loading...

آئین مستان

مرجع اشعار و ادعیه مذهبی، مقتل، آموزش و دانلود مداحی

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3747 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 647 زمان : نظرات (0)

اَلسَّلامُ عَلَیک یا مولای یا اباعبدالله

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

مثه جاده با حس خوبِ سفر

دارم عاشقی و قدم می‌زنم

عجب حس و حالى عجب شوریه

عجب خاطراتى رقم می زنم

جنون من از لطف چشم توئه

خودت خواستى بیقرارت بشم

تو این سیل آشفته آروم شدم

پریشونیِ رمز آرامشم

تو آغوش باده نسیم بهشت

پر از آسمونه هواى زمین

شبیه یه رؤیاس حال و هوام

دوباره شدم زائر اربعین

مسیر عموداى نورانیِ

ستون تا ستونِ امید فرج

با یه كوله غرق گناه اومدم

به منزل رسیدم با یه بار كج

رسیدی دیگه،مثه اونایی که امشب و فردا شب،این چند روزه، رسیدن جلو حرم امام حسین،ستون آخر رو که میای،حرمو می بینی

سلامٌ على ساكن كربلا

 هر کی اینجا نشسته،زن و مرد با من سلام بدن

سلام اى سر زخمىِ  تشنه‌كام

حالا روبروى ضریحت حسین

نشستم بگیرم جواب سلام

توىِ اوج رویاىِ شیرینِ من

تو قابِ چشام ، صحن ارباب بود

پریدم دیدم كربلا نیستم

چقد حیف، این منظره خواب بود

دلِ شب توى خلوتِ بی‌كسى

با اشكام فقط زار زدم عشقتو

اگه كه نشد كربلایى بشم

توى روضه‌ها جار زدم عشقتو

تب نا امیدىِ پرحسرتى

توى بارون چشم مأیوسمِ

كه بغضِ نفس‌هاى جامونده‌ها

مثه سردىِ آه افسوسمِ

درسته واسه بی‌كسىِ دلم

هواى حرم سرپناهه حسین

درسته نخواستى بیام كربلا

آقا باشه هرطور صلاحِ حسین

اگه كه شكسته دلم، راضیم

دلم روشنه كه منو، می‌خرى

خوشم دیر یا زود آقاى من

منو یه سفر كربلا می‌برى

زرنگی امشب یا نه؟ اگه جاموندی یاد جامونده باش،اگه کربلا نتونستی بری، یاد اون دختری باش، که شب اخر گفت: عمه! فکر کنم من کربلا با شما نیام، عمرم قد نمیده، عمه! وقتی از کربلا می رفتیم بدن بابام رو خاک بود، دوست داشتم بیام کنار قبرش، منم زیارت کنم، ولی مثل اینکه عمرم قد نمیده...

امشب یه جوری ناله بزن،یه جوری گریه کن، خودت میدونی و امام حسین، خودت می دونی و آقا، هر جوری بلدی،یه کاری کن امشب اسمت رو برای سال دیگه بنویسن....

به حق سه‌ساله، به حق رباب

به آلاله‌هاى شهید حسین

ایشالا كه سال دیگه اربعین

میام كربلا به امید حسین

درستِ ما جاموندیم، به هر دلیلی، درستِ ما شب اربعین کربلا نیستیم، درستِ همه ی رفیقامون رفتن، درستِ وقتی همه از ما خداحافظی کردن ما دلامون شکست، ولی بدون ابی عبدالله، بُعد مکان و زمان نداره، حواسش هست کی چیکار میکنه...

 وقتی رفت حرم شب جمعه روضه خوند، برگشت اومد گفتن : آقا داره میاد ملاقاتت، اومد جلو گفت: آقا من باید بیام خدمت شما، فرمودند: هر وقت هر کی بیاد زیارت ما، من میام به استقبالش، دوم اینکه یه پیرمردی توی دهات شما کفشارو جفت میکنه،دم در می ایسته خوش آمد میگه، خیلی دوست داشت بیاد کربلا، ولی با شما نتونست بیاد، سلام حسین رو به اون پیرمرد برسون،بگو ما حواسمون بهت هست.

ولی این حرفا فقط برا دل خوشی خودمونه،ما جا موندیم، هر چی میخوام دلم رو خوش کنم نمیشه، کاشکی منم عاشقت بودم،کاشکی منم دیوونت بودم،کاشکی منم سر به صحرا می زدم....

