خواهم چو اکبر روم به میدان
ای شاه خوبان کرم نما
مرا چو یاران ای ماه تابان
فدایی این حرم نما
جان رقیه برم نگردان
از راه احسان عموی من
بنگر به اشکم که چون فتاده
در دیده غلطان به روی من
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس
جانم فدایت عموی تنها
عزیز زهرا ای دلبرم
غمی ندارم من از یتیمی
تا که تو هستی تاج سرم
از سوی بابا آورده ام من
اجازه نامه برای تو
کرده وصیت بابای خوبم
خونم بریزم به پای تو
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس
به دل هراسی ندارم از مرگ
سر مست عشقم چو اکبرم
خوش ام اگر که افتد سر من
این پیکر من برابرم
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس
جانم فدایت عموی تنها
عزیز زهرا ای دلبرم
غمی ندارم من از یتیمی
تا که تو هستی تاج سرم
شکست عموجان هر استخوانم
رسیده تا عرش فغان من
بیا و بنگر که لشگر دون
فتاده اینک به جان من
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس
مردم عمو جان بس که ز هر سو
من نیزه خوردم بیا بیا
به ضرب سنگ و شمشیر دشمن
من جان سپردم بیا بیا
جانم فدایت عموی تنها
عزیز زهرا ای دلبرم
غمی ندارم من از یتیمی
تا که تو هستی تاج سرم
افتادم از پشت فرس
عمو به فریادم برس