loading...

آئین مستان

متن روضه شهادت حضرت محمد,روضه شهادت حضرت محمد,شهادت حضرت محمد,حضرت محمد,متن مداحی شهادت حضرت محمد,مداحی شهادت حضرت محمد,متن نوحه شهادت حضرت محمد,نوحه شهادت حضرت محمد,متن روضه حضرت محمد,روضه حضرت محمد,

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2235 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1746 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1293 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 696 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 633 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 609 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3494 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6711 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2844 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3818 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3241 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3569 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4141 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3678 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7262 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4952 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5894 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4371 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5539 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4182 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 248 زمان : نظرات (0)

رسول الله غرقِ احتضار است

به دیدار اجل در انتظار است

امیرالمؤنین بالین بستر

به دامانش سر پاک پیمبر

خدا را نم نمک، جان میسپارد

غمی را زیر لب بر میشمارد

*این داستانِ شهادت پیامبرِ... *

کنون که نخل عمرش برگ برگ است

سخن از ماجرای بعد مرگ است

خطابش با علی با چشم گریان

خدا صبرت دهد زین پس علی جان

اگر که بی مُعین ماندی پس از من

اگر خانه نشین ماندی پس از من

اگر لوح‌فدک شد پاره پاره

اگر شد فاطمه بی گوشواره

اگر دیدی که عهدت را گسستن

منافقها حریمت را شکستن

اگر کفار بر بیتت بتازند

اگر سیلی به زهرایت نوازند

اگر ناموس تو زیر لگد ماند

اگر زهرا به زیر در تو را خواند

به اینجا که رسید اوج‌ مصیبت

 چو‌ ناموسی شد آن‌ غمها و محنت

علی غش کرد باز آمد به هوشُ

به دستورات احمد داد گوشُ

ادامه داد پیغمبر به سختی

که برتن کن علی از صبر رختی

علی جان جبرئیلم این خبر داد

اگر دیدی به خانه شعله افتاد

اگر دیدی که شد دست تو بسته

اگر پهلوی زهرا شد شکسته

اگر دیدی که او‌ نقش زمین شد

اگر شش ماه ات سِقطِ جنین شد

علی جان! استقامت داری یا نه؟

برای داغ طاقت داری یا نه؟

به اشک همچو‌ باران گفت مولا

الا ای صاحب اوصاف والا

اگر چه امتحانی سخت دارم

به غیر طاعتت حرفی ندارم

علی باید شود سنگ صبورت

فقط دارم سؤالی از حضورت

اگر که دین حق باقی بماند

چه باکی کوثر و ساقی نماند

صبوری میکنم ای نور دیده

کنم صبری که هرگز کس ندیده

دراین ساعت حسین آمد کنارش

حسن أمد به چشم اشک بارش

یکی بر سینه احمد فتاده

یکی بر پای جدش سر نهاده

چه گویم شرح صَدرُ المصطفی را

چه گویم روضۀ وجه و سرا را

به زیردست وپا، بس دست و پا زد

حسین آن‌لحظه مهدی را صدا زد

*امیر المؤمنین حرفاشو زد، دَرِ حجره باز شد، ابی عبدالله اومد... عادت داشت اومد رو سینۀ پیغمبر نشست، سینه محتضر باید سَبُک باشه، امیرالمؤمنین دست برد حسین رو بر داره، چشمان پیغمبر باز شد، فرمود: علی جان بذارحسین بمانه، حسین آرامِ قلب منه .....*

یا رسول الله! بشنو این سخن

مانده بود جسم‌ حسینت بی کفن

روز عاشورا میان قتلگاه

 پیش چشم زینبش با سوز و آه

شمر روی سینه اش بنشسته بود

استخوانهایش همه بشکسته بود

*من یه جمله روضه بخونم: یا رسول الله! حسین آرامش قلب شماست، گفتی حسین رو برندارن، با حسین احساس سَبُکی میکردی...

اما حسینت کربلا، یه وقت چشمش رو‌ باز کرد دید سینه اش سنگین شده، یه نفر با چکمه روی سینه اش نشسته...

