الهی بكویت پناهم بده
فروغی بشام سیاهم بده
منم بنده عاصی منفعل
كه هستم زكردار زشتم خجل
منم بنده مست جام غرور
كه ترسم بیفتم ز رحمت بدور
مكن قهر با بنده سركشت
مسوزان تن و جانم از آتشت
الهی بكن رحم بر حال من
نگر سرنگون بخت و اقبال من
منم معترف بر گناهان خویش
كه باشد گناهم ز اندیشه بیش
تو منگر برفتار و كردار من
جهیم است بی شك سزاوار من
ز رحمت تو عذر و گناهم پذیر
چو افتادم از پای دستم بگیر
رحیما توئی خالق بحر و بر
توئی مهربانتر ز مام و پدر
ز سرگشتگیها نجاتم بده
تو ایمان و حسن صفاتم بده
«حیاتی» مشو ناامید از الاه
كه بخشد خداوند كوهی به كاه