در ماتم ابا محمد
سرت سلامت یا محمد
زمین سامره محشر کبراست
اشک غم بر رخ مهدی زهراست
وامصیبت وامصیبت
مهدی دگر تنهای تنهاست
مانند شمع انجمنهاست
گشته آن ماه غایب از نظرها
از دو چشمش روان خونجگرها
وامصیبت وامصیبت
جان حسن بر لب رسیده
رنگ از رخ مهدی پریده
گشته پرپر گل باغ امامت
حجه ی بن الحسن سرت سلامت
وامصیبت وامصیبت
قسمت ما اشک عزا شد
پاره جگر ابن الرضا شد
فاطمه آید از شهر مدینه
در عزای حسن زند به سینه
وامصیبت وامصیبت
این آفتاب برج دین است
جنازه اش روی زمین است
شیعه در ناله و سوز و گداز است
حجه ی بن الحسن وقت نماز است
وامصیبت وامصیبت