بی قدر و بها هستم درمانده ام و پستم
کوتاه مکن دستم آخر به تو دل بستم
با زشتی بسیارم در باغ گلت خارم
از فیض تو سرشارم در پیش تو بنشستم
کوتاه مکن دستم آخر به تو دل بستم
از قید خود آزادم زیرا به تو دل دادم
دربند تو افتادم کز دام جهان رستم
کوتاه مکن دستم آخر به تو دل بستم
در فکر تو آسودم با ذکر تو خوشنودم
تا بودی و تا بودم تا هستی و تا هستم
یک بار صدایم کن صد بار فدایم کن
از خویش جدایم کن آخر به تو پیوستم
کوتاه مکن دستم آخر به تو دل بستم