مادر بیا مرغ دل من را تو پر کن
قدری بیا جان کندن من را نظر کن
تو در مدینه گفته ای عجّل وفاتی
با دست خود از این دعا بر این پسر کن
از سوز سم سوزد همی روی منیرم
تیره تماشای رخم از این شرر کن
قدری بیا رأس مرا بر دامنت گیر
این لحظه ها را پیش من امشب تو سر کن
لب تشنه باشم همچو جدم لحظه ی مرگ
کام مرا با اشک چشم خویش تر کن
این لحظه های آخرم بسیار سخت است
با خنده ات تو خستگی از من بدر کن
مادر ز سوز درب و سینه این جگر سوخت
درد خودت را جستجو در این جگر کن
امشب مرا درد خیام و آل عشق است
از پیش من تا خیمه های او سفر کن
با من بگو مادر چه بگذشته به حالت
تعریف از درد سر و درد کمر کن
هستی تو مرهم مادرم بر زخم قلبم
ای مرهم زخم دل و سینه اثر کن
جسمم به روی بام و جانم نزد بابا
فکری به حال دفن جسم محتضر کن
سروده : جعفرابوالفتحی