loading...

آئین مستان

مدیحه سرایی و سرود در وصف سالروز جشن ازدواج حضرت امام علی و حضرت زهرا,مدیحه سرایی و سرود جشن ازدواج حضرت امام علی و حضرت زهرا,مدیحه سرایی و سرود,ازدواج حضرت امام علی و حضرت زهرا,سالروز ازدواج حضرت اما

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 750 زمان : نظرات (0)

حاج مهدی سلحشور

دو یار سپاه تو

به قربان راه تو

دو آلاله ی زینب

فدای نگاه تو

پیچیده تو صحرا، نوای حزینت

سوزوندی دلم رو، با هل من معینت

چه غربتی خیمه زده توی نگات

گم میشه تو هلهله ها سوز صدات

شنیدم نواتو، بمیرم برا تو، نبینم عزاتو

واویلا واویلا

دیدم با دو چشم تر

 تو غوغای این لشکر

نشستی شکستی تو

 کنار علی اکبر

علی اکبرامو میارم به میدون

که تنها نمونی، تو این دشت پر خون

قبول کن این دو هدیه ی خواهرتو

که رو سفید بشم پیش مادر تو

ندارم شکیبی، به جز غم نصیبی، تو خیلی غریبی

واویلا واویلا

سینه زنی زمینه طفلان حضرت زینب (س) شب چهارم محرم- دو یار سپاه تو به قربان راه تو - مهدی سلحشور

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 15926 زمان : نظرات (0)

