از در خونه ي من هم شعله ها زبونه می زد
نیمه شب بود ولی دشمن با لگد به خونه می زد
بر سر سجاده بودم که نمازمو شکستم
دشمناي بی مروت کمر قتلمو بستند
با طناب و تازیونه سوي من هجوم آوردند
پیش چشم گریون اهل خونه منو می بردند
پا برهنه بی عمامه منو از خونه کشوندند
با قد خیمده من رو پشت مرکب می دووندند
بسکه درد و غصه دیدم دل خسته ام کبابه
مثل حیدر روي دستام جاي زخماي طنابه
بین راه تا کاخ دشمن لعن بر امیه کردم
با صورت زمین که خوردم یادي از رقیه کردم
منبع: کتاب گلواژه های عترت