از ده یازده رو قبل از اربعین جمعیت داره میره، هنوزم هر کی میره و میاد، میگه جا نیست، امکانات نیست، ولی مردم هنوز دارن میرن، عاشق و واله ی حسینند، هر جا هر زائری رو تو مسیر می بینند جلوش رو می گیرند، بیا خیمه ی ما، بیا موکب ما، آب و غذا پیش ما بخور، امشب کنار ما باش ما ازت پذیرایی می کنیم، کاشکی یه مشتی از این مردم با قافله ی حسین چنین برخوردی داشتن، آخه وقتی رسیدن کربلا دیگه جونی برا این کاروان باقی نمونده بود.

 ارتفاع ناقه بلنده، وقتی سوار بخواد از ناقه پیاده بشه، باید صبر کنه، ساربان بیاد عنان ناقه رو بگیره، ناقه رو به زانو در بیاره، بعد آروم سوارش روپیاده کنه، ولی اینقده دلاشون تنگ شده بود، دیگه صبر نکردن ساربان بیاد ناقه هارو به زانو در بیاره، مثل برگ خزون از روی ناقه ها می افتادن، امام سجاد بشیر رو صدا زد، بشیر! اگه میشه این ساربانارو ببر تو نخلستانها.بشیر  گفت: آقا ما هم دل تنگ زیارتیم ما هم میخواهیم بیاییم زیارت. امام فرمود: نه عمه هام بار اولِ آمدن، اونا چهل منزل گریه نکردن،فقط کتک خوردن، ممکنه گریه می کنند خودشون رو بزنن، نمیخوام نامحرمی کنارشون باشه، میخوان راحت باشن، همه رفتن، یه وقت امام سجاد دوید صدا زد گفت: مَردُم زن هاتون رو بیارید کمک عمه هام غش کردن.

همه راه باز کردن،امام سجاد قبرهارو میشناسه، دونه دونه رو معرفی کرد،قبر ابی عبدالله رونشون داد، کوچه باز کردن، عمه ی سادات با احترام اومد کنار قبر نشست،شروع کرد حرف زدن...

پریشانِ پریشانم برادر

زداغت گوهر افشانم برادر

سر قبرت هنوزم باورم نیست

زیارت نامه می خوانم برادر

سلام ای لاله ی در خون تپیده

ببین که از سفر زینب رسیده

همین جا خم شدم با یک جهان غم

زدم بوسه به رگ های بریده

همه ی خاطرات داره زنده میشه، هر صحنه ای رو روز عاشورا دیدن مقابل چشماشون داره میگذره

همه اینجا تنت صد چاک کردن

زداغت بر سر من خاک کردن

خودم دیدم به خنده نیزه داران

که خون از نیزه هاشان پاک کردن

برادر نام تو سر بند زینب

مپرس از دخترت شرمنده زینب

خدا داند که هر روزِ اسیری

هزاران جان کنده زینب

چرا از جان نسوزم ای برادر

نفس دارم هنوزم ای برادر

خبر داری که طی این چهل روز

چها آمد به روزم ای برادر

به داغت اربعینی ساخت زینب

به سوگ ماتمت پرداخت زینب

دگر نشناسیم چون لحظه ای که

تو را در قتلگه نشناخت زینب

 نمی دونیم این چهل روزه چی کشیده خانوم، از کربلا رفته دوباره به کربلا برگشته، هیچ کسی نمیدونه چه بلاهایی سرش اومده،قابل درک نیست، فقط امام زمان میفهمه

ای غایب از نظر، نظری کن به خواهرت

زینب نشسته بر سر قبر مطهرت

یک اربعین گذشته ولی زنده ام هنوز

قامت خمیده آمده سرو صنوبرت

داداش! به همه سخت گذشته، اگه نمیشناسی من معرفی شون کنم؟

لیلاست این که خیمه زده زیر پای تو

بار دگر بگو که اذان گوید اکبرت

این زن که لطمه می زند این گونه بر خودش

او کیست؟ نجمه است عروس برادرت

آقا! سکینه جمله ی اشکش سؤالی است

یعنی کجاست قبر علمدار لشگرت

در کربلا هنوز زنی گریه می کند

زینب کُش است ناله ی محزون مادرت

ای پیکری که زخم تنت بی شماره بود

آورده ام برای تو ته مانده ی سرت

بگرفتم از امام زمان حُکم نبش قبر

تا متصل کنم سر پاکت به پیکرت

دلشوره داشتم که مبادا کنار تو

چشم ربابه باز بیفتد به اصغرت

باید دوباره وارد گودال خون شوم

خواهم اگر دوباره بوسه بگیرم ز حنجرت

من نیز با تو کشته شدم روز واقعه

اذنی بده که دفن شود با تو خواهرت

 دیگر پس از تو سایه نشینی نمی کند

از بس که بر تو هست وفادار همسرت

دیدن سکینه جلو افتاد، دخترا رو جمع کرده بیایید بریم، آمد خدمت برادر، برادر! قبر عمو کجاست؟ چرا به ما نگفتی عمومون کجاست؟ امام سجاد جلو افتاد،اومدن  کنار علقمه تا بچه ها قبر رو دیدن عقب عقب اومدن،آخه دیدن اون عمو یه قبر کوچیک، حسین...............

