شال عزا رو دوش صاحب الزمونه
امشب خود آقا داره روضه میخونه
از زهر جفا میسوزه لباش
بارون میباره بازم از تو چشاش
با بی رمقی چشماش به دره
باز منتظر دیدار پسره
توی هر نفس میریزه خون از کنج لبهاش
لحظه های آخر شد آخه میلرزه دستاش
آقای غریب
امشب پر از ماتم قلوب مومنینه
گرد یتیمی رو سر آقا میشینه
بابا میذاره سر رو روی پاش
با ذکر مادر بند اومد نفساش
ذکر لبشه مادر تو بیا
دیگه حسن تو افتاده ز پا
با آه نفس گیرش دلا رو کرده محزون
آقامون به سینه میزنه با چشم گریون
آقای غریب
دل پَر زده مثل کبوترهای شیدا
از سامرا تا مرقد شش گوشه آقا
با شور و نوا با حال دعا
زائر شده دل به کرببلا
دوری حرم، قلبم رو شکست
کبوتر دل رو گلدسته نشست
کاشکی زائر هر شب جمعه بودم آقا
دنیا بی حرم واسه ی من زندونه آقا