میگیره دلمو غربت و غم
باغمش به خدا خون دلم
لبریز غم چشم تَرم
غرق خون بال وپرم
گرد غربت روی سرم
ذکر لب شد وای مادرم
بین غم دل اسیره
داره مادر میمیره
اسیر غمها شد، خون دل مولا شد
بی کس و تنها شد
غمگین حالت نگاش، پرخون به خدا چشاش
می پیچه تو دلم صداش
دل پریشونه، دیده گریونه
مادرم زهرا
زغمش دلامون تیره شده
آسمون به کجا خیره شده
وقت غسلِ نیمه شبه
ذکر مادر روی لبه
آسمون درتاب وتبه
چشما همه به زینبه
تو دلش غم میشینه
داره زینب میبینه
دریای غمها رو، غربت بابا رو
پیکر زهرا رو