زخمي که بعضي شبا سر وا مي کرد کنار چاه
ناله ناله داشت حکايت از دلي غرق به آه
ديگه راحت مي شه از اين همه ماجراي شهر
ديگه راحت مي شه از مردم بي وفاي شهر
خورشيد کوفه با چهره اي پر از بغض شفق
پلکاشو گذاشته روي هم، شکسته بي رمق
طبيب اومده دواء بذاره رو زخم سرش
اما کي مي ذاره مرهم روي زخم جیگرش
بغض دلتنگياي غروب مي باره از نگاش
معلومه رفتنيه ، اين جوري مي لرزه صداش
دلي غرق درد آه حالي آشفته داره
ميون بغض چشاش حرفاي نا گفته داره
علی یا علی علی یا علی علی یا علی
خوب مي دونه کوفه شهر آدماي بي وفاست
خوب مي دونه تازه اين اول غربت و بلاست
خوب مي دونه چند سال ديگه حديث غربتو
قصهي نامه هاي فريب اين جماعتو
مي دونه درياي خون مي شه يه روزي نينوا
آخه خونه دلش از مصيبتاي کربلا
مي دونه دست رشيد عباسش قلم مي شه
می دونه قامت آسمونش اونجا خم مي شه
مي دونه خورشيد نيزه ها مي شه سر حسين
مي شينه سه شعبه ای به حلق حسين
مي دونه دستاي زينب و مي بندن يه روزي
مي دونه به اشک بچه هاش مي خندن يه روزي
رحمي به سه ساله و شير خواره اش هم نمي کنند
رحمي به گهواره و سه ساله اش نمي کنند
مي دونه که از حرم شميم سيب و مي برن
به روي نيزه سر شيب الخضيب و مي برن
ميون سينهش ديگه نفس آروم نمي گيره
پرو بالش توي اين قفس آروم نمي گيره
علی یا علی علی یا علی علی یا علی