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 769 زمان : نظرات (0)

بابا...

 یه گوشه خواب بودم خیلی آروم ...

خوابیده بودم

 ولی پیچید تو گوشم صداشون ...

نمیبردن اگه گوشواره هامو

خودم می بخشیدم به دختراشون

من بچه توام .نمیبردن خودمم بهشون میدادم .

من که جدم علی به وقت نماز

داد انگشتری به اهل نیاز ...

مادرم فاطمه سه لیل و نهار

کرد افطار خویش را ایثار

من خودم گوشوار  میدادم ....

دُر به آن نابه کار میدادم .

پس بگو تازیانه کم بزنند ...

دخترم... دخترانه ام بزنند...

نمیبردن اگه گوشواره هامو

خودم می بخشیدم به دختراشون ...

گذشت و گم شدم توی بیابون ..

آخه از قافله جامونده بودم...

یکی اومد برم گردوند بابا...

ولی کاشکی همونجا مونده بودم ...

 بابا...

بداخلاقن چِقد مردای شامی ...

به جای قلب، سنگه تو دلاشون

با این دستای سنگینی که دارن

 دلم میسوزه واسه بچه هاشون ...

یه جوی زد چشام تاره هنوزم ...

یه جوری زد قدّم از درد خم بود...

جای دستش یه کم بهتر شد اما ...

جای انگشترش رو صورتم موند...

تو روی نیزه و من رویِ ناقه

تو چشمات باز و من دستام بسته...

چقدر شکل همیم بابا نگاه کن ...

منم مثل تو دندونام شکسته

النگوهامو تو بازار فروختن

دیگه فرقی به حال من نداره...

ولی ای کاش اینجوری نمونن...

اخه مال یتیم خوردن نداره...

به ماهِ آسمون میگفت

شمعِ شبستونِ منی

یاد عموم بخیر که تو

مثل عمو جون منی

راستی تو از تو آسمون

ببین بابای من کجاست ؟!

بهش بگو که دخترت

ساکنِ تو خرابه هاست...

بابا ...بابا....

میگم به داد بچه برس به هق و هق افتاد...

بابا ...باب...باب...بابا....

مَ...نو... بِ...بَر ...

مَ...من...جا می...مونم... عمه مو میزنن...

شیرین زبونیم تموم شد....مال اون وقت بود که دندون هام سالم بود ...

بابا ....

ای حسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1471 زمان : نظرات (0)

کیستم من دُر دریای کرامت، ثمر نخل امامت، گل گلزار حسینم، دل و دلدار حسینم، همه شب تا به سحر عاشق بیدار حسینم، سر و جان بر کف و پیوسته خریدار حسینم، سپهم اشک و علم ناله و در شام علمدار حسینم، سند اصل اسارت که درخشیده به طومار حسینم، منم آن کودک رزمنده که بین اسرا یار حسینم، منم آن گنج که در دامن ویرانه یگانه دُر شهوار حسینم، به خدا عمة ساداتم و در شام بلا مثل عمو قبله حاجاتم و سر تا به قدم آینه‌ام وجه امام شهدا را.

 حال در شام بوَد تربتِ من کعبه حاجات، همه خلق به گرد حرمم گرم مناجات بیایید که اینجاست، پس از تربت زینب حرم عمه سادات، همانا به کنار حرم کوچک من اشک فشانید، به یاد رخ نیلی شده‌ام، روضه بخوانید به جان پدرم دور مزار من مظلومه بگردید و بدانید که با سن کمم مادر غمخوار شمایم، نه در این عالم دنیا که به فردای قیامت به حضور پدرم یار شمایم، همه جا روشنی چشم گهربار شمایم، همه ریزید چو «میثم» ز غمم اشک که گیرم همه جا دست شما

روز عاشور که در خیمه پدر از من مظلومه جدا شد، به رخم بوسه زد و اشک فشان رو به سوی معرکة کرب و بلا شد، سر و جان و تن پاکش همه تقدیم خدا شد، به ره دوست فدا شد، حرم الله پر از لشکر دشمن شد و چون طایر بی‌بال پریدم، گلویم تشنه و با پای پیاده به روی خار دویدم، شرر از پیرهنم شعله کشید و ز جگر آه کشیدم که سواری به سویم تاخت و با کعب سنان بر کمرم زد، به زمین خوردم و خواندم ز دل خسته خدا را.

