اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْاَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
با این که خمیده خسته عمه
هستیم همه ز هستِ عمه
طاغوت شکست با کلامش
با آه دل شکسته عمه
با دست میان بند زنجیر
از گردن دین گسسته عمه
این طور که او مراقب ماست
با گردن و دست بسته عمه
حتما پدرم تمام ما را
آن روز سپرده دست عمه
+وقتی صدا زد حسین زن و بچه رو به کی میسپاری دست رو سینه زینب گذاشت آرام شد یعنی به تو میسپارم.....
حتما پدرم تمام ما را
آن روز سپرده دست عمه
در حیرت از اقتدار اویم
+وقتی مقابل یزید قرار گرفت، یه زن با چندتا زن و بچهٔ دیگه مولا بیمار ما، خانم فرمود: عددی نیست من بخوام با تو حرف بزنم...
در حیرت از اقتدار اویم
از غیر حسین رسته عمه
هر گاه حرم بخواب رفته
چون شیر نری نشسته عمه
شمشیر علیست در کلامش
ای جانم ناز شست عمه
جانم به فدات ای دلاور
شمشیر علی نه خسته عمه
+ شعر از زبان امام سجاد خوندم مبنی بر اینکه همه بچه ها گفتند عمه نبود همه ما رفته بودیم، خدا سایع عممون بالا سرمون نگه داره...
از غم آل حق شده گریه و دیده همنشین
اشک چکد به سینه با اذن امیرمومنین
دست نیاز می زند بر سر و سینهٔ خودش
آه نماز می کشد شعله به جان اهل دین
روضه گرفته آسمان آب شده است نوحه خوان
ز آتش قلب فاطمه لرزه فتاده بر زمین
میرود آن امام که از برکات سجده اش
باز شدست راه دل تا خود رب العالمین
صفحه به صفحه عشق را صفحه ای از صحیفه اش
سجده کنان رقم زده حضرت زین العابدین
آن که ز گریه های او سنگ به گریه آمده
خوانده میان گریه ها داغ حسین را چنین
گر چه غمی به وسعت کرب و بلا نمیشود
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
+ ان شاءالله همین جمع بقیع با هم گریه کنیم...الان زائر نداره....
گر چه غمی به وسعت کرب و بلا نمیشود
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
ز بس که گریه کرده ام خون شده هر دو دیده ام
نفس گرفته عاشقی از نفس بریده ام
گر چه گرفته از عطش شعله ز پای تا سرم
گر چه تنم گرفته گُر زهر جفا چشیده ام
گر چه در آخرین دمم دم ز فراق میزنم
شعله زند به جان من آه ز دل کشیده ام
گر چه به چشم خویش تن روز دهم مصائب
گودی قتلگاه را از دل خیمه دیده ام
گر چه به گوش خویشتن از لب خشک تشنه ها
از دم زیر دشتنه ها وا عطشا شنیده ام
این همه داغ دیده ام این همه روضه خوانده ام
باز در این عزا ببین من به کجا رسیده ام
که سالهاست دیده از اشک رها نمیشود
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
پرده به پرده در نظر میرود از برابرم
بعد وداع آخرش میرود اکبر از حرم
+اینا رو دیدم داداشم اومد تو خیمه ها زن و بچه دورش گرفتن، کجا میری؟ صدای بابام بلند شد راش کنید این غرق در خداست، ساعتی دیگر صدای برادرم شنیدم، ابتاه هذا جدی رسول الله...
+از در خیمه بیرون آمدم دیدم بدن داداشمُ رو عبا دارن میارن...
قاسم و اذن رفتن و بوسه نعل بر تن و
طعم عسل چشیدن طفل عموی اطهرم
نالهٔ آب آب را شرم رخ رباب را
بر روی دست باب خود ذبح علی اصغرم
ساقی بی قرار را خیمه و انتظار را
عمه که با برادرش، گفت چه شد برادرم
حملهٔ تیغ و دشنه را، خاک و گلوی تشنه را
عمه کنار قتلگه گرفت چشم خواهرم
بر روی نیزه ماه را آتش و خیمه گاه را
ناله خواهرم که گفت عمه کجاست معجرم
گر چه دلم از این همه غصه جدا نمیشود
هیچ کجا به سختی شام بلا نمیشود
+آقا جان این همه مصیبت تا میگن کجا سخت گذشت می فرمایید: الشام الشام الشام... مگه شام چه خبر شد؟ فرمود: هفت تا مصیبت تو شام به ما وارد شد، چندتاشو برا شما گریه کنا بخونم...
پشت در دروازه ساعات...
+برای روضه شام نمیدونم چطور میخوای ناله بزنی... اما هر جا ناموست میخواد بره میگی حتما یه مرد باهات باشه، شده بچه باهاش میفرستی، آل الله آخر غیرتن لذا مادر وقتی به مسجد رفت حسن با خودش برد، حسن هم دنبال مادر راه افتاد، هزار سال داریم از اون همراهی میسوزیم....
پشت در دروازه ی ساعات
پیش نگاه خیل نامحرم
+یه گوشه اهل بیت رو جمع کرده بودن مردم برا تماشا میومدن، حالا چرا چند روز موندن، واسه اینکه شهر رو آذین ببندن... یه عده داشتن سنگ جمع میکردن... مردم برا سربازاشون غذا میاوردن ... الشام ...
پشت در دروازه ی ساعات
پیش نگاه خیل نامحرم
با دیدن ناموس آل الله
من آرزوی مرگ میکردم
تو ازدحام کوچه های شام
دیدم یکی از بچه ها گم شد
دیدم سر بابا زمین افتاد
بین جماعت زیر پا گم شد
ای وای از اون وقتی که اون نامرد
آتیش به مغز استخوان میزد
ما،بغضمون توی گلو موندو
اونم با چوب خیزرون میزد
الشام ... الشام ... الشام ...
+چهل سال با همین روضه گریه کرد...
الشام ... الشام ... الشام ...
دیدم که مردم روی پشت بوم
واسه تماشای ما میشینن
ما اهل بیت و اصل دین هستیم
میگفتن اینا خارج از دینن
ای وای از اون شب که تو ویرونه
تا صبح هر شب بچه هق هق کرد
بابام اومد ویرونه روشن شد
از فرط گریه خواهرم دق کرد
+تو بازار دید یه گوسفندی رو ذبح کردن، ایستاد، سوال کرد به این حیوان آب دادی یا نه؟ آری آقا جان دستور دینمونه اول دادم بهش خیالتون راحت، های های شروع کرد ناله زدن، یادم نمیره باباصدا میزد وای جگرم از تشنگی ..... ای حسین ....
+از قول مادرش فاطمه یه جمله روضه گفت: بنی قتلوک عزیزم کشتنت ومن شرب ماء منعوک آب بهت ندادن ... ای حسین ....
+شب شهادت امام سجاد هرکی حاجتی داره، هر کی گره به کار داره، صدر حاجاتمون فرج امام زمان(عج) ای خدا فرج آقامون برسان ....
دانلود بخش اول
دانلود بخش دوم