loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت محمد,متن روضه شهادت حضرت محمد گریز به روضه امام علی,متن روضه شهادت حضرت محمد گریز به روضه خضرت زهرا,رحلت رسول اکرم,متن روضه,شهادت حضرت محمد,متن مداحی,شهادت,حضرت محمد,رسول اکرم,متن

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1746 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3819 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 287 زمان : نظرات (0)

گریه نکن برام، که می گیره دلم
می دونی که میشه غمِ تو قاتلم

گریه نکن برام سراپا آتیشم
یه روزی می رسه که زود میای پیشم

*آروم در گوشش گفت:عزیزدلم! اولین نفر تو میای پهلوم، آروم باش، گریه اش تموم شد فاطمه...*

یه روز میاد داری با چشم ترت می سوزی
یه روز به پشت این در، با پسرت می سوزی

یه روزی میخِ در به بال و پرت می گیره
زبونه هایِ آتیش به معجرت می گیره

*پیغمبر می سوخت و می گفت:...*

زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...

یه روزی پُر میشه کبودی رو تنت
چهل نفر میان برای کشتنت

چهل نفر میان که شر به پا کنند
دست تو رو تا از علی جدا کنند

یه روز میاد می بینی تنها تو کوچه هایی
به پیش چشم حیدر به زیر دست و پایی

یه روزی رو می بینم که کوچه غرق مِه شه
این حقِ یاس من نیست، که زیر پاها لِه شه

زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...

*یه وقت دیدند در باز شد، دو تا آقازاده دویدند داخل، حسن و حسین خودشون رو روی سینه رسول الله انداختند. دستور دینِ، میگن: محتضر اون لحظه سینه اش سنگینی می کنه، حتی میگن: دکمه ی پیراهنش رو باز کنید.
امیرالمؤمنین تا اومد بچه ها رو برداره، پیغمبر فرمود:بگذار  بچه ها همین جا رو سینه ام بمونند...پیامبر کجا رو داره می بینه؟*

صحنه ای که باید، ببینم اومده
حسینتُ ببین، رو سینه ام اومده

می سوزه قلب من تو موج اشک و آه
رفته دلت کجا؟! غروب قتلگاه

*پیغمبر داره برای علی و فاطمه روضه می خونه...*

ریختند تو قتلگاهُ، حُرمت نگه نداشتند
نامردا حتی کهنه، پیرهن براش نذاشتند

با حوصله نشستند، تا قتل صبر کردند
حالا که کشتنش باز، دنبال چی می گردند

حسین غریب مادر...

میخوام بگم: یا رسول الله! درست گفتی، اگر حسین روی سینه ات باشه، سینه ات سنگینی نمی کنه... رحمتِ واسعه ی خدا، اگه حسین پاشُ رو روی سر ما بذاره تازه میتونیم نفس بکشیم... اما بمیرم برا اون لحظه ای که سینه ی خودش سنگین شد... بدترین آدمِ رویِ زمین رو سینه اش نشست...یه وقت زینب نگاه کرد..."" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِه..."حسین....

.

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 649 زمان : نظرات (0)

رسد ز افلاک نوای ماتم

که گشته برپا عزای خاتم

روح الامین بزن به سینه

بعد رسول بی قرینه

کرببلا شود مدینه،واویلا

جان به لبِ پیمبر است

پیک عجل پشت در است

اجازه دست کوثر است، واویلا

 وا ابتاه وا ابتاه واویلا

امان ز امت که بعد طاها

دهند تصلی به قلب زهرا

فاطمه میشود عزادار

دسته ی گل رسد ز مسمار

نوحه گرش در است و دیوار، واویلا

پنجه ی گرگ و اَبرویش

غلاف تیغ و بازویش

ضربه ی پا و پهلویش،واویلا

وا ابتاه وا ابتاه واویلا

حسینِ زهرا عزا گرفته

کنارِ زینب نوا گرفته

 