 همه شب خون به دل و موج بلا ساحل ما شد که همین گوشة ویرانه‌سرا منزل ما شد، چه بگویم که چه دیدم، چه کشیدم، همه شب دم به دم از خواب پریدم، پس از آن زخم زبان‌ها که شنیدم، چه شبی بود که در خواب جمال پسر فاطمه دیدم، چو یکی طایر روح از قفس جسم پریدم، به لبش بوسه زدم دور سرش گشتم و از شوق به تن جامه دریدم، دو لبم روی لبش بود که ناگاه در آن نیمه شب از خواب پریدم، زدم آتش ز شرار جگرم قلب تمام اُسرا را.

شروع کرد ناله زدن...خواب دیده ...دمِ دَرِ خرابه گفت: خواب دیده بچه... ببرید سر رو

اشک در دیده و خون در جگر و آه به دل، سوز به جان، ناله به لب، سینه پر از شعله فریاد، زدم داد که عمه پدرم کو؟ بگو آن کس که روی دامن او بود، سرم کو؟ چه شد آن ماه که تابید در این کلبه احزان و کشید از ره احسان به سرم دست نوازش همه از ناله من آه کشیدند و به تن جامه دریدند که ناگه طبقی را که در آن صورت خورشید عیان بود نهادند به پیشم که در آن رأس منیر پدرم بود، همان گمشده قرص قمرم بود، سرشکش به بصر بود و به لب داشت همی ذکر خدا را. 

چه فروزان قمری بود، چه فرخنده سری بود رخ از خون جبین رنگ، به پیشانی او جای یکی سنگ، لب خشک و ترک خوردة او بود کبود از اثر چوب به اشک و به پریشانی مویش که نگه کردم و دیدم اثر نیزه و شمشیر به رویش بغلش کردم و با گریه زدم بوسه به رگ‌های گلویش نگهش کردم و دیدم دو لبش در حرکت بود به من گفت عزیز دلم اینقدر به رخ اشک میفشان و مزن شعله ز اشک بصرت بر جگرم، آمده‌‌ام تا که تو را هم ببرم، از پدر این راز شنیدم ز دل سوخته یک «یا ابتا» گفتم و پروازکنان سوی جنان رفتم و دیدم عمو عباس و علی‌اکبرِ فرخنده لقا را.

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 487 زمان : نظرات (0)

بابا،بابا،بابا....

دلم بشکسته بود، بابا

غمین و خسته بود، بابا

دو دستِ کوچولویِ من

به زنجیر بسته بود،بابا

 امشب شبِ رقیه جانِ،دلِ همه الان رفته خرابه...

نبودی، ببینی،به چشمام موجِ دریا رو

نبودی،ببینی،چه جوری می زدن ما رو

بابا! دنبالم می دویدن،تازیانه هارو می چرخوندن،من یه دخترِ کوچولوم،آدم های گُنده سرم می ریختن...

نبودی،ببینی،چه زجری می کشیدم من

تو صحرا، رو خارا،برهنه پا، دویدم من

بابا،بابا،بابا....

دیگه بسه جدایی

منو ببر بابایی

دلم خون و رُخم زرده

روزا گرم و شبا سرده

سَرَم،چشمم،تنم

گوشم،همه درده

نیگاه کن،شده رخسارِ من نیلی

یه باره می اُفتم،سرم گیج میره از سیلی

بابا!صورتِ منو نگاه کن چیکار کردن...

بابا،بابا،بابا....

نمونده دیگه سو به چشمای ترم، بابا!

یا از ترس،یا از درد،شب از خواب می پرم، بابا!

خواب بود بچه،تو خواب دید بغل باباست،تا چشماش رو باز کرد دید خرابه است،بابا نیست...بهونه ی بابا رو گرفت....نانجیبا می خواستن آرومش کنن،سر باباش رو گذاشتن تو یه طبق،تا از در خرابه وارد کردن،عمه ی سادات که فهمید چه خبرِ،بلند شد،دوید رفت جلوشون رو گرفت...چیکار می کنید؟نبرید این سر رو، می کُشید این بچه رو،خودم آرومش می کنم،برگردونید این طبق رو...آی حسینا! عمه سادات رو با تازیانه زدن...بی بی رو کنار زدن،این طبق رو بردن جلو...حسین...