محاسن حضرت رو‌گرفت، خنجر به حلقوم گذاشت، کار گر نشد پاشد بدن رو برگرداند، شروع کرد از قفا ضربه زدن... یه وقت همۀ لشگر دیدن یه سری بالا رفت ..ای حسین ..*

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 210 زمان : نظرات (0)

"یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّه، یا مُحَمَّد بن عَبدِالله، یا اِمامَ الرَّحمَه، یا حُجَّةَ اللّهِ عَلی خَلقِه، یا سَیِدَناوَ مَولانا اِنا تَوَجَّهنا وَستَشفَعنا وَ تَوَسَّلنا بِکَ اِلیَ اللّهِ وَ قَدَّمناکَ بَینَ یَدَی حاجاتِنا، یا وَجیهاً عِندَاللّهِ اِشفَع لَنا عِندَاللّه"

اي ملائک سوي يثرب همه پرواز کنيد

شمع سان، ناله و سوزِ جگر آغاز کنيد

همه با هم به سَما دستِ دعا باز کنيد

خون فشانيد ز چشم و به خدا راز کنيد

مُهرِ غم، نقش به بال و پرتان مي گردد

مرگ دورِ سَرِ پيغمبرتان مي گردد

پيک غم از حرمِ خواجه ي اَسرا آيد

خبر از فاجعه ي محشر کبري آيد

کاورانِ اَجل از جانبِ صحرا آيد

نگذاريد دَرِ خانه ي زهرا آيد

قاصد مرگ کجا، کعبه ي مقصود کجا

مَلَکُ الموت کجا، خانه ی معبود کجا

 

* مثل پروانه ای حضرت زهرا داره دورِ بابا میگرده، اشک میریزه، دستمالِ نمناکی روی پیشانی گذاشته، تبِ بدن رسول اکرم، تن فاطمه رو میلرزونه، ناگهان بی بی صدای در شنید، آمد پشت در حضرتِ فاطمه، در رو باز کرد، یه نفر دَمِ در ایستاده با ادب، اجازۀ ورود میخواد، شما کی هستید؟ گفته باشه: من سائلِ دَرِ این خانه هستم، گفت: برو ای سائل، برو حالِ پدرم خوب نیست، برو یه وقت دیگه ای بیا...*

 

اَجل اِستاده هراسان به دَرِ بيت رسول

پشت در لحظه به لحظه طلبد اذن دُخول

لرزد از زمزمه ي او دلِ زهراي بتول

فاطمه نزد پدر آمده محزون و ملول

 

*اومد پیش بابا، کی بود در میزد؟ پدر جان! گفت: من سائلم، میخوام شمارو ببینم، دوبار، سه بار تا حالا اومده، پیغمبر فرمود: فاطمه جان! نشناختیش؟...*

 

که اي پدر پيک عجيبي است تو را مي خواند

کيست کز هر نَفَنش قلب مرا لرزاند

گفت در پاسخِ زهرا پدر، اي پاک سرشت

دست تقدير براي تو غمي تازه سرشت

پدرت مي رود امروز به گلزار بهشت

آسمان کوهِ بلا را به سر دوش تو هِشت

فَلَک امروز پُر از ناله ي جبرائيل است

اين غريبي که بُوَد پشت در، عزرائيل است

 

* دخترم! این برادرم مَلَكُ الموتِ، از هر در خونه ای بخواد وارد بشه اجازه نمیگیره، اما چون تو جلوی در ایستادی، تا تو اجازه ندی وارد نمیشه...

یا رسوالله! نذاشتن آب کفنت خُشک بشه،  کاش فقط اجازه نمیگرفتن، اومدن هیزم آوُردن، کاش فقط هیزم می آوُردن، آتیش زدن، با لگد در رو شکستن...

یارسول الله! بعد از رحلت شما...*

 

کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد

چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد

رفتی و خنده به کاشانۀ تو گشت حرام

رخت مشکیِ یتیمی به تنِ زهرا شد

عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت

حکم بر خانه نشینی علی امضا شد

بعدِ تو حُرمت کاشانۀ تو حفظ نشد

پای اولاد حرامی به حریمت وا شد

دخترت پشت در و آتش و دود و مسمار

خوب فرمان موَدت به خدا اجرا شد

 

*مگه آیۀ قرآن نیست که خداوند فرمود: ای پیغمبر! به این مردم بگو:"لا اَسئَلُکُم عَلَیه اَجرًا، اِلا مَوَدَةَ فى القُربیٰ"

بیست و سه سال چه زحمت ها کشید، دندونش رو شکستن، محاصره اش کردن، تحریمش کردن، شکمبه شتر روی سرش خالی کردن، زدنش، تبعیدش کردن، دلش رو شکستن، اما پیغمبرِ مهربانیِ، اهل گذشته، اهل ندید گرفتنِ، اما فرمود به امر خدا: هیچ مزدی از شما نمیخوام، فقط به من قول بدید با بچه هام مهربون باشید، با دخترم مهربون باشید، دلشون رو نشکنید...

