گمان مدار که رفتم و تو را رها کردم
چهل شب است که هرشب تو را دعا کردم
چهل شب است که دور سر تو گردیدم
چهل شب است که دائم تو را صدا کردم
به جد و مادر پهلو شکسته ام سوگند
که شام را به عزای تو کربلا کردم
زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
خطبه خواند و شام را شام غریبان کرد و رفت
به جد و مادر پهلو شکسته ام سوگند
که شام را به عزای تو کربلا کردم
چهل عروج به هر سو که دیده بگشودم
تورا نگاه به بالای نیزه ها کردم
نشد به مقتل خون بوسه بر رخت بزنم
تنت به دست گرفتم خدا خدا کردم
به خون سرخ تو صورت نگار میکردم
گلاب اشک به زخمت نثار میکردم
تو در مبارزه کار امام میکردی
به زیر کوه مصیبت قیام میکردی
زنوک نی دشمن هماره میدیدم
که پا به پای سرم فتح شام میکردی
ز هر طرف که سرم را به نیزه میدیدی
به روی غرق به خونم سلام میکردی
به اشک چشم همه دوستانمان سوگند
که خواب را تو به دشمن حرام میکردی
اگر چه نخل شرف آب خورد از خونم
به جان فاطمه تا حشر از تو ممنونم