گفت: دیدم کنار  ضریح، پیر زنی یه چیزی رو تو دستش گرفته بود،گریه می کرد،هی نشون میده به ضریح...بلند شد برِ.... گفتم:مادرجان! من داشتم نگاه می کردم،می تونم ازت بپرسم این چی بود؟یا چی می گفتی؟

شروع کرد گریه کردن،گفت:پسرم ما از عشایرِ ایرانیم،تو بیابون و دشتیم،خیلی وقت ها در اثر راه رفتن،پاهامون زخم میشه...کفِ پاهامون آبله میزنه،از گیاهان دارویی،چربی حیوانات،یه پماد داریم،میزنیم خوب میشیم....

گفت:وقتی داشتم می اومدم اینجا،شنیدم این دخترکوچولو پاهاش آبله داره،از همون پماد آوردم،داشتم می گفتم:قربونت بشم،پات خوب شده؟...

ان شاءالله تو حرمش باشیم،همون حرمی که هنوز احساس می کنیم داره میگه: بابا!....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 929 زمان : نظرات (0)

یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجةیارب الحجة بحق الحجة اشف صدر الحجة بظهور الحجة

یه نکته عرض کنم،شبِ علیِ اصغرِ،این  یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین که گفتید اشف صدر الحسین به نقل معتبر و معروف،زین العابدین،علی اصغر رو روی سینه ی بابا دفن کرد،یعنی شفای سینه ی حسین،علی اصغرِ..... داری برای امام زمانت دعا می کنی،به اون سینه ای که علی اصغر آرام گرفت....

یارب الحسین، بحق الحسین، اشف صدر الحسین، بظهور الحجة

اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن..... یاصاحب الزمان.......

به این غبار، نگاهی که آفتاب شود

بسوز قلب مرا، کز غمت مُذاب شود

برای آمدنت، شب به شب دعا کردم

اشاره کن به دعایم که مستجاب شود

امامِ عصر، مرا هم صحابه ی خود کن

که آسمانِ نگاهم پُر از سحاب شود

من آمدم که سلام مرا جواب دهی

سلام می کنم و وای اگر جواب شود

نکنه ردم کنی امشب،نکنه تحویلم نگیری؟نکنه روت رو برگردونی؟ محالهمَا هَكَذَا الظَّنُّ بِكَ من اون آقایی رو که می شناسم محاله شب هفتم صداش بزنم جوابم نده...آقا جان! حالا که منو خواستی،دعوتم کردی تو خونه ات،نکنه جوابم رو ندی؟ همین اول بگم: من به امید اومدم،شنیدم سفره دار یه بچه ی شیش ماهه است،شنیدم دستای کوچولوش گره باز میکنه...

اگر اجازه دهی روضه خوان شوم امشب

که قلبِ سوخته ات بیشتر کباب شود

برای کودک خود آب خواست اما حیف

همین دلیل بر این شد، حسین آب شود

دو نفر تو کربلا آب شدن،دو نفر تو کربلا از خجالت مُردن،آب شدن،هر دو خجالت هم مالِ عطش بود،عباس از سکینه خجالت کشید،عباس جلو سکینه آب شد،حسینم هم از رباب،از علیِ اصغر.....خدا هیچ بابایی رو به روز تو دچار نکنه....

فکری به حالِ ماهیِ در التهاب کن

ببین علی اصغر تو کربلا چه کرده،چه حماسه ای،همه رفتن،تا دید باباش دارمیگه: هَل مِن ناصِر بعضی روایت ها نوشته از تو گهواره پرت شد پایین،بابا من چی؟

فکری به حالِ ماهیِ در التهاب کن

 بابا برای تشنگیِ من شتاب کن

دردی عمیق در رگ من تیر می کشد

 من را برای ذبح عظیم انتخاب کن

هَل مِن معین توست که لبیک می دهم

 اَمَّن یجیب های مرا مستجاب کن

من روی دست های تو قد می کشم، پدر

 از این به بعد روی نبردم حساب کن

تا اومد رو سینه ی باباش،تا نزدیک شد به سینه ی باباش،بابا بغلش کرد،یه نگاه به محاسن باباش انداخت،یه نگاه به چشمای باباش انداخت،بابا!

داغ جوان چه زود تو را پیر کرده است!

 با خون من محاسن خود را خضاب کن

گهواره هم که تاب ندارد بدون من

 فکری به حال خاطره های رباب کن 

بچه رو ابی عبدالله رو دست گرفت،همه حواس لشکر به طرف بچه رفت،همه گفتن: جنگ رو خاتمه بدیم،حسین قرآن رو دست گرفته،یکی گفت:بچه رو بگیرید سیرابش کنید،یکی گفت: ما با بچه جنگ نداریم....