زیبا و با صفا شده ای احتیاط کن

از خیمه ها جدا شده ای احتیاط کن

اوجی گرفته ای و به طوبی رسیده ای

هم قدِّ مرتضی شده ای احتیاط کن

مهتاب روی شانه ی تو آب زیر پات

یک دست تا خدا شده ای احتیاط کن

یک "ان یکاد" نذر خودت کن برادرم

خیلی گرانبها شده ای احتیاط کن

یک لشکر آمده که بگیرد تو را ز من

از بس که دلربا شده ای! احتیاط کن

دستت که قطع شد همگی جنگ جو شدند

حالا جداجدا  شده ای احتیاط کن

دیگه شب آروم نشستن نیست

ای وای حرمله سر زانو نشسته است

مقصود تیرها شده ای احتیاط کن

ماه من تو كجا و خاك كجا

آسمان را سپرده ای به زمین

خوب شد زینبم نبود و ندید

با چه وضعی تو خورده ای به زمین

          ****

با زمین خوردنت من افتادم

خواهرم بین خیمه ها افتاد

یكی از دست های تو اینجاست

بگو آن دیگری كجا افتاد

این همه سال منتظر بودم

بشنوم یك برادر از آن لب

گفتی اما چگونه، شكر

ولی حسرتش ماند بر لب زینب

با چه رویی به خیمه برگردم

چه بگویم جواب طفلان را

تا برایت دعا كند دیدم

جمع كرده رباب طفلان را

با چه رویی حرم روم وقتی

پیكرت را نمی برم عباس

بعد تو وای بر دل زینب

بعد تو وای بر حرم

ترسم از غارت تو  و خیمه ات

این جماعت زحرص لبریزند

نروم میروند سمت خیام

بروم بر سر تو میریزند

غارتش را شروع كرده عدو

آن كه این مشك  پاره را ببرد

با چه وضعی غروب از خیمه

معجر و گوشواره را ببرد

دعا كنیم همین امشب،یه نشونی از اباالفضل،یه نشونی از علی اكبر،یه نشونی از مادر سادات،تو بدنتون باشه و جون بدید،ان شاءالله بی سر بیام ارباب،یكی از شهداست،بنام شهید اباالفضل شفیعی،میگن همیشه میگفت:دوست دارم مثل اباالفضل به شهادت برسم،وقتی افتاده رو زمین،دو تا دستاش از بدن جدا شده،وصیت نامه اش رو از جیبش در اوردند،دیدن نوشته خدایا،اسمم اباالفضله،آرزوم هم اینه مثل عباس دو تا دستام جدا بشه،حتی تو جون دادن هم عاشقا این طور اقتدا میكنن،امشب یاد كنیم از همشون،از همه شهدا،تو خط میگن  نقل مجلس اونها این بوده،یكی میگفته من اباالفضلیم،ان شاء الله مثل عباس دست نداشته باشم،یكی میگفته:من علی اكبریم،ان شاءالله ارباًاربا بشم،چیزی از من برنگرده،یكی میگفته:هر كجا قرار باشه تركش بخوره ،خدا كنه اول یه تركش به پهلوم بخوره،قیامت بتونم پیش مادرم سرم رو بالا بگیرم،یكی از شهدا میگن دیدیم داره میخنده،گفته من همه رو سپرده ام به خود ارباب،هر چی خودش بخواد،هر جوری خودش میپسنده،من همین جور راضی ام،این جوری شهدا عشق بازی میكردند با مولا و آقای خودشون،تو جون دادنشون هم میخواستن اقتدا كنند به اهلبیت،زندگیمون هم ان شاءالله این جور بشه،لبیك به امام بتونیم بگیم،بخدا صدای هل من ناصر ینصرنی حسین،در همه ی زمانها جاریست،كل یوم عاشورا،كل ارض كرببلا،لذا مرحوم آقای نجفی میگه :تو كربلا پرده ها كه كنار رفت،گوش دلم شنوا شد،دیدم صدای زنگ سیدالشهدا بلند شد،با صدای زنگ داره این صدا تو همه ی فضا می پیچه:هل من ناصر ینصرنی،چند ثانیه نكشید،دیدم صدای زنگ حرم عباس بلند شد،صدا داره بلند میشه:لبیك،لبیك،لبیك..این ولایت پذیری رو باید از عباس یاد گرفت،غیرت اباالفضلی در دفاع از دین و حریم ولایت باید داشت،امام حسن در خونه نشسته بود،جلوی در آقا لحظاتی نشسته بود،یه نامرد ملعونی نابینا بود،عصا زنان اومد سمت صدای امام حسن مجتبی،سر این عصا تیز بود،یه میخ بلندی سر این عصا بود،تا رسید كنار اما حسن،این نوك عصا زمین رو لمس كرد،رسید به پای امام حسن،این عصا رو برد بالا محكم كوبید رو پای امام حسن،روایت میگه،از اون طرف پای آقا بیرون زد،آقا رو زمین افتاد،آقا رو برداشتن خونه بردند،آقا قمر بنی هاشم از راه رسید،گفت:حسن جان چیه؟هركاری كرد امام حسن نگفت،آقا پرسون پرسون فهمید كی بوده،بیرون شهر گیر آورد یارو رو ادب كرد،بماند حرفا مفصله،این قدر تعصب به حریم ولایت داشت،عرضم اینه عباس جان وقتی افتادی رو زمین،اقات حسین وسط میدان اومد این خون رو پیشانی رو پاك كنه،دامن عربی رو بالا زد،یه سنگی به پیشونی آقا اصابت كرده،یه تیری به قلب آقا خورد،به سینه ی آقا خورد،هر كار كرد ابی عبدالله،از جلو این تیر رو بیرون بكشه نشد،از پشت سر این تیر رو ابی عبدالله در اورد،مثل ناودانی خون از آقا جاری بود،دست زیر خون میبرد،به آسمان میپاشید،به سر و رو میپاشید،ناله میزد،گفت:خدا تو شاهد باش منو اون دو نفر كشتند،اقا دو تا تیر دل شیعه رو تا قیام قیامت سوزونده،هرچی گریه كنند تمومی نداره،یكی همون تیری كه ابی عبدالله هر كاری كرد از جلو بكشه نتونست،از پشت سر كشید،یكی هم تیری كه به چشم عباس خورد،تصور كنی بیچاره ات میكنه،تیر میخورد به بدن اصحاب،این تیرو با دستشون در می آوردند؛اما اینقدر تیر خورده بود به قمر بنی هاشم، حتی صار کالقنفذ، مثل خار پشت،اینقدر تیر تو بدن آقا بود،اما اینی كه خورده بود تو چشمش،خم شد،تیر رو گذاشت بین دو تا زانوهاش،تا اومد بكشه بیرون،با عمود آهن....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 877 زمان : نظرات (0)