تاجِ سرم برادرم رفت

سایه ی رحمت از سرم رفت

حافظ ِسِرِّ مادرم رفت،واویلا

ز پا نشسته خواهرت

چه کرده با تو همسرت

که سبز گشته پیکرت،واویلا

وا حسنا واحسنا واویلا

رسد ز افلاک نوای ماتم

که گشته برپا عزای خاتم

روح الامین بزن به سینه

بعد رسول بی قرینه

کرببلا شود مدینه،واویلا

جان به لبِ پیمبر است

پیک عجل پشت در است

اجازه دست کوثر است، واویلا

وا ابتاه وا ابتاه واویلا

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 247 زمان : نظرات (0)

ای قرارم در احتضارم
باشد خدیجه چشم انتظارم
زنم به وقت مرگم به حال خسته
ناله به روی نیلی،دستی شکسته
ای نور دیده،خدا نگهدار
ای غم رسیده،خدا نگهدار
آه،زهرای من،زهرای من،خداحافظ
ای به بستر غریب و تنها
می میرم امشب خسته ز غم ها
بگو حسینم آید این وقت آخر
دوباره بینم او را کنار خواهر
لب حسن را میبوسم اکنون
که گردد از زهر غرقابه ی خون
آه،زهرای من،زهرای من،خداحافظ
ای قرارم در احتضارم
باشد خدیجه چشم انتظارم
زنم به وقت مرگم به حال خسته
ناله به روی نیلی دستی شکسته
ای نور دیده،خدا نگهدار
ای غم رسیده،خدا نگهدار
آه،زهرای من،زهرای من،خداحافظ
دارم آوا ز سوز سینه
من با شمایم اهل مدینه
بعد از من ای مردم این حق نمک نیست
حق گل یاس من غصب فدک نیست
دست علی را ز کین نبندید
به سوز اشکش دگر نخندید
آه،زهرای من،زهرای من،خداحافظ
ای قرارم در احتضارم
 
باشد خدیجه چشم انتظارم
زنم به وقت مرگم به حال خسته
ناله به روی نیلی، دستی شکسته
ای نور دیده،خدا نگهدار
ای غم رسیده،خدا نگهدار
آه،زهرای من،زهرای من،خداحافظ

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 267 زمان : نظرات (0)

"اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها،وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ،وَ لعَنْ اَعْدائَهُم بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ"    اللَّهُمَّ كُنْ لِوَلِیِّكَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن ......."
بخوان زچهره ام آهِ دلِ غمین مرا
به دیده بوسی ِ پایت ببین جبین مرا
دوباره گریه ی دوری، دوباری گریه ی شرم
کشیده اشک روی دیده آستین مرا
دلم دیار گناه است،با نگاهی باز
بیا و فتح کن ای شاه سرزمین مرا
تو نیستی و غمت مونس دلم شده است
بگیر از من ِ غم دیده همنشین مرا
به جز نگاه تو که بارها اَمانم داد
که دفع کرده بلاهای در کمینِ مرا
مرا به کرب و بلا بردی اربعین اما
بیا و پای پیاده ببر مدینه مرا
یا صاحب الزمان....