لشکر ریخت به هم،نانجیب دید الانِ که ورق برگرده،گفت:حرمله! بیا،حرمله! بیا...کار رو تموم کن،با یه تیر، دو سه نشونه بزن،چه کنم؟ گفت:بشین رو کُنده ی زانو،هر کار گفتم انجام بده،گفت:چیکار کنم؟گفت:می بینی زیر گلوی بچه پیداست،میخوای حسین رو بکشی بچه رو بزن....

فقط همین رو بگم:وقتی بچه تیر خورد،کسی نبود بچه رو از حسین بگیره،یه نگاه کرد دید بچه داره دست و پا میزنه....

لالا لالا،گُلِ پونه

آبی تو خیمه نمونده

خیلی شرمندته مادر

لبات رو عطش سوزونده

آخه روی طفل بی شیر

برا چی آبُ می بندن

اصغرم داره می میره

دیگه واسه چی میخندن

واویلا،کاری ازم بر نمیآد

واویلا،الهی که بارون بیاد

چه جوری زنده بمونم

زندگی بی تو نمیشه

گُلِ من خدا به همرات

خداحافظ برا همیشه

حرمله یهو خراب کرد

همه ی آرزوهامُ

الهی خوشی نبینه

که گرفت دل خوشی هامُ

بشکنه دستش دارم می میرم

نذاشت علی مو از شیر بگیرم

وای از چشمِ نیمه بازت

روزِ مرگِ مادر اومد

آخه با تیرِ سه شعبه

تازه دندونات در اومد

حسین....

این بچه،دو بار ذبح شد،ذبح یه عبارتی است که معناش واضحِ،برا هیچ شهیدی تو کربلا به کار برده نشده غیر از دو نفر،برا علیِ اصغر و برا ابی عبدالله،فقط عبارت: ذَبَحُهُ به کار برده شده،اینجا نوشتنذَبَحَهُ الاُذُنِ إلَی الاُذُن برا گودال هم نوشتن: ذَبَحَهُ مِنِ القفا... دو جا ذبح اومده،ذبح یعنی چه؟ زمانی میگن ذبح که زنده باشه و سر از بدنش جدا کنن،اما علی اصغر دو بار ذبح شد،یه بار وقتی تیر رو زدن، یه بار وقتی تیر رو حسین کشید بیرون،سر جدا شد،وای.....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 255 زمان : نظرات (0)

پسر ارشد دریاست که از چشمِ ترش
 
آسمان دست به پیشانی حیرت دارد ...
خیلی گریه میکرد ، خیلی اشک میریخت...
پسر ارشد دریاست که از چشمِ ترش
 
آسمان دست به پیشانی حیرت دارد ...
حسن جان ... حسن جان ...
دشنه بر پهلوی رنجیدۀ او نیست غریب
از تباریست که عادت به جراحت دارد ...
حسن جان ... حسن جان ...
فتنه را ضربۀ شمشیر حسن، پی کرده ست
از جمل با حسن این قوم عداوت دارد ...
حسن جان ... حسن جان ...
زهر یا تیغ شبیه اند پدر با فرزند
اصلا این طایفه میراث شهادت دارد ...
حسن جان ... حسن جان ...
تیر و سنگستُ تنش از همه سو آماج است
قاسم اینجا ز پدر مُهر نیابت دارد ...
معنی صلح حسن جز رجز قاسم نیست!
"
ان تُنکِرونی فانا فَرعُ الحسن ... سبطُ النَّبیِّ المصطفی وَالموتَمَن..."
معنی صلح حسن جز رجزقاسم نیست!
صبر با زخم جگر حکم شجاعت دارد
آقا امشب با یه امیدی اومدم درخونت، به من گفتن بری دست خالی برنمی گردوننت ... به من گفتن :
کِی دهد فرصت گفتار به محتاج ،کریم
گوشه این طایفه آواز گدا نشنیدست ...
امشب از خُلقِ کریمش بطلب رزق ای دل
هر چه من پُر گُنَه ام، یار کرامت دارد ...
حسن جان ... حسن جان ...

کریم ... کاری به جز جود و کرم نداره
آقام ... تو مدینه س ولی حرم نداره
گمان مبر که حسن بی ضریح و بی حرم است
کریم آل عبا هر چه هست میبخشد ...
آقای ما غیر از کریم بودن،غریب هم هست
غریب ... اونیِ که همدم اشک و آهِ
دیده که مادرش تو کوچه بی پناهِ

آقا .... مولا .... چرا همیشه گریه میکنی؟! مادر بیا برگردیم ... مادر دست منو بگیر برگردیم ... خودم میبرمت خونه ... مادر بیا بریم ...