ناگاه زمین شد پر از زلزله  و حرمله با تیر دو تا چشم به هم دوخت، عمو سوخت ."دوتا دستا قطع شده"

 که ناگاه عمود آمد و بشکافت سرش را

 دو تا چشم ترش را

چو تیر آمد و بر مشک عمو خورد

 همه آرزویش مرد

 طرف خیمه صدا زد، كه ارباب دریاب برادر

که دگر تاب ندارد

 حرم آب ندارد، علی خواب ندارد.

اباالفضل،....جانم...همه ناله بزنن،....دوست دارم شما بگین...چقدر منتظر امشب بودی...

وقتی بیش از 90 زخم امیر المؤمنین تو جنگ اُحد برداشت،خم به ابرو نیآورد،یه روز چشم درد گرفت امیرالمؤمنین ،پیغمبر اومد دید امیرالمؤمنین از چشم درد در تب و تابه،دو نفر یكی امیرالمؤمنین كاشف الكرب عن وجه الرسول الله است،یكی عباس كاشف الكرب عن وجه الحسین ِ،تا پیغمبر دید علی چشم درد داره،این چشم ها داره اذیت میشه،پیغمبر اكرم دست رو چشم امیرالمؤمنین كشید،این درد چشم آروم شد،یا رسول الله چشم درد كاشف الكرب خودت رو نمی تونستی ببینی،حسین چی كشید،نه یه چشم درد،اومد دید تیر تو چشم عباس خورده،یا صاحب الزمان،عباس این تیر و چه طور از چشم در بیاره،آقا خم شد،این تیرو گذاشت بین دو تا زانو،تیرو از چشم بیرون بكشه،نانجیب با عمود آهن به فرق عباس زد،حسین...

چند تا خانوم خیلی از هم شرمنده بودند،اونم از رو ادبشون،یكی ام البنین،این بچه هارو میدید میگفت:عباس ِ  من رو حلال كنید،اگه آب به خیمه رسونده بود علی اصغر زنده بود،یكی سكینه،هر وقت ام البنین رو میدید سرش رو مینداخت پایین،میگفت:ام البنین من رو حلالم كن،من مشك و دادم دست عباس،اما زینب شروع میكرد برا ام البنین از كربلا گفتن:ام البنین تا عباست بود ما در آرامش بودیم همه راحت بودند،ام البنین تا علم خوابید حسین سراسیمه اومد تو خیمه،لااله الا الله،آخه میگه قبلش هر كی به شهادت میرسید ابی عبدالله می اومد تو خیمه زن و بچه رو ،همه رو آروم میكرد،اما عباس كه افتاد میگه دیدم حسین گوشه ی خیمه،خودش زانوهاش رو بغل گرفته،چی شده داداش؟گفت:زینب جان برو رخت اسارت به تن بچه ها كن،دیگه كار تموم شد.

