عنایات جواد الائمه رو بخونید،خیلی عجیبه،بارها و بارها این نانجیب ها به اذیت و آزار این ذوات مقدسه پرداختند،مخصوصاً جواد الائمه رو از سنین خردسالی مأمون ملعون اذیت و آزار می كرد،اُم فضل ملعونه اومد پهلوی ملعون،شكایت آورد،اینقدر بدگویی از آقا جواد الائمه كرد،تاریخ نوشته،مأمون ملعون،مست لایعقل بود،شبانه از خانه بیرون شد،سوار بر اسب،شمشیر در دست،وارد حجره ی جوادالائمه شد،با خیال باطل خودش،شمشیر آنقدر بر بدن نازنین آقا جوادالائمه زد،دخترشم داره میبینه،دخترش با اینكه خودش اومده تحریك كرده بابارو،ترسید،گفت:عجب كاری بابام كرد،مست بود نفهمید،اگه هشیار بشه،شاید منم اذیت كنه،این طور تحریكش كردم،وقتی به هوش اومد گفت:بابا فهمیدی چیكار كردی،گفت:نه.گفت:وارد حجره ی جواد الائمه شدی با شمشیر،او را قطعه قطعه كردی،گفت:نه باورم نمیشه.چون بعد از اینكه آقا امام هشتم به شهادت رسید،همه ی مردم از مأمون برگشتند،دیگه نمی خواد خطای قبلش رو تكرار كنه،خادمش رو طلبید،گفت:ببینم من دیشب تو چه حالی بودم،گفت:امیر همینطور كه دخترت گفت:رفتی تو حجره ی جواد الائمه،با شمشیر بر پیكر جواد الائمه زدی،ترس بیشتر بر بدنش افتاد،گفت:برو یه خبری بیار ببینم چه خبری شده،وارد حجره ی جوادالائمه شد،دید آقا سر سجاده اش نشسته،خیلی خدا رو شكر كرد،برگشت،گفت:الحمدالله اونجور كه من دیدم جوادالائمه سالمه،اما دیدم دیشب چیكار كردی،گفت:بگید جوادالائمه بیاد،اكرام،احترام،حرفم اینه،آقا جوادالائمه،با وجود اینكه این نانجیب،دیشب مست وارد حجره اش شد،این جسارت رو كرد،گفت: مامون،می خوام یه حرزی بهت بدم،حرز منه، این حرز همرات باشه،هیچ موقع دشمن به تو آسیبی نمی رسونه،بعد تو بری در خونه جواد الائمه دست خالی برگردی...
تا آه سینه سوزی از قلب من برایت
هر دم هزار نوبت جانم ز تن برایت
بس کوه غصه بردم بس خون دل که خوردم
پیوسته از لبم جان جای سخن برایت
از بی وفایی یار این بوده قسمت من
من گریه کن بمیرم او خنده زن برایت
دیگر نمانده هیچم تا کی به خود بپیچم
ای مرگ همتی کن تا جان ز تن دراید
از بس که رفتم از تاب از بس که گشته ام آب
فریاد آه آهم از پیراهن برایت
جا دارد از غم من هنگام دفن این تن
خون در لحد بجوشد اشک از کفن دراید
با شال عزا زائرا میان چه خبره مشهد امشب
سینه میزنن روضه میخونن روبروی گنبد امشب
یا امام رضا به خدا غریب تنها
تو خونه مثل زهرا جونت و کشتن امشب آقا
نبودی ببینی جگرش برای یه کم آب می سوزه
نبودی ببینی که تنش سه روز توی آفتاب...
همیشه دلم توی کاظمین کنار باب المراده
یا که زائر مشهد الرضا کنار با الجواده
یا امام رضا مگه چی بوده گناهش
میبینه با اشک آهش که خونش قتلگاهش
دو تا امام ما رو تو خونشون، همسرانشون به شهادت رساندن یکی امام حسن یکی امام جواده هر دو به دست همسرانشان مسموم شدن تو خونه خودشون، اما از بغداد تا مدینه فرق زیاده، امام حسن زهر دادن اما حسن خواهر داشت تا دید جگرش داره پاره میشه گفت بگین زینبم بیاد، امام حسن دو برادر مثل حسین و عباس داشت، امام حسن بچه هاش دورش بودن؛ اما امروز امام جواد هی به در دیوار نگاه کرد نمی دونست بگه پسرم، یه نفر نبود سرش و بغل بگیره.
این سفارش تمام انبیاء ماست که دم جون دادن همه بیان یه مثال بگم پیغمبر مگه نبود فرمود: علی و فاطمه بیان حتی حسن و حسین که خودشون رو سینه پیغمبر انداختن حضرت علی اومد برشون داره پیغمبر فرمود نه علی جان اینا رو سینه ام باشن من راحتر جون میدم، حضرت زهرا همینجور بیام جلوتر حضرت علی هم همه دور برش بودن،
همه گفتن بیاید فقط یک نفر گفت زینب نیا، زینب نیا بالای گودال، اگه بیای ببینی رو سینه حسینت نشستن، زینبش اومد بالا تل دید حسینش میگه: خواهرم برگرد زینب برگشت خیلی طول نکشید دید زمین کربلا داره می لرزه همه دارن تکبیر میگن، چه خبره یه نگاه کرد دید سر حسین بالای نیزه است، حسین....
کن به پا ای دل ناله و زاری
رو به مولا کن از پی یاری
جسم بی جان عزیز جان زهرا
رو بام خانه اش افتاده تنها
بر شراره حاصل او
خنده میزد قاتل او
وا غریبا وا اماما
شد به غربت از او پذیرایی
کوثر زهرا شد تماشایی
روی خاک افتاده جسم اطهر او
گو یکی آرد کفن بر پیکر او
نور چشمان ترش کو
مادرش کو خواهرش کو
وا غریبا وا اماما
شمع جانش شد قطره قطره آب
تا نسوزد او دیگر از آفتاب
در کنار کبوترها رسیدن
با پر خود روی او سایه کشیدن
شعله بر جانم کشیده
ماتم آن سر بریده
وا حسینا
اگر چه دیده در خون نشسته اش تر بود
دو چشم بی رمقش نیمه باز بر در بود
میان حجره به گریه نفس نفس می زد
عزیز فاطمه زخمی ترین کبوتر بود
ز بس که برکف این حجره دست و پا زده بود
تمام حجره پُر از تکه تکه ی پر بود
میان هلهله ها بر امام خندیدند
صدای خنده آن ها ز زهر بدتر بود
ز تشنگی جگرش بین شعله ها می سوخت
فضای حجره او کربلای دیگر بود
کسی نبود برای غریبی اش گرید
در آن میانه کسی کاش جای خواهر بود
چه قدر خواست ز جا خیزد او ولی افتاد
همین که پشت در افتاد یاد مادر بود
به یاد مادر و میخ و شرارهٔ آتش
به یاد حیدر و آن جنگ نا برابر بود
به یاد مادر پهلو شکسته در کوچه
که دست بسته کنارش فتاده حیدر بود
مهدی نظری
تعداد صفحات : 13
![Profile Pic Profile Pic](http://aein-mastan.rozblog.com/user/aein-mastan.jpg)
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****