غریب ... اونیِ که همدم اشک و آهِ
دیده که مادرش تو کوچه بی پناهِ ...

حسن (آقام حسن  ۲) حسن جان ...
آقا میخوایم روضه بخونیم ، اگر شما اجازه بدید ...
دلم تو روضه ها میشکنه مثل شیشه
ولی روزی مثه روز حسین نمیشه
حسین (آقام حسین ۲) حسین جان...
غریب اونیِ که سر به بدن نداره
آقام رو زمینه ولی کفن نداره ...

زمان ریاست حمهوری حضرت آقا نزدیک دفتر،وقتی ایشون قصد خروج از دفتر داشتن،یه وقت ایستادند،سر و صدا می اومد چند متر اون ور تر محافظا جلو پسربچه رو گرفتن؛ نوجوون ۱۳ساله هی فریاد میزنه : آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای!  آقا پرسیدند : قصه چیه؟! گفتند: نوجوون از اردبیل اومده؛ با التماس خودش رو رسونده اینجا؛ تا الان میگفت : میخوام شما رو از دور ببینم ؛ اما الان میگه :نه! میخوام یه چیزی هم به ایشون بگم. آقا فرمودند : بذارید بیاد جلو ، دوان دوان آمد پیش آقا با صورت سرخ،غرق اشک ... مرحمت بالازاده ... بفرمایید ... خوش آمدید ... ساکت بود‌ چیزی نمیگفت ، آقا پرسیدند: اسمت چیه؟ گفت: آقا من مرحمتم؛ از اردبیل آمدم.

بفرمایید ... من آمدم یه خواهش کنم از شما. جانم .... خواهشتو بگو. اگه میشه به منبریا، به مداحا بگید دیگه روضۀ قاسم نخونن ... چرا؟! بغضش ترکید ؛ شروع کرد گریه کردن بریده بریده حرفاشو شروع کرد ...

حضرت قاسم ۱۳سال داشت رفت شهید شد‌ منم ۱۳سالمه. اما الان میگن ۱۳ساله ها رو جبهه نمیفرستن ، اگه جنگ برا ۱۳ساله ها بده بگید دیگه روضۀ قاسم نخونن ... آقا این شوق رو که دیدن دستور دادن هماهنگ کنید بره جبهه . آخرِ سرم گفتن پسرم برا ما هم دعا کن رفت جبهه، به آرزوش رسید.

مرحمت بالازاده با روضۀ قاسم اجازه شو گرفت ما که این کاره نیستیم خودمون میدونیم تو به رومون نیار اما امشب ما با روضۀ یتیم کربلا شاید تونستیم برات شهادتمون رو بگیریم.

آی نوجوونا ! امشب شب کریم اهلبیتِ صاحب مجلس امام حسنِ کم نخواه کربلا بخواه، شهادت بخواه، امام حسن خیلی آقاس ما تازه امشب غیر از شهادت زیارت اربعینمون هم هنوز گیره .

کربلای حسین رفتن را از سرِ سفرۀ حسن دادن ...

این نوجوون ۱۳ساله رحمت بالازاده به شهادت رسید،یه نوجونم کربلا بود،چه غوغایی به پا کرد، شب عاشورا امام حسین فرمودند :"تَفَرَّقوا..."برید ... همتون برید ... یکی یکی بنی هاشم، اصحاب بلند شدند حرفاشونو زدن دل زینب رو قرص کردند ... اما یک نفر نشسته بود بین اصحاب امام حسین هی سرش رو بالا می اورد ، عمو منم ببین!... عمو!...

از امام سجاد نقل کرده هدایة الکبری شب عاشورا آخرش دلش طاقت نیاورد،بلند شد؛ گفت: "یا عم! وَ انا اُقتَل؟! "منم شهید میشم یا نه؟! "فَاَشفَقَ علیه ..."امام حسین شروع کرد مهربونی کردن یتیم برادرشِ ... بعد فرمود: "یابن اخی کیف الموت عندک؟" برادرزاده مرگ در نزد تو چگونه است؟ صدا زد: "یا عم! احلی من العسل" عمو از عسل برای من شیرین تره ... قاسم این جوری جواب امام حسین رو داد،حالا از امام حسین اجمالا که همه شهید میشن مردی نمیمونه روز عاشورا شد قاسم آمادۀ میدان شد.

"فَلَمّا نَظَرَ الیه الحسین اِعتَنَقَه..." وقتی آقا قاسم رو دید،برادرزاده رو در آغوش گرفت ،شروع کردند گریه کردن "وَ جَعَلا یبکیان حتی غُشِیَ علیهما..." انقدر تو بغل هم گریه کردند بی حال شدند ...

