نهال نارسیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
گل ز شاخه چیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
کنار گاهواره ای که ساختم برای تو
آه ز دل کشیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
بأیّ ذنبٍ قتلت...
من از ملائکِ خدا میان دود و شعله ها
به گوش خود شنیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
خودت زبان باز کن و برای شیعیان بگو
ماه به خون تپیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
شکسته سینه هستم و ذکر لب من است این
با نفسِ بُریده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
بأیّ ذنبٍ قتلت...
حیف نشد که در بغل، بگیرمت و ببوسمت
کودک داغ دیده ام، بأی ذنبٍ قتلت
تو هم بلند شو بگو برای یک دفعه به من
مادر قد خمیده ام، بأیّ ذنبٍ قتلت
بأیّ ذنبٍ قتلت...