رفت از كفم آب آورم ای داد و بیداد

دیدی چه آمد بر سرم ای داد و بیداد

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

جسممون اینجاست،دلمون كربلاست،ای كاش الان تو بین الحرمین بودیم،حسین جان،به گنبد نگاه كن،از زبان حسین بگو:

پشتم شكسته از غمت برادر من

بنگر به بالینت نشسته مادر من

سقای طفلان منی

آب آور و جان منی

مظلوم اباالفضل

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 15992 زمان : نظرات (1)

ما هم نمی فهمیم، كسی باید جَوون از دست داده باشه، تا بفهمه، یعنی چی حضرت زینب سلام الله علیها میگه، وقتی دیدم صدای علی از وسط میدان اومد داداشم هی میشینه، هی بلند میشه، رنگ صورت حسین برگشته، گفتم داداش چیه؟گفت:علیم رو كشتند، وقتی رسید كنار بدن علی اكبر، خودش رو از بالای مركب انداخت رو زمین، كجا دنبال بدن بگرده؟این ور میشد میگفت:علی، این ور، علی، علی، جلو اومد بالا سرش نشست، سر رو گذاشت رو زانوش، دلش آروم نشد، این صورت رو گذاشت رو صورت علی ، ولدی علی، با دستان خودش، دست بُرد داخل دهن، این لخته های خون رو از تو دهن میكشید بیرون، میگفت:نمی خوای جواب من رو بدی؟دارم میمیرم، امشب اگه كربلا بودیم یه كلمه از علی اكبر نمی تونستیم بگیم، ملا عباس مازندرانی تو اون رؤیای صادقه، وقتی بردنش كربلا، خدمت حضرت مشرف شد، حضرت فرمود:خوب روضه خوندی اما، شب های جمعه دیگه تو حرم ما اومدی، حرف از علی اكبر نزن، مادرم فاطمه تو حرمه، تو روضه میخونی نمی دونی مادرم چه میكنه، عرضم این یه جمله است، اما زین العابدین میگه دیدم تو خیمه ولوله شده، رفت و آمد زیاد شده، اما از هر كی میپرسیدم چی شده؟هیچكی هیچی نمیگفت، به مریض میگن خبر بد ندید، هر كی یه جور طرفه میرفت، اما یه لحظه پرده خیمه رو بالا زدن، نگاه كردم دیدم چند تا جوون، یه عبا برداشتن، یه چیزی تو این عبا ریختن، دارن میارن دارالحرب، بازم نفهمیدم چی شده، اما پشت سرش دیم، زینب زیر بغل حسین رو گرفته، عباس داره به سر میزنه.

بخوان به گوش سحرها اذان علی اكبر

بخوان دوباره برایم بخوان علی اكبر

لب ترك تركت را به هم نزن بابا

نه، بذار جور دیگه اش رو بگم:

لب ترك تركت را به هم بزن بابا

اما

 تكان نخور  كه نپاشد جهان علی اكبر

دوباره داغ پیمبر تحملش سخت است

نرو جوانی ِ حیدر بمان علی اكبر

تا اومد گفت:بابا می خوام برم به میدان، بی معطلی ابی عبدالله گفت:برو، بر خلاف قاسم، كه وقتی اومد ابی عبدالله، این پا اون پا كرد، علی اكبر كه اومد ابی عبدالله گفت:برو به میدان، چقدر قشنگ شاعر آورده، عمان سامانی:

برو كه در یك دل نمی گنجد دو دوست

برو ، اما، قبل رفتن برو تو خیمه، بچه ها دورت بگردن، زن و بچه ببیننت، طوری دور علی حلقه زده بودند دور علی این زن و بچه، كه ابی عبدالله فریاد زد، رها كنید علی من رو، علی من محو خداست، بذارید بره،

به دست غصه نده دست دخترانم را

تمام دلخوشی ِ كاروان علی اكبر

ببین که تیر فراقت نشسته بر جگرم

ببین قدم زغمت شد کمان علی اکبر

یه جوری التماس رو آدم از حرفاش میبینه، درسته امامه، اما رابطه پدر و پسری رو هم در نظرت بیار

عصای پیری بابا مقابلم نشكن

توان بده به منِ ناتوان علی اكبر

نمی دونم میگیری یا نه؟اگه گرفتی امشب با ناله ات عرض ادب كن

كنار جسم تو رسم جهان عوض شده است

نشسته پیر كنار جوان علی اكبر

حسین........

