دلشکسته و بی قرار آوردمشون
برای فدات شدن بار آوردمشون
بمونن براشون حرم مثل قفسه
بذار تا که خواهر به داد تو برسه
هل من معینت ببین، آتیشمون زد
آمادهء رفتنن عون و محمد
بمونن حرم چی شه، سهم تو غریبی شه
نذار ببینن زینب بین دود و آتیشه
حسین جانم.....
دلت داره غصه برادر میخوره
به کارت نیان به خواهرت بر میخوره
دست کم دو تا نیزه رو به جون میخرن
دو تا نیزه هم تن تو کمتر میخوره
تو هستی موقع افتادناشون
میبینی که پر از نیزه است تناشون
اینا نیزه جات خوردن تناشون شده نیلی
منم جای دختر هاتداداش میخورم سیلی
حسین جانم......
من بمیرم آقا که بی هوا زدنت
با نیزه با شمشیر و با عصا زدنت
افتادی رو خاک و نفس نفس میزدی
من دیدم یه لشگر به دست و پا زدنت
ای پادشاه غریب ای پاره پیکر
ای شاه شیب الخضیب ای شاه بی سر
رو نیزه سرت ای وای
کو انگشترت ای وای
با شمر و سنان میره
کجا خواهرت ای وای
حسین جانم......