کشید،هی میومد سمت خیمه ،میدید بچه داره دست و ما میزنه باز بر می گشت....

لالایی عزیزم، نخوردی تو آبی

برو پیش بابات، رو  شونش بخوابی

وای گلو، کو عمو؟

 داره تشنگی میکنه پرپرت

جون نکن، پیش من

 الهی بمیره برات مادرت

وای نرو، غنچه ام

 که دلشوره دارم برا حنجرت

عمه جونت میگه

 یکم آب میدن به علی اصغرت

لالایی برا تو ،سه شعبه میخونه

تو آغوش بابات، تنت غرق خونه

وای من، تیر زدند

 یه جوری که سر از تنت شد جدا

حلقِ تو، پاره شد

 تو خواب بودی تیر رو زدن بی هوا

وای حسین،وای حسین

 نمیتونه برگرده تا خیمه ها

حرمله، هلهله

 برا کشتنت شد چه جشنی به پا

لشگر گفت: ما یه جا دلمون به حال حسین سوخت،اونم اون وقتی بود که حرمله تیر به گلوی علی اصغر زد،هی میرفت سمت خیمه بر میگشت،یه وقت دیدن اومد پشت خیمه،خدا نیاره بابا با دست خودش قبر بچشو بکنه،همچین که علی رو تو قبر گذاشت شنید یکی میگه: مهلاً،مهلا... اجازه بده یه بار دیگه بچمو ببینم...حسین ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1312 زمان : نظرات (0)

پاشو گلم دلت میاد اینجور منو رها کنی

دلم میخواد بازم یه بار منو عمو صدا کنی

بلند شو از روی زمین جلو چشام قدم بزن

الهی که برای تو من بمیرم ابن الحسن

تو هم مثه بابات حسن خونابه داری تو دهن

فدات بشم آروم بگیر اینقد نفس نفس نزن

قاسم من وای وای وای وای

با رفتنت دنیای من بازم خراب میشه سرم

نمیدونم با این تنت چجوری برگردم حرم

عمو چرا ساکت شدی حرفی بزن چیزی بگو

به نجمه چی بگم اگه پرسید بقیهء تو کو؟

چجوری این تن تو رو این پیکر کم تو رو

ببرمش تا به حرم این تن در هم تو رو

قاسم من وای وای وای وای

گرفته عطر مادرم، سینه و پهلوی تو هم

نمیدونی چی میکشم حالا که پهلوی تو ام

دوباره زنده شد برام خاطرۀ بابات حسن

حرفایی که اروم میگفت گاهی شبا فقط به من

میگفت برام با چشم تر از کوچۀ پر از خطر

نبینه چشمات روز بد مادر و بد زد تو گذر

کجا رفته بودی بدون من

 شنیدم تو کوچه تو رو زدن

دعا کن عزیزم برا حسن آروم بگیره

چه کابوس تلخی دیده حسن

همش میگه نا مرد بسه نزن

همش میگه وای مادر من داره میمیره

هیچکی نبود بگه این گل که پرپره

این زن که میزنید ناموس حیدره

از عمد مادر و پیش پسر زدن

از عمد با لگد محکم به در زدن

زهرای من دلم با مدینه نمیشه صاف

بازم زندگیمو بهم بباف

با دستی که رفته زیر غلاف، علی بمیره

بهت گفته بودم برو بسه

تو زورت به قنفذ نمیرسه

یه جوری تو رو زد که نفسِ منو بگیره

از صبر شوهرت سو استفاده کرد

دیدی که نقششو آخر پیاده کرد

پشتش مقیره بود ملعون نگام کرد

چند تا لگد زد و ...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 627 زمان : نظرات (0)

هزار جَهد بکردم که سّرِ عشق بپوشم

نبود بر سر آتش مُیَسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایلِ تو بدیدم ، نه عقل ماند و نه هوشم

مرا به هیچ بدادیُ من هنوز برآنم

به هیچ بدادی یعنی هیچ منزلتی و جایگاهی نداشتم که بخوام شبا بیام تو روضۀ ابی عبدالله کنار شما برا جدِ غریبتون گریه کنم ...

مرا به هیچ بدادیُ من هنوز برآنم

که از وجود تو مویی به عالمی نفروشم

امشب زن و مرد هر کجا نشستن ، شبِ باب الحوائجِ .. یک صدا آقاشونُ صدا بزنن :یا صاحب الزمان .. یا صاحب الزمان ..

یک پسر داشتم ای وای چه آمد سر من

رفته ای گل پسرم کو پسرِ دیگر من

آب خوش کِی رود از راهِ گلویم پایین؟

گوییا تیر سه شعبه ت درید حنجرِ من

بندِ قنداقت خبر می دهد از سر درون

دیدم آمادۀ میدان شده جنگاورِ من

تا صدایِ هَل مِن ناصر .. ابی عبدالله رو شنید ، یه وقت دیدن علی خودشُ از گهواره بیرون انداخت ..