زیر پای تو به جز عرش کجا لایق توست

آنکه از مدح تو گفته است خودِ خالق توست

روح قرآنی و تفسیر همه آیاتی

از ازل تا به ابد اشرف مخلوقاتی

میدود عشق شب و روز پی قافله ات

با خدا نیست به جز یک نفسی فاصله ات

اختیار دو جهان دست شما بود فقط

شب معراج تو بودی و خدا بود فقط

حضرت خاتمی و ختم کلامی آقا

بر همه عالمیان رحمت تامی آقا

عقل در بند تو و عشق شهیدت باشد

تویی آنکس که علی گفته عبیدت باشد

تویی آنکس که خداوند به او کوثر داد

نعمتش را به تو بخشید به تو دختر داد

بین القاب که گفتن برایت آقا

دوست دارید شما نام "اَبَا الزهرا" را

تویی آن نور که پنهان شده در غربت خود

تو غریبی به خدا در وسط امت خود

روز و شب گرچه که از عالم و آدم گفتیم

بگذر از ما اگر از نام شما کم گفتیم

تو دوری همین است که مشکل داریم

امشب اما همگی داغ تو بر دل داریم

داغت ای عشق فراتر زحد ادراک است

بزم سوگ تو نه در خاک که در افلاک است

سینه ی دهر از این غم پر ِ درد است مرو

داغ تو خون به دل فاطمه کرد است مرو

ای که بر نام تو حق جلوه ی قرآن را بست

ننگ بر آن که به تو تهمت هذیان را بست

عشق حیدر به دل انباشته ای لحظه ی مرگ

سر به زانوی علی داشته ای لحظه ی مرگ

دخترت را دم آخر که نوازش کردی

در همان دم به علی صبر سفارش کردی

گفتی ای یار تو بی یارترین خواهی شد

از همین روز علی خانه نشین خواهی شد

کمر خویش در اینجا به جفا می بندند

ای یدالله بدان دست تو را می بندند

اُمتم بعد من از راه تو سرکش گردد

بعد من خانه ی تو طعمه ی آتش گردد

گر که جان تو به لب رفت زغم هیچ مگو

گر که سیلی بخورد فاطمه ام هیچ مگو

استخوان در گلو و خار به چشمت آید

صحنه ها ی در و دیوار به چشمت آید

بعد ِ من عرش به راه تو زمین خواهد خورد

فاطمه پیش نگاه تو زمین خواهد خورد

بر تن دختر من زخم و جراحت باشد

و کبودی ِ رُخش مزد رسالت باشد

گفته ای حضرت خاتم تو وصیت ها را

خوانده ای از هم جا ذکر مصیبت ها را

میزند بر سر و سینه زغمت دختر را

حسنین تو نشسته اند دَم بستر تو

یه وقت دیدن این دو تا آقازاده دویدند،خودشون رو روی سینه ی رسول خدا انداختند، دستور ِ دینِ، خود پیغمبر یاد داده، محتضر دم مرگ سینه اش سنگین میشه، حتی می فرمایند: دکمه های پیراهنش رو باز کنید، مثل کوه روی سینه اش می مونه، از یه طرف امیرالمؤمنین اومد بچه هارو برداره، از یه طرف فاطمه اومد، یه وقت دیدن رسول خدا با آخرین نفسهاش فرمود: بذارید عزیزای دلم روی سینه ام باشند، حسن و حسینم آرامش من هستند

حسنت از غم هجران شما جان داده است

این حسین است روی سینه ی تو افتاده است

آه رویش آئینه ی تو، روی تو آئینه ی اوست

بوسه های تو به روی لب و بر سینه ی اوست

آری این سینه که از بوسه ی تو گرم شود

روزی آید به رویش نعل رود نرم شود

آن لبی را که به آن بوسه ی محبوب زند

وسط مجلس اغیار بر آن چوب زند

سر او را لب تشنه بخدا می برند

زینت دوش تو را سر زقفا می برند

یوسف تو به روی خاک و بی پیروهن است

زینت دوش تو در کرب و بلا بی کفن است

زینت دوش نبی روی زمین جای تو نیست

خار و خاشاک زمین منزل و مأوای تو نیست

" یومٌ عَلی صَدرِ المُصطفی وَ یومٌ عَلی وَجهِ الثَری " عرضه بداریم یا رسول الله!: حسین نازنینت روی سینه ات بود، گفتی آرامش می گیرم از حسین، الهی بمیرم برا اون آقایی که یه وقت دید سینه اش سنگین شد، " وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ" حسین.....

دور ماهند چهار ستاره

که دستاشون رو به آسمونه

ماه اُفتاده میون بستر

بعیده دیگه زنده بمونه

کوچه شلوغ، خونه شلوغ

اما دیدش تنهای تنهاست

یه رازی توی سینه اشو

همش نگاش به چشم زهراست

چشماشو بست یه صحنه ای دید

همین جماعت تو دست آتیش

یادش افتاد برای امت

 چقدر دعا کرد اینم تلافیش

پشت بهشت جهنم ِ

 یه حوریه رو خاکا افتاد

یه رذل پست در و شکست

 علی نشست تا زهرا افتاد

یه جوری زد که وقت غسل

شوهرشم به زحمت افتاد

یه جوری زد که فاطمه

 زیر پای جمعیت افتاد

روی سینه اش سنگینی می کرد

 داغ صدای واعطشایی

روضه می خوند یاد ِ یه گودال

 با گریه های یه کربلایی

حسینِ شو بغل گرفت

 دستی کشید به سر و روشو

بی اختیار گریه اش گرفت

 یه بوسه زد زیر گلوشو

حسین.....همه ی روضه هارو امشب رسول الله خوند، اول روضه ی فاطمه رو،بعد روضه ی امیرالمؤمنین، بعد روضه ی امام حسن، اما توی روضه ی ابی عبدالله یه حال دیگه ای پیغمبر پیدا کرد

