تو بخشنده هر گناهى الهى
به جز تو نباشد پناهى الهى
به این بنده ناتوانت كمك كن
كه ابلیس دارد سپاهى الهى
زیك عمر عصیان، نشانى نماند
زرحمت كنى، گر نگاهى الهى
به نیكى مبدل نمایى بدى را
چه خواهى ببخشى گناهى الهى
چو رحم تو سبقت زقهر تو گیرد
در آن دم چه كوهى چه كاهى الهى
ولى هر كه با مرتضى آشنا نیست
ندارد به عفو تو راهى الهى
به باغ ولایش به رسم گدایان
منم ره نشین چون گیاهى الهى
به قلب «حسان» مهر جانبخش او را
فزون كن دمادم، الهى، الهى