کاش میشد بفروشند کمی آب به من

حیفِ لبهایِ تو نفرین به زر و زیورِ من

تشنه بودیُ مرا شیر نبود اما کاش

دست کم شور نبود اشکِ دو چشم تر من

علی جان! همه حرفا برا اون لحظه ای ست که ابی عبدالله بدنُ برداشته آورده پشت خیمه ها ..

جای اینکه به تنت خاک بریزد ای کاش

خاک می ریخت علی جان پدرت بر سر من

دید ابی عبدالله شرمنده کنارِ رباب سرشُ پایین انداخت. خدا برا هیچ بابایی نیاره .. پدربزرگ شهید مقدسیان ، ایشون نقل می کردند که یه شب از روضه داشتم برمیگشتم دیدم زیر بارون یه بابایی یه بچه ای رو در آغوش گرفته، مثل ابر بهار ، داره گریه می کنه . گفتم کاری از دست من برمیاد؟ گفتم شاید بچه مریضه خرجِ دوا دکتر نداره ، کاری میتونم برات بکنم؟ گفت نه دیگه کار از کار گذشت .. مادرش میخواست باهام بیاد گفتم تو باش تو خونه ، من می برمش دکتر برش میگردونم چیزی نیستش ، بچه تو دستم پرپر  زد .. حالا روم نمیشه برگردم خونه ...

همۀ روضۀ علی اصغر یه طرف این روضه یه طرف ... یه وقت دیدن حسین وسط میدان به چه کنم ، چه کنم افتاد .. یه قدم میاد سمت خیمه ها دوباره برمیگرده .. اما تا نگاه کرد دید ابی عبدالله سر به زیر انداخته گفت آقاجان:

صد پسر داشته باشم به رهت خواهم داد

تا که باشد به سلامت سر تو ، سرور من

بچه رو می خوان دفن کنن ... گفت بارالها

حسین از آن عشقی که ز تو منفک است می ترسد

قبر اما عجیب تاریک است پسرم کوچک است

روی این سر چگونه سنگ لحد،مثل اهل قبور بگذارم

آه باید به جای گهواره پسرم را به گور بگذارم

آداب دین ماست باید یک به یک انجام بشه "اِسمَع، اِفهَم علی اصغر من! .." این صدای گرفتۀ باباست .. به تنِ خسته ام نگاه نکن ... روحِ من هم کنار تو آنجاست .. پسرم ..

محض تسکینِ مادرت به تنت کاش می شد دوباره جان بدهم

بازویِ کوچکُ نحیفت را ، من چگونه تکان تکان بدهم؟

هق هق من دوباره می شکند این فضایِ غریبُ ساکت را

با چه رویی بخوانم ای پسرم بر تن تو نماز میت را؟

سنگ پرتاب کرده اند این قوم،سوی آن گونه های صیقلی ام

بارالها خودِ تو شاهد باش غیر خوبی ندیدم از علی ام

خاک میریزمُ نمی خواهم بزنم حرف هایِ آخر را

وقتِ غسل و حُنوطِ تو دیدم ، میدهی بوی شیر مادر را

لالا لالا ، آروم باش یه ذره عزیزِ دلم

لالا لالا ، نزن لبهایِ خشکتُ رویِ هم

لالا لالا ، داره مادرت می بینه از حرم

شما نوکرایِ امام حسین دارید گریه می کنید ، بچه ها می بینن می ترسن .. ابی عبدالله بچه رو ، رو دست گرفت ، تا میومد حرف بزنه همه هلهله می کردن ..

لالا لالا ، آروم باش یه ذره عزیزِ دلم

لالا لالا ، نزن لبهایِ خشکتُ رویِ هم

لالا لالا ، داره مادرت می بینه از حرم

شرمندتم علی جون ، قلبِ من رو نسوزون

دور لبهات عزیزم ، زبونت رو نچرخون

می دونم تشنه هستی ، چند روزِ شیر نخوردی

رو دوشم سر بذار تا ، جایِ آب تیر نخوردی

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

خیلی سخته ، برا غربتِ تو نبارم علی

خیلی سخته ، که چشماتو رو هم بذارم علی

خیلی سخته ، که تیر از گلوت دربیارم علی

خیلی در هم شکستم ، خیلی از پا نشستم

با این دستایِ لرزون ، میفتی از رو دستم

روی دستم سر تو ، روی دست پیکر تو

من چی بدم جوابِ ، اشکایِ مادرتو

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

وقتی مختار یک به یک قتله رو داشت محاکمه می کرد ، سنگدل ترین اینارو بیرون آورد ، گفت ببینم جایی بود توام دلت به حالِ حسین بسوزه؟ گفت امیر فقط یه جا .. وگرنه من کسی بودم هر جا کنار هر کشته ابی عبدالله میومد کف میزدم .. هلهله می کردم .. فقط یه جا دلم سوخت ، دیدم عبارو رو بچه انداخته .. میخواد بیاد سمت خیمه ها روش نمیشه .. دیدم اومد پشتِ خیمه ها نشست رو خاکا .. با غلافِ شمشیر داره یه قبر کوچیک ...