حسین..آرام جانم

حسین..روح و روانم

"صل الله علیک یا مظلوم،یا اباعبدالله"همه ی روضه هارو به چشم خودش دیدپیغمبر،لذا بی خود نبود وقتی زینب کبری اومد بالای گودال، رو کرد به رسول خدا،فرمود:" صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُنْقَطَعُ الاعْضاءِ.....

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 315 زمان : نظرات (0)

مثل یک سایه چه زود از سرِ این خانه گذشت

چه غریبانه،غریبانه،غریبانه گذشت

چشم را بست ولی صبر نکردند این قوم

پیشِ او بود علی صبر نکردند این قوم

ای دل از غربتِ این لحظه ی تشییع بگو

از غریبانه ترین لحظه ی تشییع بگو

او غریبانه ترین لحظه ی رفتن دارد

روضه ی رفتن او گفتن و گفتن دارد

اندک اندک اثرِ زهر به جانش اُفتاد

رویِ دامانِ علی بود توانش اُفتاد

شهر در مکر و سکوت است علی تنها شد

یک تنه گرم حنوط است علی تنها شد

یک طرف داشت علی آب به پیکر می ریخت

یک طرف داشت جماعت سرِ مادر می ریخت

آب غسلش به تنش بود که هیزم پُر شد

شعله پیچید به در نوبتِ یک چادر شد

بدنش روی زمین بود به زحمت اُفتاد

وای ناموس علی بینِ جماعت اُفتاد

در عزای پدرش بود که سیلی را خورد

سوگوار پسرش بود که سیلی را خورد

تا که مولا کفنش کرد زنش را کُشتند

تا کفن روی تنش کرد زنش را کُشتند

دست بر پهلوی خود داشت پرش خورد به در

درد پهلو که خَم اش کرد سرش خورد به در

 ای عزیزِ تا سحر بیدار بس کن

کشتی مرا از گریه ی بسیار بس کن

رویت ندارد طاقت این اشک ها را

طاقت ندارد این همه آزار بس کن

باید ببینی روزهای بعد از این را

باید بمانی با غمی دشوار بس کن

باید بگویم روضه های بعد خود را

باید بسوزی بعد از این دیدار بس کن

ای کاش بعد از من کسی جایت بگوید

با آتش و با هیزم و دیوار بس کن

ای کاش میگفتند خانوم بچه دارد

ای کاش میگفتند با مسمار بس کن

در کوچه می افتی کسی غیر از حسن نیست

باگریه میگوید در انظار بس کن

در کوچه می افتی و میگویم به قنفذ

افتاد دست مادرم از کار بس کن

دست مغیره بشکند حالا که افتاد

از چادر او پای خود بردار بس کن

بگذار یک جمله هم از گودال گویم

خون گریه ات را کربلا بگذار بس کن

وقت هزارونهصدوپنجاه زخم است

ای نیزه ی خونبار این اصرار بس کن

این ناله های دشمنت پیش حرامی

با شمر میگوید نزن، نشمار بس کن

مقتل نوشت روی تنش پا گذاشتند...

منم اینطور رهات نمیکنم...میخوام روضه ی امام حسن بخونم...

