عمه دستم و رها کن که عمو تنها شده
خسته و زخمی و بی حال اسیر گرگا شده
نه کفن هست و میخوام و نه سپر بذار برم
سر سربریدنش عمه ببین دعوا شده
عمه باید برم و شمرا ازش جدا کنم
چجوری بشینم و غریبیشو نگاه کنم
لا اقل میشه یه کم شمر و معطل بکنم
اگه جسمم رو سپر جلوی شمشیرا کنم
تا یکم جون به تنش مونده هنوز بذار برم
تا که سنگم رو شونش نشکونده بذار برم
داره خنجر میذاره روی گلوی عمو جون
تا که پیکر و نچرخونده هنوز بذار برم
ای وای عمو ......
تا به گودال برسم صد دفعه افتادم عمو
حال جون دادنتو دیدم و جون دادم عمو
صد دفعه داد زدم از رو سینهی عموم پاشو
ولی بهش نمیرسید صدای فریادم عمو
توی گودال عمو هر نیزه که دیدم به تو خورد
تیغ و شمشیر و سپر حتی عصا هم به تو خورد
عمو شرمنده ترم طاقت شمشیر و نداشت
دستم و جلو آوردم ولی باز هم به تو خورد
هرچی خون گلوتو پاک میکنم بازم تره
نیزهای که تو گلوت مونده برام درد سره
بایدم خنجر شمر حنجرتون رو نبره
اینجا جای بوسهی فاطمه و پیغمبره
ای وای عمو ......