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 6366 زمان : نظرات (0)

تا كه از چهره ات نقاب افتاد

رونق بزم آفتاب افتاد

چهره ی مجتبائیت گُل كرد

در دل دشت التهاب افتاد

دید عباس رزم شاگردش

دید صحرا در اضطراب افتاد

وقتی اومد شروع كرد با اون ملعون ارزق شامی جنگیدن،با پسراش جنگیدن،عباس بالا بلندی ایستاده بود،هی قاسم رو تشویق میكرد،مرحبا به قاسم،نمی دونم مادرش كربلا اومده یا نه،اما اگه اومده اون لحظات با صدای تشویقات عباس،چه حالی پیدا میكرد نجمه خاتون،قاسمم بارك الله،بارك الله،احتمال به قریب به یقیق،اومده كربلا،آخه اومد دید پشت خیمه ها قاسم نشسته زانوهاش رو بغل گرفته بود،داره گریه میكنه،قاسمم برا چی داری گریه میكنی؟گفت:مادر دو تا منظره یادم اومد الان،اول یادم افتاد،وقتی لحظات آخر،بابام داشت جون میداد،عموم حسین كنار بابام نشسته بود،یه وقت دست من و تو دست حسین گذاشت،صدا زد گفت:حسین جان،این امانت من دست تواست تا كربلا،فهمیدی برا چی ابی عبدالله با تأمل اجازه میدان  رفتن به قاسم داد به قاسم بر خلاف  علی اكبر،علی اكبر كه میخواست بره میدان،معطل نكرد ابی عبدالله،وقتی اومد بی معطلی گفت:بابا برو،علی جان برو میدان،اما قبلش برو یه بار زینب تو رو ببینه،بچه ها تو خیمه تو رو ببینند،اما قاسم اومد ابی عبدالله این پا اون پا كرد،معطل كرد،چرا؟چون لحظات آخر،امام حسین دست قاسم رو گذاشت تو دست برادرش،داداش این امانت پیشت باشه،میدونی دلم كجا رفت؟تا علی اومد بدن فاطمه رو تو خاك بذاره،گفت:

تا ابد مجروح زخم كاری ام

وای من از این امانت داری ام

مادر یادم نمیره اون منظره رو،بابام گفت كربلا،برا عموت جان فشانی كن،من خودمو آماده كرده بودم،برا امروز،دیشب ام كه از عموم پرسیدم،آیا من به شهادت میرسم،یا نه؟عموم گفت:قاسمم مرگ در ذائقه ات چه طوره؟ گفتم: احلی من العسل،از عسل شیرین تره"بچه رزمنده ها با این جمله خیلی انس دارند"اما امروز رفتم از عموم اذن بگیرم،اجازه نمیده من برم میدان،چیكار كنم،پس چی شد،كه گفت:به بلای عظیمی دچار میشی،كو اون بلای عظیم،عموم كه اجازه میدان رفتن به من نمیده،حالا یا بازو بند،یا صندوقچه،گفت: قاسمم این و بردار به عموت نشون بده،اگه عموم این دست خط رو ببینه،دست رد به سینه ات نمیزنه،تا قاسم دست خط پدر رو داد خدمت ابی عبدالله،ابی عبدالله رو چشماش كشید،گفت:بوی حسنم رو داره میده،بوی برادرم رو داره میده،وقتی خواست بره میدان،روایت میگه دست در گردن عمو انداخت،اینقدر حسین و قاسم با هم گریه كردند،وغُشی علیهما،دوتایی رو زمین افتادند