از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکست

تنهاترین سردار بی لشگر شکسته

سجاده اش بر غربتِ او گریه کرده

پایِ غریبی اش دلِ منبر شکسته

بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش

او دستگیری می کند از هر شکسته

تا زهر را نوشید فرمود:آه مادر

راحت شد این آئینه یِ یکسر شکسته

بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست

اما غرورم را کسی دیگر شکسته

یک کوچه ی باریك و دو دیوارِ سنگی

یک راه بُن بست و دو برگ و بر شکسته

فهمید فرزند بزرگم، ناسزا گفت

می خواست من باشم ولیکن سر شکسته

گفتم که با رویم بگیرم ضربه اش را

رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته

اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را

من میزدم بال و پَر و او پر شکسته

از رویِ چادر پایِ خود را برنمیداشت

پایی که قبل از این جسارت،در شکسته

در زیر پاها گوشواره خوردتر شد

خندید وقتی دید نیلوفر شکسته

خون لخته از تیزیِ سنگی بر زمین ریخت

فهمیدم از دیوارِ کوچه،سر شکسته

لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن

تنها نه من،از گریه ات خواهر شکسته

می بینمت با مادرم بر شیبِ گودال

در لا به لایِ نیزه و خنجر شکسته

ای کاش می شد تا نبینم ساربان هم

انگشت را دنبال انگشتر شکسته

گفت: بدجور زد تو گوش مادرم؛ خوردیم رو زمین؛تا چشامو باز کردم دیدم مادرم خورده رو زمین،رو خاکا دنبال یه چیزی میگرده؛حسنم...حسنم...چشاش نمیبینه...عجب دستی داشت نامرد...چی شده مادر؟حسنم! ببینم گوشواره هامو ندیدی؟آی مادرم...آی مادرم...

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 761 زمان : نظرات (1)

آنکه بار خلق را بر دوش خود می برد چون شد

آنکه بهر عزّت ما خون دل می خورد چون شد

آنکه خندید و لبش از سنگ کین آزرد چون شد

آنکه گُل گفت و گُل رویش ز غم پژمرد چون شد

در کجا کردی تو پنهان آفتاب جان ما را

قلب آدم در غم پیغمبر خاتم گرفته

بغض مانده در گلوی عترت و عالم گرفته

منبر و محراب و مسجد را غبار غم گرفته

حضرت زهرا سیه پوشیده و ماتم گرفته

اشک غربت کرده پر، چشم علی مرتضی را

زینب و کلثوم با مادر عزا دارند هر دو

با علی در گریه و اندوه و غم یارند هر دو

در کنار فاطمه با چشم خونبارند هر دو

دیده گریان، دست بر دل، سر به دیوارند هر دو

هر دو می بینند اشک غربت شیر خدا را

فاطمه یک دم نیفتد نام بابا از زبانش

جان رسیده بر لب و از دست رفته جان جانش

تیره تر از گوشه ی بیت الحَزن شد آشیانش

هیزم آوردند جای دسته گل در آستانش

سوختند از شعله ی آتش در بیت الولا را

لحظه های آخر پیغمبر فرمود: کاغذ قلم بیارید براتون یه چیزی بنویسم تا روز ابد گمراه نشید، اون دو تا ملعون گفتند: ولش کنید پیر شده داره حزیون میگه، فرمود: پس میگم به خاطر بسپارید، "انی تارکم فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی"، من دو تا چیز به یادگار میزارم: کتاب خدا و بچه هام (عترتم) را؛ قرآن رو که جلوی علی رو نیزه زدند، بچه هاشم که معلوم شد، قرآن که بین در و دیوار له کردن، قرآن که ریسمان بهش انداختن بردن، قرآن که تیر بارون کردن، قرآن رو خاک کربلا کشوندن؛

حرفاش زد آرام زیر لب امیرالمومنین صدا زد، امیرالمومنین گوش مبارک کنار لب های پیغمبر برد داره گوش میکنه، اما کسی نمی دونه چی میگه، هم رسول خدا گریه میکنه هم علی، هر چند لحظه ای امیرالمومنین یه نگاهی به فاطمه اش میکنه سرش تکون میده، حضرت زهرا اینقدر گریه کرد پیامبر فرمود: بیا بابا، در گوش حضرت زهرا یه حرفایی زد، او هم نگاهی به امیرالمومنین می کرد گریه می کرد.

شاید به علی می گفت: علی صبر کن خونت آتیش میزنن، همسرتو میزنن، بچه هاتو میکشن، علی جان بی یار میشی، زخم زبون میخوری، تنها میشی، همه ی اینا گفت؛ اما جمله ای به امیرالمومنین نگفت لبخند بزنه، اما یه جمله به خانم گفت بعد این همه گریه دیدن خانم لبخند زد، یه لبخنی زد فاطمه؛ امیرالمومنین به حضرت زهرا فرمود: اون حرف چی بود که تو رو به لبخند واداشت، فرمود: علی جان همه مصیبت ها رو بابام گفت، آخرش فرمود: اولین نفری که به من ملحق میشه تویی، دوری منو تو زیاد طول نمی کشه.