یا رسول الله!....*

 

خبرِ پَر زدن فاطمه، حیدر را کُشت

چند باری به زمین خورد علی تا پا شد

روضه ها هست، بمانند، ولی عاشورا

تشنه لب شاهِ غریبی که تک و تنها شد

از بلندی فَرَس تا به زمین خورد شنید

صحبت از غارتِ معجر ز سَرِ زن ها شد

زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا

منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

 

*مگه شما حسین رو بغل نمیکردی؟ مگه روی دوشِ شما جاش نبود؟ مگه رویِ سینۀ شما جاش نبود؟

وقتی پیغمبر داشت جون میداد، امام حسین سن و سالی نداشت، تو اون عالمِ بچگی خودش رو انداخت رو سینۀ پیغمبر اکرم، اهل خانه اومدن بردارن، آخه سینۀ محتضر رو باید سَبُک کنی، اما دیدن دست پیغمبر داره اشاره میکنه، دست نزنید، وقتی حسینم رویِ سینۀ منه من راحت جون میدم...

یه روز حسین رویِ سینۀ پیمبر، یه روزم رویِ خاکِ داغ کربلا...ای حسین...*

 

زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا

منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد

داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو

گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد

سر او تا که جدا شد زره اش را بُردند

زره اش هیچ، سرِ پیرهنش دعوا شد

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 163 زمان : نظرات (0)

دیگه نداره کوچه ها عطرِ پیمبر خدارو 
دیگه نمیشنوه کسی اون ربنای آشنارو

خونه ای که بازه، درش به مسجدِ پیمبر 
غرق اشک‌وآهه،ا ز ناله ی زهرا وحیدر

آه از اون لحظه که، اجل با سوز وناله در زد
آه از پیغمبر که وصیتو نگفت و پرزد
 عده ای نخواستن، حرفشو بدونن
بی خبر بمیرن، بی خبر بمونن

آه از این مصیبت ...

همین یه خط روضه و همین یه خط اوجِ غربت 
تن پیمبر رو زمین، یه عده در پی خلافت

انگار کم‌کم داره، میرسه روزای غم ‌و آه
روزای هیزم ‌و آتیش و ضربه های جانکاه

زهرا باید باشه، مواظبِ طفلِ تو راهش
این روزا که رفته، از این جهان تنها پناهش

غیر فاطمه نیست، یار برای حیدر
نیست کسی تو این شهر، آشنایِ حیدر

آه از این‌مصیبت ..

*یه بندم بریم ‌دَرِ خونه امام‌حسن...*

ای غریب زهرا ...

با بی کسی ها شد عجین، هم‌بودن و هم ‌رفتن تو
تیرا میان یکی یکی، برای تشیعِ تن تو

غربتت رو‌تنها، زِره زیر عبا میدونه
تنهایی تو‌خونه ات رو ‌فقط خدا میدونه

از کوچه‌های شهر، که میگذری آتیش میگیری
انگار که با مادر، داری باز از کوچه‌ها میری
 پیش چشمای تو، ‌مادری زمین خورد 
پیش چشمای تو، ‌چادری زمین‌خورد 
کوچه های این شهر چی  سَرِ تو ‌آورد
 سیدی حسن‌جان!
ای حسن، حسن‌جان...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 287 زمان : نظرات (0)

گریه نکن برام، که می گیره دلم
می دونی که میشه غمِ تو قاتلم

گریه نکن برام سراپا آتیشم
یه روزی می رسه که زود میای پیشم

*آروم در گوشش گفت:عزیزدلم! اولین نفر تو میای پهلوم، آروم باش، گریه اش تموم شد فاطمه...*

یه روز میاد داری با چشم ترت می سوزی
یه روز به پشت این در، با پسرت می سوزی

یه روزی میخِ در به بال و پرت می گیره
زبونه هایِ آتیش به معجرت می گیره

*پیغمبر می سوخت و می گفت:...*

زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...

