توی خرابه هر شب منتظرت نشستم
الان چند شبه بابا که چشمامو نبستم
تا یه صدا شنیدم دنبال تو دویدم
بیا ببین که مثل مادر تو خمیدم
از تو می پرسم اما عمه جواب نمیده
از وقتی رفتی میدون هیچ کی تو رو ندیده
خودت گفتی که ما رو به مهمونی می بری
یه عالمه النگو برای من میخری
کشون کشون می بردن با پای زخمی ما رو
عمه با گریه می شست زخمای دست و پامو
خودم دیدم با نیزه سر عموم و بردن
جلو چشای خیسم با مشک آب می خوردن
یه مرد زشت و اخمو دنبال من می دوید
من و کتک میزد و گوشواره مو می کشید
دخترکای شامی اشکامو در میارن
من دوسشون ندارم ادامو در میارن
دور منو می گیرن میگن موهات سفیده
اونا نمی دونن که چشای من چی دیده
با دست و پای بسته ما رو به کاخ بردن
خودم دیدم سرت رو میون تشت آوردن
با خیزران میزدن روی لبای بسته ات
خودم دیدم که افتاد دندونای شکسته ت