بوی برادرمو میدی ... عمو بوی بابامو میدی ...

"ثم اِستَأذَنَ الغلام لِلحَرب..."قاسم اجازه خواست ، "فَأبی عَمُّه الحسین" اجازه نداد ... قبول نکرد ... ای وای ... چه گذشت بر قاسم... خوارزمی نوشته: "فَلَم یَزَلِ الغلام یُقَبَّل الیَدَی و رِجلَیْه ..." شروع کرد دستای امام حسین رو بوسیدن ... دید فایده نداره افتاد به پای امام حسین ... "و یَستَأذنَهُ الاِذن حتّی أذِنَ لَه..." عمو بذار برم ... اجازه رو گرفت در مقاتل ما نام دو نفر رو داریم که روز عاشورا برای اذن میدان دست و پای امام حسین رو بوسیدن. یکی جون غلام امام حسین بود که صورتش سیاه بود. یکی قاسم بود که مثل فرزند عزیز بود‌. صورتش مثل ماه بود ، راوی میگه اجازه گرفت ؛ " فَخَرَجَ ودُموعُهُ عَلى خَدَّیهِ..." این نوجوون اومد میدون ولی اشکاش هنوز رو گونه هاش بود پاک نکرده بود. اومد مقابل لشگر ایستاد کرّ و فر کرد رفت و برگشت صدا زد:

انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن" اگر من رو نمیشناسید بدونید من پسر حسنم.

"سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن" من نوه ی پیغمبرم.

حالا لحنش عوض شد ... هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن نامردا عموم مثل اسیر گرفتار شما شده بَیْنَ اُناسٍ لاسُقوا صوبَ الْمُزَن

بین مردمی اسیر شده که خدا کنه هیچ وقت از آب بارون نخورن آب رو بستید؟! عموم تشنه هست

بودند دیو و دد همه سیراب و می مکید

خاتم زِ قحط آب سلیمان کربلا ...

رفت میدان جنگ نمایانی کرد ، تعدادی رو به درک واصل کرد اون ملعون وقتی اینجوری دید "شَدَّ علیه ..." بهش حمله ور شد (من نمیخوام بگم اینجا چه اتفاقی افتاد..‌) "فَصاحَ یا عمّاه..."صدا زد عمو... " وَانجَلَتِ الغَبرَةُ..." راوی میگه: گرد و غبار شده بود ، یه وقت دیدم گرد و غبار خوابید "فَإِذا بِالحُسَینِ علیه السلام قائِمٌ عَلى رَأسِ الغُلام..." دیدم این آقا بالای سر این نوجوون ایستاده ... "وهُوَ یَفحَصُ بِرِجلَیه..." قاسم هی داره پاشو به زمین میکشه...

ذبیح پا به زمین سود و یافت چشمۀ زمزم

تو پا مسای عمو دسترس به آب ندارد

اینجا راوی میگه نوجوون داشت جون میداد، این پاها رو هی به زمین میسایید، لشگر داشتن میدیدن ... زینب از خیمه ها نگاه میکرد ، این صحنه خیلی زود برای زینب تکرار شد ... راوی میگه امام حسین افتاد قتلگاه ، چه اتفاقاتی برای پسر فاطمه افتاد؟ "وَالحسینُ یَجودُ بِنَفسِه"دیدند امام حسین داره جون میده ... زینب چی کار میکرد؟

السلام علیک یا اباعبدالله ....

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین

زینب صدا میزد حسین 

آسمون تیره و تار شد ... نفس ها در سینه حبس شد ... زینب نشست ... دست روی سر گذاشت .‌.. سینۀ مبارک سنگین شد ... نفس های مبارکش به شماره افتاد ... هاتفی صدا زد:

"یا اهلَ العالم! قُتِلَ الحسین ..." حسین رو کشتند ... غریب کشتند ...

از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین

دست و پا میزد حسین

زینب صدا میزد حسین

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خارُ خاشاکِ زمین منزل و ماوای تو نیست

شمر مرو به قتلگه ...

فاطمه میکند نگه ...

 

تعداد صفحات : 554

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 15
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 597
  • آی پی دیروز : 562
  • بازدید امروز : 4,927
  • باردید دیروز : 5,510
  • گوگل امروز : 49
  • گوگل دیروز : 34
  • بازدید هفته : 38,559
  • بازدید ماه : 101,661
  • بازدید سال : 1,143,802
  • بازدید کلی : 19,649,630