خیلی سخته ، ولی دیگه چاره ندارم علی

خیلی سخته ، تنت رو به صحرا سپارم علی

خیلی سخته ، رگاتو رویِ خاک بذارم علی

زیر خاکا که باشی ، از اسبا در اَمونی

دشمن کاشکی نذاره ، رویِ قبرت نشونی

این روضه خیلی سخته ، این روضه جان گدازه

الهی که نبینم ، چشمت رو نیزه بازه ..

لالا لالا علی جان .. لالا لالا علی جان ..

اگر گهواره را پس داده بودن

دلش خوش بود با طفلی خیالی

لالایی .. لایی لایی لایی لایی

امشب مادرا با خانم رباب یه بارم شده بگن ..

لالایی .. لایی لایی لایی لایی

بدم المظلوم ... بدم المظلوم .. اللهم عجل لولیک الفرج

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 435 زمان : نظرات (0)

طوفان حیدری بر پا شد باز

گشته یک یل سوی میدان عازم

سربند یا حسن بر پیشانی

اسم این نوجوان باشد قاسم

در معرکه نام تو با عزت و مجد آمد

از چرخش شمشیرت جبریل به وجد آمد

سربازی و در میدان رزم تو چو فرمانده

از ترس نگاه تو ازرق شده درمانده

جانم قاسم.....

بر هم ریزی سپاه دشمن را

با تیغی که تو بر ابرو داری

داری همراهت امر بابا را

دنیا را بر روی بازو داری

در معرکه از عشقت

چون ماه عسل بر پاست

از رزم تو در میدان

شد جنگ جمل بر پا

از عزت و تکبیرت

صحرا شده چون محشر

از بهر تماشایت

آمد به زمین حیدر

جانم قاسم.......

تنها در پیش چشم یک لشکر

یادآوردی جمل با خیبر را

افکندی لرزه بر جان دشمن

وقتی گفتی انا ابن الحیدر را

در هر ورق تاریخ در کار تو می مانی

فهمیده جهان که تو هستی حسن ثانی

در صورت تو پیدا نور حسنی قاسم

اسطوره دلهایی پور حسنی قاسم

جانم قاسم.......

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 478 زمان : نظرات (0)

توی میدون چه غوغا شد

مفاصل تنت یکی یکی وا شد

دیدم زخم روی پهلوت

چقدر روضه تو شبیه زهرا شد

پر نیزه شده تنت واویلا

میریزه خون از دهنت واویلا

تک و تنها به زیر سم اسبا

چه غریبونه کشتنت واویلا

جلو چشم نجمه بهم ریختن موتو

شبیه مادرم شکستن پهلوتو

واویلا واویلا......

بمریم من برات قاسم

چرا وا نمیشه دیگه چشات قاسم

رد نعل روی سینه ات

شده علت خس خس صدات قاسم

پسر ارشد حسن واویلا

جلو چشمای خیس من واویلا

نکش انقدر روی زمین پاهات و

 انقده دست و پا نزن واویلا

رسیدم اما دیر زمانی که دیدم

به زیر سم اسب تنت پاشید از هم

واویلا واویلا......

تنم لرزید، تو رو دیدم

صدای استخون شکسته میشنیدم

تو رو کشتن مثه زهرا

همیشه از همین لحظه می ترسیدم

توی آتیش شعله ور واویلا

توی کوچه چهل نفر واویلا

نگم از اون لگد نگم از مادر

نگم از خون رو میخ در واویلا

حسن رو میدیدم که داره میمیره

تو دستای قنفذ غلاف شمشیره

واویلا واویلا......


خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 316 زمان : نظرات (0)

کبوتر تو ام دوست دارم آسمونتو

نگاه بکن عمو سرباز نوجوونتو

اذن شهادت منو بده تو رو خدا

نذار که بشکنه دل یتبم مجتبی

منم باید برم مثه علی اکبرت

ببین بزرگ شده یادگار برادرت

میخوام شهید بشم، شهادت بده خواهرت

ای وای عمو حسین، عمو حسین......

تموم دلخوشیم اینه فدات بشم عمو

فدای غربت توی نگات بشم عمو

صدات که میزنم غم صداتو میشنوم

روضهء خشکی روی لباتو میشنوم

گریه برام نکن عموی با وفا حسین

بابام همش میگفت گریه فقط برا حسین

غریب مادر ای غریب کربلا حسین

ای وای عمو حسین، عمو حسین......

 

تعداد صفحات : 31

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 55
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 636
  • آی پی دیروز : 636
  • بازدید امروز : 5,302
  • باردید دیروز : 3,835
  • گوگل امروز : 32
  • گوگل دیروز : 43
  • بازدید هفته : 13,670
  • بازدید ماه : 13,670
  • بازدید سال : 1,328,703
  • بازدید کلی : 19,834,531