همه از نعره ی تو فهمیدند

كار با پور بوتراب افتاد

تا حریف نبرد تو نشدند

بارش سنگ در شتاب افتاد

گفت:نمی تونید با این نوجوان بجنگید،سنگ بارانش كنید،چند نفروكربلا سنگباران كردند،اول حر بود عابس بود،قاسم بود،اما سنگ باران چهارم،اصلاً قابل قیاس با كسی نبود،دور حسین رو تو گودال گرفتند،امام باقر فرمود:اینقدر سنگ به بدن بابام زدند

گوئیا زخم آتشین خوردی

یا عمو گفتی و زمین خوردی

به سرت سر رسیده ام برخیز

شاخه ی یاس چیده ام برخیز

سیزده سال انعكاس حسین

پسر قد كشیده ام برخیز

خاطرات قدیمی یثرب

اشك های چكیده ام برخیز

تا نفس های آخرت نشود

تا كنارت رسیده ام برخیز

من جوان مرده ام بمان پیشم

خسته ام قد خمیده ام برخیز

با تنت در برابرم چه كنم

شرمگین از برادرم چه كنم

كه زده شانه ات به پنجه ی خویش

كه چنین تاب داده مویت را

حیف مشتی زكاكُلت مانده

گیسویت دست قاتلت مانده

بیشتر مثل مجتبی شده ای

ولی افسوس بی صدا شده ای

مثل آیینه ای كه خورده زمین

تكه تكه،جداجدا شده ای

قد كشیدی شبیه عباسم

هر كجا تیر خورده وا شده ای

صدای قاسم كه بلند شد،یا عما،بازم بر خلاف علی اكبر،كه صدای علی اومد،زینب میگه دیدم زانوهای داداشم داره میلرزه،آروم سوار بر مركب شد،حسین دیگه رمق نداره،اما تا صدای قاسم اومد،روایت میگه،عقاب آسا اومد وسط میدان،اون نانجیبی كه اومده،قاتلی كه كنار قاسمه،ابی عبدالله بعضی از روایات میگن:اون نانجیب رو به درك واصل كرد،بعضی ها میگن دستش قطع شد رو زمین افتاد،امدن اینو نجات بدن،بدن قاسم زیر سُم اسب ها بود،مجسم كنی،بیچاره ات میكنه،این ناجیب ها رو كه ابی عبدالله فراری داد،دید قاسم پاهاشو داره رو زمین،میكشه،آروم میگه یا عما،گفت:برا عموت خیلی سخته صداش بزنی،نتونه كاری برات انجام بده،عزیزبرادرم.

سئواله برا من،چرا به قاسم گفتی اقاجان به بلای عظیم،دچار میشی؟بلای عظیم هم بود،تنها بدنی است كه دو بار پامال سُم مركب ها شده،اما عرضم اینه،هر جوری بود بدن رو از زمین برداشت،درسته سینه به سینه قاسم پاها رو زمین میكشید،اون نوجوانی كه پاهاش به ركاب مركب نمی رسید،پاها رو زمین میكشید،بلاخره بدن رو آورد به خیمه،اما بدن علی اكبر رو هرچی نگاه كرد،دید تنهایی نمیتونه برداره،گفت:جوانهای بنی هاشم بیایید....بلند بگو یا حسین.

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 1589 زمان : نظرات (0)

گلچین بهترین مدیحه سرایی و سرود در وصف سالروز جشن ازدواج حضرت امام علی (ع) و حضرت زهرا (س) که در سالهای گذشته با مداحی سید جواد ذاکر، حسین سازور ، حاج سعید حدادیان ، حاج محمود کریمی ، حاج محمدطاهری ، حاج حسن خلج   ، حاج سید مهدی میرداماد، حسین سیب سرخی، مهدی اکبری، مهدی مختاری و حاج سید محسن بنی فاطمی به صورت صوتی در ادامه مطلب آماده دانلود میباشد.

تعداد صفحات : 4

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 14
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 169
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 1,451
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 1
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 1,451
  • بازدید ماه : 103,994
  • بازدید سال : 1,146,135
  • بازدید کلی : 19,651,963