یه روزی پُر میشه کبودی رو تنت
چهل نفر میان برای کشتنت

چهل نفر میان که شر به پا کنند
دست تو رو تا از علی جدا کنند

یه روز میاد می بینی تنها تو کوچه هایی
به پیش چشم حیدر به زیر دست و پایی

یه روزی رو می بینم که کوچه غرق مِه شه
این حقِ یاس من نیست، که زیر پاها لِه شه

زهرا! خدانگهدار، زهرا! خدانگهدار...

*یه وقت دیدند در باز شد، دو تا آقازاده دویدند داخل، حسن و حسین خودشون رو روی سینه رسول الله انداختند. دستور دینِ، میگن: محتضر اون لحظه سینه اش سنگینی می کنه، حتی میگن: دکمه ی پیراهنش رو باز کنید.
امیرالمؤمنین تا اومد بچه ها رو برداره، پیغمبر فرمود:بگذار  بچه ها همین جا رو سینه ام بمونند...پیامبر کجا رو داره می بینه؟*

صحنه ای که باید، ببینم اومده
حسینتُ ببین، رو سینه ام اومده

می سوزه قلب من تو موج اشک و آه
رفته دلت کجا؟! غروب قتلگاه

*پیغمبر داره برای علی و فاطمه روضه می خونه...*

ریختند تو قتلگاهُ، حُرمت نگه نداشتند
نامردا حتی کهنه، پیرهن براش نذاشتند

با حوصله نشستند، تا قتل صبر کردند
حالا که کشتنش باز، دنبال چی می گردند

حسین غریب مادر...

میخوام بگم: یا رسول الله! درست گفتی، اگر حسین روی سینه ات باشه، سینه ات سنگینی نمی کنه... رحمتِ واسعه ی خدا، اگه حسین پاشُ رو روی سر ما بذاره تازه میتونیم نفس بکشیم... اما بمیرم برا اون لحظه ای که سینه ی خودش سنگین شد... بدترین آدمِ رویِ زمین رو سینه اش نشست...یه وقت زینب نگاه کرد..."" وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِه..."حسین....

.

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 171 زمان : نظرات (0)

عجب به عهد رسول خدا وفا کردند
فزون ز حَدِ توان بر علی جفا کردند

*دو سه روز دیگه...*

به جای شاخه گُل بار هیزم آوردند
شراره هدیه به ناموس کبریا کردند

*پای روضه بی بی باید بلند بلند گریه کرد...آی جوان ننه...یه جوری گریه کنید همه بفهمند روضه، روضه ی جوانِ...*

به جای مزد رسالت زدند فاطمه را
نه از خدا، نه ز پیغمبرش حیا کردند 

*گریه هات رو برای کِی میخوای بذاری؟ خداحافظ مُحرم و صفر...*

می سوخت در و فاطمه پشت در بود

*یا امام حسن! من میگم غریب تر از همه شمایید...جلو چشمت مادرت رو کتک زدند...دستش تو دست مادر بود‌...*

می سوخت در و فاطمه پشت در بود
دل از دَرِ آتش زده سوزان تر بود

بر فاطمه بود فضه نزدیک ولی
نزدیک تر از کنیز، میخِ در بود

*یا رسول الله! همه ی ما از بچگی شنیدیم، وقتی رو سر و صورت شما خاکستر می ریختند، وقتی به شما سنگ می زدند، جسارت می کردند، حضرت خدیجه می اومد جلو، خودش رو سپر می کرد، مبادا سنگی به پیغمبر بخوره... زینب هم ارث بُرده بود... دید یه پیر زنی داره رو زمین دنبال سنگ می گرده، اول پرسید سر حسین کدومِ؟ نانجیب چنان سنگی به سرِ ابی عبدالله زد... زینب تا این صحنه رو دید، دوید خودش رو سپر کرد...
میدونی یاد کجا افتادم؟ بالا بلندی ایستاد، دید شمر داره میره توی قتلگاه...*

به سمت گودال از، خیمه دویدم من
شمر جلوتر بود، دیر رسیدم من

*بگم کِی رسید؟ یه وقتی رسید...*

یکی عصا میزد
یکی به روی صورت تو
با دو کف پا می زد

* یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه، یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...*