دیگه لبخند فاطمه رو کسی ندید، تا اون زمانی که اسماء یه نقشه تابوت برای فاطمه کشید، یه لبخند زد گفت اسما: این برای آقام نگه دار از روی این یه دونه برای من بسازه....

باغبانا بعد عمری خون دل حقّت ادا شد

غنچه از گُل، گُل ز بلبل، بلبل از گلشن جدا شد

با تنِ تنها اسیر روبهان شیر خدا شد

فاطمه از پا فتاد و طفل معصومش فدا شد

تسلیت دادند با ضرب لگد خیرالنّسا را

اصلاً به شیعه خوشی نیومده، دو سه روز نگذشت، همین آخرای ماه صفر هیزم آوردن خونه رو آتیش زدن.....

اولین تیغی که دشمن بعد پیغمبر کشیده

پیش چشم فاطمه بر کشتن حیدر کشیده

ناله آنجا از جگر صدیقه ی اطهر کشیده

زین جنایت ناله هم محراب و هم منبر کشیده

در غم حیدر کشیده ناله ی واغربتا را

همچین که فرمود: اگه الان آقا منو رها نکنید، بند از دستش وا نکنید، اگه نذارید بره، میدونید چکار می کنم، پیراهن بابام رو سرم میزارم، نفرینتون می کنم؛ همچین بی بی ارده کرد نفرین کنه، سلمان میگه: دیدم دیوارها مسجد از جا بلند شد، دیدم ستون های مسجد از جا کنده شد، آقام علی فرمود: سلمان برو به فاطمه ام بگو مگه قرار نیست صبر کنیم، اومدم به بی بی عرض کردم، فرمود: چون علی گفته چشم؛

یا محمد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

اینقدر سفارش کرد، میومدن میدیدن پیغمبر  داره با علی گل میگه گل می شنوه، یه نقشه برا علی کشیدن، میدیدن همه به پیغمبر بگن یا رسول الله، در عالم فقط یه نفر میگه بابا اونم فاطمه است، برا اونم نقشه کشیدن، میدیدن یه نفر رو دامن پیغمبر جا داره برا اونم نقشه کشیدن،

پیغمبر وارد خانه ی فاطمه شد، دید آقا ابی عبدالله خوابه، کنار حسین نشست، دستاش گذاشت اینو و اونور طفل یکی دو ماهه شروع کرد بوسیدن، صورت، لب ها، گردن، سینه، شانه هاش، دستاش، انگشتاش، پهلوهاش، تا نوک پاشو بوسید، یعنی حواستون به این بچه باشه،

یا محمد بعد تو شیر خدا خانه نشین شد

چون کتاب آسمانی دخترت نقش زمین شد

لاله باران پیکر پاک حسن از تیر کین شد

کشته فرزندت حسین از خنجر شمر لعین شد

شرح، میثم می دهد بر امّتت این غصه ها را

حرفاشُ زد، فرمود: حالا بگید حسن و حسین هم بیان، اومدن خودشون رو بدن پیغمبر انداختن یه بوسه از لب های امام حسن می گیره، یه بوسه از گلو امام حسین می گیره، علی اومد بچه ها رو برداره پیغمبر فرمود: رهاشون کن، اینا که باشن من راحت جون میدن، اینجا یه جا می خواست بچه ها رو جدا کنه، هفتاد و پنج روز دیگه همین دو بچه رو اومد از روی سینه مادر برداره، حسین می آورد کنار حسن خودش می انداخت، اما کربلا بچه ها رو با تازیانه از بدن بابا جدا کردن، ای حسین....

 

تعداد صفحات : 2

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 81
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 537
  • آی پی دیروز : 610
  • بازدید امروز : 3,090
  • باردید دیروز : 4,076
  • گوگل امروز : 33
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 3,090
  • بازدید ماه : 3,090
  • بازدید سال : 1,318,123
  • بازدید کلی : 19,823,951