ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام میروند به امید دیدنت
یك بار رد شو از گذر فاطمیه ام
آقا دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
آقا گناه روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام
وقتی شنیده ام كه میایی به روضه ها
هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام
آقا در میزنم كه اذن عیادت دهی به من
با این امید پشت در فاطمیه ام
مگه میشه شما رو راه ندن، این خانم حتی قاتلینشم به خونه راه داد، مگه میشه منو تو رو پشت در نگه داره، راهمون نده
پایان راه سینه زنیها شهادت است
آنجا که گل كند هنر فاطمیه ام
خیلی از شهدا تو همین ایام فاطمیه مهمون بی بی شدن، بعضی هاشون زبانن نه با اعماق دلشون آرزو می کردن اگه قرار ما تو این مسیر شهید بشیم یه طوری بشه بدن ما هم معلوم نباشه، حالا که مادر پهلو شکسته قبرش نامعلومه ما هم نمی خوایم قبری داشته باشیم....