دم غروب می گیره دلم
نگو حرم که میره دلم

همه رفیقام رفتنُ
من موندمُ

به جون هر چی مرده قسم
اگه به کربلا برسم

برای تو می میرم
تنها با یه نگاه

خاطره ی اولین بار، نگاه به صحن علمدار
دلم رو کرده گرفتار، دلتنگتم ای یار

" یَا رَحْمَةَ اللهِ الْوَاسِعَه،یَا بابَ نَجاةَ الاُمه...رَحَمَ الله مَن نادیٰ: یا حسین...

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 311 زمان : نظرات (0)

"أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ"

هر عاشقي ست در طلبت، أيها الرّسول

 اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت، أيها الرّسول

عالم هنوز تشنه ي درکِ حضور توست

أرض و سماست در طلبت أيها الرّسول

 روشن شده است تا به ابد، عالمِ وجود

از سجده ي نماز شبت، أيها الرّسول

 تو مي روي و در دلِ هر کوچه جاري اَست

 عطر متانت و ادبت، أيها الرّسول

 آماده ي سفر شدي و با وصيتت

 جانها اسير تاب و تبت، أيها الرّسول

گفتي رضايِ فاطمه، شرط رضاي توست

خشم خداست در غضبت، أيها الرّسول

 اما تو چشم بستي و يک شهر درد و داغ شد

 سهم ياسِ جان به لبت، أيها الرّسول

 اَجر رسالت تو ادا شد ولي

چه زود بي تو نصيب فاطمه شد، چهره اي کبود *

خيلي فاطمه بي تاب بود، وقتي مادر بي تاب باشه بچه ها هم بي تاب هستن، وقتي فاطمه بي تاب باشه، علي بي تابِ، لذا پيامبر چشم باز كرد، ديد توي حجره همه نالان هستن، همه بي تاب....صدا زد فاطمه رو، فاطمه نزديك پيغمبر شد، يه چيزي پيغمبر دَرِ گوشِ فاطمه اش نجوا كرد، يه وقت ديدن فاطمه اي كه داشت گريه مي كرد يه وقت لبخند زد، به غير از اين لبخند بعد از پيامبر، يه بار ديگه هم لبخند زده، اينجا پيامبر فرمودن: فاطمه جان! گريه نكن، خيلي زود به من ميرسي، يه بار ديگه هم وقتي چشمش به تابوتي كه براش ساخته بودن افتاد لبخند زد...*   کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد چشم زهرا و علی بعدِ شما دریا شد رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم بر خانه نشینیِ علی امضا شد بعدِ تو حُرمت کاشانه ی حق حفظ نشد پایِ اولاد حرامی به حریمت وا شد   *خبر شهادتِ رسول خدا كه رسيد، باديه نشين ها اومدن بيان تسليت بگن، ميگه: چند روزي تويِ راه بودم، رسيدم مدينه، رسمِ عرب اينه، خونه اي كه عزادار باشه، تنور روشن نمي كنه، ديدم از محله ي بني هاشم، دود به آسمان بلند شده، با خودم گفتم: الحمدالله، اشتباه خبر اومده كه رسولِ خدا از دنيا رفته، مگه ميشه رسول خدا رفته باشه تنور خونه ي بني هاشم روشن باشه، نه، خودم رو زود رسوندم، كاش چشم نداشتم نمي ديدم، ديدم دَرِ خونه آتيش گرفته، يه طناب به گردنِ علي بستن، از يه طرف چهل نفر ميكِشن، يه خانومي از يه طرف...همين حين يه حرامي صدا زد: قنفذ! چرا ايستادي، دستش رو كوتاه كن...* دخترت پشتِ در و آتش و دود و مسمار خوب فرمانِ مُوَدَّت به خدا اجرا شد خبرِ پَر زدن فاطمه، حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب، شاه غریبی که تک و تنها شد از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارت معجر ز سَرِ زن ها شد *نشسته رويِ منبر پيامبر داره خطبه ميخونه، همه ي اعراب نشستن، همه محو كلامِ پيامبر، يه وقت يه بچه ي سه ساله يا چهار ساله، از دَرِ مسجد داخل شد، دوان دوان، پاش گير كرد به جايي زمين خورد، ديدن پيامبر منبر رو رها كرد، پسر رو رويِ زانو نشانده، هي پاش رو ميتكونه، صورتش رو مي بوسه به سينه مي چسبونه، اومدن به رسول الله گفتن: برا يه بچه منبر رو رها كرديد؟ فرمود: آري، خدا من رو به اين كار امر كرد، آخه حسينِ، "حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْن"...* زینتِ دوش شما بود ولی کرب و بلا منزلش خار و خسِ بادیه و صحرا شد داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش نحسش نشنید و قد مادر تا شد سر او تا که جدا شد زره اش را بردند زره اش هیچ،سرِ پیرهنش دعوا شد خاتمش را ته گودال به دشمن بخشید بار دیگر به خدا جود و سخا معنا شد شاعر محمدجواد شیرازی *ديدن دَرِ حجره باز شد، حسين و حسن، دوان دوان خودشون رو رويِ سينه ي پيامبر انداختن، اميرالمؤمنين جلو آمد، آخه ميگن: محتضر بايد سينه اش سبك باشه، لذا ميگن: دكمه هاش رو هم باز كن، بذار راحت نفس بكشه، اما همچين كه خواستن حسين رو از سينه بلند كنن، ديدن پيامبر ميگه بذار باشه، وقتي حسين رويِ سينه ي من باشه من راحت جون ميدم... يا رسول الله! سينه ات سنگين شد اما حسين رويِ سينه ي شما بود، اما كربلا" وَالشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه"...يا رسول الله يه حرفي رو به حسين زديد، اي كاش نزده بوديد، كربلا وقتي ابي عبدالله ديد سينه اش سنگين شده ديد يه حرامي با نقاب نشسته، گفت: نقابت رو كنار بزن، نقاب رو كه كنار زد، چشمِ آقا تا به چشمِ شمر اُفتاد، فرمود:" صَدَقَ رسول الله" پيامبر خدا راست گفت، مگه پيامبر خدا چي گفته؟ فرمود: رسول خدا وعده داد من به دستِ كسي كشته ميشم كه از بدترينِ مردمِ، پوزه اي مثلِ سگ داره، لذا نانجيب عصباني شد، بلند شد، با چكمه بند رو برگردوند...*   از قفا خنجر رسيد بر حنجرش رفت تا گردون صدايِ مادرش   *لذا خواهرش هم تا واردِ گودال شد، يادِ رسول الله افتاد، صدا زد:" يا رسول الله! اُنظر إلى جسد ولدك ملقى على الأرض بغير غسل، و كفّنه الرمل السافي عليه، و غسّله الدم الجاري من وريديه" همين روزها اومدن خونه رو آتيش زدن، مادر رو زدن، كربلا هم زينب صدا زد:" يا رسول الله! هؤلائك السبايا، يساقونَ الاُساري" اين زن و بچه اي رو كه دارن اسارت مي برن، اين زن و بچه اي كه تازيه ميخورن ناموسِ تو هستند...*   هر چه او بيشتر نفس ميزد، مي زدند زينب را نيزه هاشان ميانِ گودال و با سپر مي زدند زينب را   زينت دوشِ نبي، رويِ زمين، جايِ تو نيست خار و خاشاكِ زمين، منزل و مأوايِ تو نيست   خاكِ عالم به سرم، كز اثرِ تيغ و سنان جايِ يك بوسه ي من، در همه اعضايِ تو نيست   حسينِ من،حسينِ من...   از حرم تا قتلگه، زينب صدا مي زد: حسين دست و پا مي زد حسين، زينب صدا مي زد:حسين   *" یوم علی صدر المصطفی و یوم علی وجه الثری..*   من که ز آغاز عمر، بی‌تو نکردم سفر خیز و ببين يا اَخا، با که سفر می‌کنم

تعداد صفحات : 3

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 79
  • تعداد اعضا : 347
  • آی پی امروز : 431
  • آی پی دیروز : 610
  • بازدید امروز : 2,758
  • باردید دیروز : 4,076
  • گوگل امروز : 31
  • گوگل دیروز : 38
  • بازدید هفته : 2,758
  • بازدید ماه : 2,758
  • بازدید سال : 1,317,791
  • بازدید کلی : 19,823,619